پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٢٢٥)
no more Mr Nice Guy!
registration number
registration number
field trip
syndicate
The instructions
instructions
It is important to remember that
the school/academic year
English - speaking
a variety of something
a variety of something
Likes
علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت. ( ناظم الاطباء ) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نم ...
علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت. ( ناظم الاطباء ) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نم ...
علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت. ( ناظم الاطباء ) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نم ...
علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت. ( ناظم الاطباء ) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نم ...
علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت. ( ناظم الاطباء ) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نم ...
علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت. ( ناظم الاطباء ) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نم ...
علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت. ( ناظم الاطباء ) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نم ...
علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت. ( ناظم الاطباء ) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نم ...
علایق ِ روزگار ؛ گرفتاری و بستگی به امور معیشت. ( ناظم الاطباء ) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نم ...
community spirit ( =the desire to be friendly with and help other people who live in the same community )
community spirit ( =the desire to be friendly with and help other people who live in the same community )
community spirit ( =the desire to be friendly with and help other people who live in the same community )
community spirit ( =the desire to be friendly with and help other people who live in the same community )
community spirit ( =the desire to be friendly with and help other people who live in the same community )
community spirit ( =the desire to be friendly with and help other people who live in the same community )
all - purpose
به شده. [ ب ِه ْ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) خوب شده و شفایافته و از بیماری رسته. ( ناظم الاطباء ) .
به شده. [ ب ِه ْ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) خوب شده و شفایافته و از بیماری رسته. ( ناظم الاطباء ) .
The winners are as follows: in third place, Mandy Johnson; in second place . . .
The winners are as follows: in third place, Mandy Johnson; in second place . . .
The winners are as follows: in third place, Mandy Johnson; in second place . . .
شام شکستن. [ ش ِ ک َ ت َ] ( مص مرکب ) شام خوردن. ( ناظم الاطباء ) : زلفت شکست و پاره سودا گرفته ایم شب گیر میکند همه کس شام چون شکست. خواجه آصفی ( ا ...
شام شکستن. [ ش ِ ک َ ت َ] ( مص مرکب ) شام خوردن. ( ناظم الاطباء ) : زلفت شکست و پاره سودا گرفته ایم شب گیر میکند همه کس شام چون شکست. خواجه آصفی ( ا ...
شامط. [ م ِ ] ( ع اِ ) دیگ بزرگ که گنجایش یک گوسپند با دیگ افزار دارد. ( ازاقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) .
گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . حریص ...
گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . حریص ...
گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . حریص ...
گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . حریص ...
گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . حریص ...
گرسنه چشم. [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِن َ / ن ِ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از بخیل و ممسک باشد. ( برهان ) ( غیاث ) ( انجمن آرا ) . حریص ...
شام خداوند ؛ در شب آن روزی که مسیح مصلوب شد با شاگردان خود در جایی فراهم شده فصح را با ایشان تناول فرمود از آن پس نان و شراب بدیشان داد و فرمود �مادا ...
بی شام خفتن ؛ غذای شب نخوردن : شوم است مرغ وام مر او را مگیر صید بی شام خفته به که چو از وام خورده شام. ناصرخسرو.
شام خداوند ؛ در شب آن روزی که مسیح مصلوب شد با شاگردان خود در جایی فراهم شده فصح را با ایشان تناول فرمود از آن پس نان و شراب بدیشان داد و فرمود �مادا ...
شام خداوند ؛ در شب آن روزی که مسیح مصلوب شد با شاگردان خود در جایی فراهم شده فصح را با ایشان تناول فرمود از آن پس نان و شراب بدیشان داد و فرمود �مادا ...
روز به شام آمدن ؛ کنایه از سپری شدن روز و فرارسیدن شب : روز عمرست به شام آمده و من چو شفق غرق خونم که شب غم بسحر می نرسد. خاقانی.
روز به شام آمدن ؛ کنایه از سپری شدن روز و فرارسیدن شب : روز عمرست به شام آمده و من چو شفق غرق خونم که شب غم بسحر می نرسد. خاقانی.
به شام آوردن ؛ به پایان رساندن روز : به شام آورد روز عمر ما را امید وعده های بامدادت. خاقانی.