پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
horse - godmother
چوچوله بهم زن. [ ل َ /ل ِ ب ِ هََ زَ ] ( نف مرکب ) خانم باز. متمایل به معاشرت و خفت و خیز با زنان بدکاره و این ترکیب از تصنیفی در همین زمینه اقتباس ش ...
چوچوله بهم زنی
بلوچ . [ ب ُ ] ( اِ ) علامتی که بر تیزی طاق و ایوان نصب کنند. ( برهان ) . || تاج خروس ، و آن گوشتی باشد که بر سر او رسته باشد. ( برهان ) . || پارچه ٔ ...
معنی اصطلاح - > تنها به قاضی رفتن به سود خود قضاوت کردن؛ دیگران را مقصر دانستن مثال: همچین تنها به قاضی نرو. تا آن خدابیامرز زنده بود، به خونش تشنه ب ...
معنی اصطلاح - > تنها به قاضی رفتن به سود خود قضاوت کردن؛ دیگران را مقصر دانستن مثال: همچین تنها به قاضی نرو. تا آن خدابیامرز زنده بود، به خونش تشنه ب ...
معنی اصطلاح - > تنها به قاضی رفتن به سود خود قضاوت کردن؛ دیگران را مقصر دانستن مثال: همچین تنها به قاضی نرو. تا آن خدابیامرز زنده بود، به خونش تشنه ب ...
تنهانشین. [ ت َ ها ن ِ ] ( نف مرکب ) منزوی. که تنها نشیند و با کس مراوده نداشته باشد، خواه به غرور و خودپسندی خواه به اعتزال : ز بیکامی دلم تنهانشین ...
تنهانشین. [ ت َ ها ن ِ ] ( نف مرکب ) منزوی. که تنها نشیند و با کس مراوده نداشته باشد، خواه به غرور و خودپسندی خواه به اعتزال : ز بیکامی دلم تنهانشین ...
تنهانشین. [ ت َ ها ن ِ ] ( نف مرکب ) منزوی. که تنها نشیند و با کس مراوده نداشته باشد، خواه به غرور و خودپسندی خواه به اعتزال : ز بیکامی دلم تنهانشین ...
لوری . علتی و مرضی است که گوشت اعضای مردم فرومیریزد و آن را خوره گویند و به عربی جذام خوانند. ( برهان ) . نام مرضی است که به عربی جذام گویند و ساری ا ...
unaccompanied
partly burnt
partly burnt
partly burnt
بی زه ؛ بی بر و عقیم و بی بار. ( ناظم الاطباء ) .
متعاقب هم ؛ ازپس هم. ( ناظم الاطباء ) .
نیمچه زبان
recreation ground
face charges ( =have been charged with a crime )
inter alia
baby boom
برآن هستن
برآن هستن
Walrus is the name given ( in Russia ) to a person who swims outdoors everyday throughout the winter.
flippered
fur - clad
fur - clad
set off
do the trick
do the trick
do the trick
do the trick
do the trick
do the trick
do the trick
horribly
swiming costume
به زاد برآمده ؛ پیر. سالخورده : سوده زنی بود بزاد برآمده. . . ( ترجمه طبری بلعمی ) . زنی بزاد برآمده ام و مرا به محمددادی و مقصودی نیست. ( ترجمه طبری ...
به زاد برآمده ؛ پیر. سالخورده : سوده زنی بود بزاد برآمده. . . ( ترجمه طبری بلعمی ) . زنی بزاد برآمده ام و مرا به محمددادی و مقصودی نیست. ( ترجمه طبری ...
به زاد برآمده ؛ پیر. سالخورده : سوده زنی بود بزاد برآمده. . . ( ترجمه طبری بلعمی ) . زنی بزاد برآمده ام و مرا به محمددادی و مقصودی نیست. ( ترجمه طبری ...
hark
beyond the pale
beyond the pale
erelong
erelong
erelong
dead glass ( =one that someone has finished drinking from in a bar or restaurant )
dead bottle ( =one that someone has finished drinking from in a bar or restaurant )
خاک نشین کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بدبخت کردن . ناچیز و فقیر کردن .