پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣١)
in protest against
much to someone's surprise
much to someone's surprise
—used to say that someone is very surprised by something Much to our surprise, she refused
nothing ventured, nothing gained
declare war ( on somebody/something )
be/become second nature ( to somebody ) something that is second nature to you is something you have done so often that you do it almost without thi ...
escape somebody’s notice ( =not be noticed by someone )
all over
densely - populated
densely - populated
to ( the best of ) somebody’s knowledge ( =used to say that someone may not know the true facts )
to ( the best of ) somebody’s knowledge ( =used to say that someone may not know the true facts )
break with precedent ( =do something in a new way )
break with precedent ( =do something in a new way )
break with precedent ( =do something in a new way )
break with precedent ( =do something in a new way )
. . . . . . . has its roots in
outgrowth of
Bar association
Bar association
Kurdish Human Rights Project
new/raw/fresh recruit ( =one who is completely untrained )
spawn
spawn
. . . . . . . . . , . . . . . . . . . . . . . . . Discarding
state policy
identify something with somebody/something =to think that something is the same as, or closely related to, something else
identify something with somebody/something= to think that something is the same as, or closely related to, something else
identify something with somebody/something= to think that something is the same as, or closely related to, something else
اهل مقامات ؛ موسیقی دان. ( ناظم الاطباء ) .
اهل مقامات ؛ موسیقی دان. ( ناظم الاطباء ) .
جهانخواری
پس سرین . [ پ َ س ِ س ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کفل . ( منتهی الارب ) .
قامات. ( ع اِ ) ج ِ قامت. ( منتهی الارب ) . رجوع به قامة شود.
قامت زدن. [ م َزَ دَ ] ( مص مرکب ) ایستادن. قامت بستن : قامت زده و شکسته قامت انگیخته از جهان قیامت. نظامی.
بپای کردن ؛ قائم کردن. نصب کردن. منصب دادن. انتصاب. برانگیختن : و آن پیر را بپای کرد و نگاه داشت و خود به مدائن باز شد. ( بلعمی ) . پس اینجا خلیفتی ب ...
بپای کردن ؛ قائم کردن. نصب کردن. منصب دادن. انتصاب. برانگیختن : و آن پیر را بپای کرد و نگاه داشت و خود به مدائن باز شد. ( بلعمی ) . پس اینجا خلیفتی ب ...
بپای شدن ؛ قائم شدن. استوار شدن. پدید آمدن. بوجود آمدن. برخاستن. قیام : و لشکرگاهی کردند برابرخصم و آبی بزرگ و دست آویزی بزرگ بپای شد قوی. ( تاریخ بی ...
بپای کردن ؛ قائم کردن. نصب کردن. منصب دادن. انتصاب. برانگیختن : و آن پیر را بپای کرد و نگاه داشت و خود به مدائن باز شد. ( بلعمی ) . پس اینجا خلیفتی ب ...
بپای شدن ؛ قائم شدن. استوار شدن. پدید آمدن. بوجود آمدن. برخاستن. قیام : و لشکرگاهی کردند برابرخصم و آبی بزرگ و دست آویزی بزرگ بپای شد قوی. ( تاریخ بی ...
بپای سپردن ؛ طی کردن. زیر پای سپردن. احتیاط کردن. جستن : همه شهر ایران و توران بپای سپردند و نامدنشانش بجای. فردوسی.
بپای شدن ؛ قائم شدن. استوار شدن. پدید آمدن. بوجود آمدن. برخاستن. قیام : و لشکرگاهی کردند برابرخصم و آبی بزرگ و دست آویزی بزرگ بپای شد قوی. ( تاریخ بی ...
بپای سپردن ؛ طی کردن. زیر پای سپردن. احتیاط کردن. جستن : همه شهر ایران و توران بپای سپردند و نامدنشانش بجای. فردوسی.
بپای سپردن ؛ طی کردن. زیر پای سپردن. احتیاط کردن. جستن : همه شهر ایران و توران بپای سپردند و نامدنشانش بجای. فردوسی.
بپای ؛ قائم. ایستاده. راست. برپای. استوار. باقی : یکی پاک دستور پیشش بپای بداد و بدین شاه را رهنمای. فردوسی. تبیره زنان پیش پیلان بپای ز هر سو خروش ...
بپای ؛ قائم. ایستاده. راست. برپای. استوار. باقی : یکی پاک دستور پیشش بپای بداد و بدین شاه را رهنمای. فردوسی. تبیره زنان پیش پیلان بپای ز هر سو خروش ...
بپای ؛ قائم. ایستاده. راست. برپای. استوار. باقی : یکی پاک دستور پیشش بپای بداد و بدین شاه را رهنمای. فردوسی. تبیره زنان پیش پیلان بپای ز هر سو خروش ...
رج کردن. [ رَ ک َدَ ] ( مص مرکب ) به صف نهادن. به صف کردن. به دسته کردن. به ردیف کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . مردف ساختن. به راه نهادن. دسته کردن ...
رج کردن. [ رَ ک َدَ ] ( مص مرکب ) به صف نهادن. به صف کردن. به دسته کردن. به ردیف کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . مردف ساختن. به راه نهادن. دسته کردن ...