پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٢٢٥)
آبگینه بحلب بردن ؛ مرادف زیره بکرمان بردن.
آبگینه بحلب بردن ؛ مرادف زیره بکرمان بردن.
آب کس رقیه جلد اول کتاب کوچه . احمد شاملو
آب شیراز: کنایه از شراب .
آب شیراز: کنایه از شراب .
آب شیراز: کنایه از شراب .
با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است با دهان خشک مردن، بر لب دریا خوش است نیست پروا تلخ کامان را ز تلخی های عشق آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است ...
تلخ کام
کوچه خموشان ؛ گورستان. ( از آنندراج ) . قبرستان. ( غیاث ) : یاد شهادت عشق در کوچه خموشان کآسودگی ز ما برد غوغای زندگانی. ملاطغرا ( از آنندراج ) .
کوچه خموشان ؛ گورستان. ( از آنندراج ) . قبرستان. ( غیاث ) : یاد شهادت عشق در کوچه خموشان کآسودگی ز ما برد غوغای زندگانی. ملاطغرا ( از آنندراج ) .
بتول. [ ب َ ] ( ع ص ) قطوع. قطعکننده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . || منقطعه از زواج. ( از اقرب الموارد ) . || پاک دامن. پارسا. ( فرهنگ فارسی معین ) ...
بتول. [ ب َ ] ( ع ص ) قطوع. قطعکننده. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . || منقطعه از زواج. ( از اقرب الموارد ) . || پاک دامن. پارسا. ( فرهنگ فارسی معین ) ...
ضیزن. [ ض َ زَ ] ( ع ص ، اِ ) طفیلی. طفیل. ( مهذب الاسماء ) . || نگاهبان معتمد. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . || فرزندان مرد و عیال و انبازان او ...
ضیزن. [ ض َ زَ ] ( ع ص ، اِ ) طفیلی. طفیل. ( مهذب الاسماء ) . || نگاهبان معتمد. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) . || فرزندان مرد و عیال و انبازان او ...
دیودار. [ وْ ] ( نف مرکب ) دیودارنده. مردم دیوانه و مصروع. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) . مجنون. دیوانه. پری دار. مصروع. ( یادداشت مؤلف ) . آنکه دیو و ...
نشوان. [ ن َش ْ ] ( ع ص ) مست. ( از منتهی الارب ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( از معجم متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) . سکران. ( المنجد ) ...
نشوان. [ ن َش ْ ] ( ع ص ) مست. ( از منتهی الارب ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( از معجم متن اللغة ) ( از ناظم الاطباء ) . سکران. ( المنجد ) ...
A she - mule
a she - goat
a she - devil ( =evil woman )
a she - devil ( =evil woman )
a she - devil ( =evil woman )
a she - devil ( =evil woman )
a she - devil ( =evil woman )
a she - devil ( =evil woman )
نشوی. [ ن َش ْ ] ( اِخ ) نخجوان. ضبط دیگری است از نخجوان : یارب ای خالق مکان و زمان مرسل و منزل نبی و نپی من درویش را ببخش غنی من دلریش را فرست شفی ب ...
نشوی. [ ن َش ْ ] ( اِخ ) نخجوان. ضبط دیگری است از نخجوان : یارب ای خالق مکان و زمان مرسل و منزل نبی و نپی من درویش را ببخش غنی من دلریش را فرست شفی ب ...
تلال
The affair of Babak reached formidable proportions in al - Badhdh.
The affair of Babak reached formidable proportions in al - Badhdh.
The affair of Babak reached formidable proportions in al - Badhdh.
خرگوش کنایه از شرم مرد. ( یادداشت بخط مؤلف ) : لیکن چه کنم آه که خرگوش فروخت. سوزنی.
خرگوش کنایه از شرم مرد. ( یادداشت بخط مؤلف ) : لیکن چه کنم آه که خرگوش فروخت. سوزنی.
خرگوش کنایه از شرم مرد. ( یادداشت بخط مؤلف ) : لیکن چه کنم آه که خرگوش فروخت. سوزنی.
خرگوش کنایه از شرم مرد. ( یادداشت بخط مؤلف ) : لیکن چه کنم آه که خرگوش فروخت. سوزنی.
خرگوش کنایه از شرم مرد. ( یادداشت بخط مؤلف ) : لیکن چه کنم آه که خرگوش فروخت. سوزنی.
کلاب. [ ک َل ْ لا ] ( ع ص ) سگ بان. ( دهار ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . سگ دار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
کلاب. [ ک َل ْ لا ] ( ع ص ) سگ بان. ( دهار ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . سگ دار. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .
کلاب. [ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ کَلب ، یعنی سگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن ) ( غیاث ) . و فی المثل ، الکلاب اوالکراب علی البقر؛ یعنی ...
کلاب. [ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ کَلب ، یعنی سگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ترجمان القرآن ) ( غیاث ) . و فی المثل ، الکلاب اوالکراب علی البقر؛ یعنی ...
خایه کشیده. [ ی َ / ی ِ ک َ / ک ِ دَ /دِ ] ( ن مف مرکب ) خصی کرده. اخته کرده. ( آنندراج ) . اخته. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 379 ) . مجبوب.
قطمیر. [ ق ِ ] ( ع اِ ) شکاف هسته خرما، و پوست آن ، و پوستک دانه خرما که میان دانه و خرما باشد، یا نکته سپید بر پشت دانه که خرما از وی روید. ( منتهی ...
قطمیر. [ ق ِ ] ( اِخ ) نام سگ بلعم باعور. ( یادداشت مؤلف ) . نام سگ اصحاب کهف ، و نزد ابن کثیر نام آن قطمور است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) : ...
قطمیر. [ ق ِ ] ( ع اِ ) شکاف هسته خرما، و پوست آن ، و پوستک دانه خرما که میان دانه و خرما باشد، یا نکته سپید بر پشت دانه که خرما از وی روید. ( منتهی ...
بوحنیفه شعار ؛ که طریقه و مذهب بوحنیفه دارد : رکن خوی حبر شافعی توفیق رکن ری بحر بوحنیفه شعار. خاقانی.
بوحنیفه شعار ؛ که طریقه و مذهب بوحنیفه دارد : رکن خوی حبر شافعی توفیق رکن ری بحر بوحنیفه شعار. خاقانی.
بوحنیفه شعار ؛ که طریقه و مذهب بوحنیفه دارد : رکن خوی حبر شافعی توفیق رکن ری بحر بوحنیفه شعار. خاقانی.
جمع کافر ( کفرة ) کفرة. [ ک َ ف َ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کافر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( آنندراج ) . در جمع کافر بمعنی ناسپاس بیش ...
( کفرة ) کفرة. [ ک َ ف َ رَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ کافر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( آنندراج ) . در جمع کافر بمعنی ناسپاس بیشتر به کار رو ...