پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣١)

بازدید
١٠,٩٧٤
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

قوام یافتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

to take form

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

by far

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

relinquish something to somebody

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

relinquish something to somebody

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

relinquish something to somebody

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

relinquish something to somebody

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی نکاح زاده : حرامزاده، آنکه بی نکاح از مادر متولد شود. ( ( بدخور از بی نکاح زاده بتر ز آنکه از او بار به کشد استر ) ) ( حدیقه، ۶۸۷ ) ( فرهنگ لغ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

ناربن. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) درخت انار. ( برهان ) ( شمس اللغات ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . از: نار ( انار ) بن ( ون ) = نارون. ( حاشی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی نکاح زاده : حرامزاده، آنکه بی نکاح از مادر متولد شود. ( ( بدخور از بی نکاح زاده بتر ز آنکه از او بار به کشد استر ) ) ( حدیقه، ۶۸۷ ) ( فرهنگ لغ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی نکاح زاده : حرامزاده، آنکه بی نکاح از مادر متولد شود. ( ( بدخور از بی نکاح زاده بتر ز آنکه از او بار به کشد استر ) ) ( حدیقه، ۶۸۷ ) ( فرهنگ لغ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی نکاح زاده : حرامزاده، آنکه بی نکاح از مادر متولد شود. ( ( بدخور از بی نکاح زاده بتر ز آنکه از او بار به کشد استر ) ) ( حدیقه، ۶۸۷ ) ( فرهنگ لغ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی نکاح زاده : حرامزاده، آنکه بی نکاح از مادر متولد شود. ( ( بدخور از بی نکاح زاده بتر ز آنکه از او بار به کشد استر ) ) ( حدیقه، ۶۸۷ ) ( فرهنگ لغ ...

پیشنهاد
٠

what’s this in aid of? British English spoken used to ask what something is used for or why someone is doing something

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

heed one's call

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

heed one's call

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

heed one's call

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

A great many people

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

A great many people

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

A great many people

پیشنهاد
٠

A great many people

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

A great many people

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

. . . . . . . . . . . A rising trend of

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

lift=to remove a rule or a law that says that something is not allowed

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

lift=to remove a rule or a law that says that something is not allowed

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

on/under the pretext of doing something

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

on/under the pretext that

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

mitigate

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

. . . . . . . . . . There is general agreement that

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

support somebody in ( doing ) something

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

call on ( someone or something ) to do sth

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

call on ( someone or something ) to do sth

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

The Bar

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

The Bar

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

American English an organization consisting of lawyers

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نظربسته . [ن َ ظَ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نابینا : شد آورد شاه نظربسته را مهی از دم اژدها رسته را. نظامی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رها آمدن . [ رَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) رها شدن . خلاص شدن . ( یادداشت مؤلف ) : بدان تا جهان از بد اژدها به فرمان و گرز من آید رها. فردوسی . مگر زن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رها آمدن . [ رَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) رها شدن . خلاص شدن . ( یادداشت مؤلف ) : بدان تا جهان از بد اژدها به فرمان و گرز من آید رها. فردوسی . مگر زن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رها آمدن . [ رَ م َ دَ ] ( مص مرکب ) رها شدن . خلاص شدن . ( یادداشت مؤلف ) : بدان تا جهان از بد اژدها به فرمان و گرز من آید رها. فردوسی . مگر زن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

اژدرشکار. [ اَ دَ ش ِ ] ( نف مرکب / ص مرکب ) صیدکننده ٔ اژدها. شکننده ٔ اژدها : ترک خدنگ افکن سندان گزار بر همه شیرافکن اژدرشکار. امیرخسرو.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

صافی عیار. ( ص مرکب ) خالص . بی غش : اندر جهان دولت صافی عیار ملک زان خنجر زدوده ٔ صافی عیار باد. مسعودسعد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

صافی عیار. ( ص مرکب ) خالص . بی غش : اندر جهان دولت صافی عیار ملک زان خنجر زدوده ٔ صافی عیار باد. مسعودسعد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

صافی عیار. ( ص مرکب ) خالص . بی غش : اندر جهان دولت صافی عیار ملک زان خنجر زدوده ٔ صافی عیار باد. مسعودسعد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

صافی عیار. ( ص مرکب ) خالص . بی غش : اندر جهان دولت صافی عیار ملک زان خنجر زدوده ٔ صافی عیار باد. مسعودسعد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

صافی عیار. ( ص مرکب ) خالص . بی غش : اندر جهان دولت صافی عیار ملک زان خنجر زدوده ٔ صافی عیار باد. مسعودسعد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

صافی عیار. ( ص مرکب ) خالص . بی غش : اندر جهان دولت صافی عیار ملک زان خنجر زدوده ٔ صافی عیار باد. مسعودسعد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خنده ٔ خنجر. [ خ َ دَ / دِ ی ِ خ َ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) کنایه از خونریزی . ( از آنندراج ) : خنده ٔ خنجر زمانه ٔ کشت در دهان ظفر نمی گنجد. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نفس دزدیدن . [ ن َ ف َ دُ دی دَ ] ( مص مرکب ) نفس را در سینه حبس کردن .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سنگ کسی را به سینه زدن

پیشنهاد
١

سنگ کسی را به سینه زدن