قصد داشتن


برابر پارسی: برآن شدن، خواستن، آهنگ کردن

معنی انگلیسی:
aim, contemplate, intend, propose, purpose, think, to have an intention, to intend, to mean

لغت نامه دهخدا

قصد داشتن. [ ق َ ت َ ] ( مص مرکب ) آهنگ داشتن. عزم :
ولیکن ماه دارد قصد بالا
فروشُد آفتاب از کوه بابِل.
منوچهری.
قصد شکار داری با اتفاق بستان
عزمی درست باید تا میکشد عنانت.
سعدی.
|| میل. تمایل. دلبستگی به :
هرکس که ز ما قصد جهان دارد از اوباش
بس زود بیاویزد در ننگ و نکالش.
ناصرخسرو.

فرهنگ فارسی

آهنگ داشتن عزم

مترادف ها

mean (فعل)
قصد داشتن، مقصود داشتن، هدف داشتن، معنی ومفهوم خاصی داشتن

aim (فعل)
رسیدن، شمردن، دانستن، قراول رفتن، ارزیابی کردن، نایل شدن، به نتیجه رسیدن، قصد داشتن، هدف گیری کردن، نشانه گرفتن

purpose (فعل)
قصد داشتن، در نظر داشتن

intend (فعل)
قصد داشتن، خواستن، خیال داشتن، بر آن بودن

فارسی به عربی

انو , متوسط , هدف

پیشنهاد کاربران

بنا داشتن
propose to do something=to intend to do something
. He intended to express that topic
او قصد داشت تا آن موضوع را بیان کند.
propose to do something=to intend to do something
بر آن بودن / بر آن شدن
نمونه:
�جمهوری دمکراتیک خلق کُره� در واپسین نشست نمایندگان خلق این کشور که دو روز پیش در �پیونگ یانگ� پایتخت این کشور برگزار شد، بر آن شد [قصد کرد / تصمیم گرفت] تا همه ی پیمان نامه های امضاء شده میان این کشور و �ایالات متحد� را از شمار افکند ( ملغی کند ) . . .
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از یادداشتی ویرایش و پارسی نویسی شده از سوی اینجانب در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/04/blog - post_7. html

برآن هستن
عزم داشتن
بنا داشتن
The council has some spare cash which it proposes to spend on public amenities
مجمع ( شورا ) یه مقدار پول نقد کنار گذاشته تا برای تسهیلات ( امکانات ) عمومی خرج کنه

بپرس