زنازاده

/zenAzAde/

مترادف زنازاده: حرامزاده، غیرزاده، نغیل

متضاد زنازاده: حلال زاده

فرهنگ عمید

حرام زاده، فرزندی که از هم بستر شدن نامشروع زن و مرد به وجود آید.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زنا زاده فرزندی که از راه غیر شرعی متولد بشود.

زنازاده فرزند نامشروع می باشد.
به بچه‏ای که نتیجه آمیزش نامشروع (زنا) باشد، زنازاده یا ولدالزّنا گویند.

کاربرد زنازاده در فقه
از احکام آن در بابهایی نظیر اجتهاد و تقلید، طهارت، صلات، نکاح، قضاء و شهادات سخن گفته‏اند.

احکام زنازاده
...

مترادف ها

adulterate (صفت)
زنازاده، جازن، قلابی، حرامزاده

فارسی به عربی

مغشوش

پیشنهاد کاربران

نغل . [ ن َ ] ( ع ص ، اِ ) پسر زنا . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . زنازاده که فاسدالنسب است . ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) . نَغِل . ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( المنجد ) . نغیل . ( متن اللغة ) . || حیوانی که از اسب و خر تولد کند. ( از المنجد ) . قاطر.
خشوک. [ خ ُ / خ َ ] ( اِ ) حرام زاده. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از شرفنامه منیری ) . لقیطه. ( شرفنامه منیری ) . ولدالزنا. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
ایا بلایه اگر کار کرد پنهان بود
کنون توانی باری خشوک پنهان کرد.
...
[مشاهده متن کامل]

منجیک.
تا فراوان شود تجربت جان و تنم
کاین خشوکان را جز شمس قمر نیست ابی.
منوچهری.
هر که بد اصل یا خشوک بود
فتنه زاید چو با ملوک بود.
لطیفی.
گفته من حلال زاده طبع
نبوم مر خشوک را پازاج.
سوزنی.
ای نیم حلالزاده و نیم خشوک.
سوزنی.
ای همچو مهین مار بدآویز خشوک.
سوزنی.
گر فلک نقص علم زاد چه شد
از بلایه چه زاد غیر خشوک.
شمس فخری.
در وجود ما هزاران گرگ و خوک
صالح و ناصالح و خوب و خشوک.
مولوی.

زنازاده یعنی کسی که از رابطه یک زن و شوهر به وجود نیومده
زنازاده یعنی حرام خور یا از کمر دیگری باشد همجس گرایی
بی نکاح زاده : حرامزاده، آنکه بی نکاح از مادر متولد شود.
( ( بدخور از بی نکاح زاده بتر
ز آنکه از او بار به کشد استر ) ) ( حدیقه، ۶۸۷ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )
بلایه زاده. [ ب َ ی َ / ی ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) زنازاده : سلم آواز داد سرهنگی را از سرهنگان کرمانی نامش محمدبن مثنی ، و گفت بگوی آن کشتیبان را که امیر فرموده که به در آی. محمد گفت ای بلایه زاده سیّد اَزْد را چنین همی گویی ، پس حمله بردبر ایشان و حربی سخت کردند. ( ترجمه تفسیر طبری ) .
مال زاده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) قحبه زاده و حرام زاده. ( آنندراج ) . زاده زنا و حرام زاده. ( ناظم الاطباء ) . || زن جلب. ( آنندراج ) . قرمساق. ( ناظم الاطباء ) .
روسپی زاده
خطایی بچه، خطازاده

بپرس