پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٢٢٥)
دشت کین ؛ رزمگاه. ناوردگاه. آوردگاه. میدان جنگ. دشت نبرد. حربگاه. دارالحرب. معرکه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : نباید که ایمن شوی از کمین سپه باشد آسوده ...
دشت سُوَران ؛ سکنه بیابان. بیابان نشینان. ( ناظم الاطباء ) .
دشت سواران نیزه گذار ؛ عربستان : از این پس بیاید یکی نامدار ز دشت سواران نیزه گذار. فردوسی. ز دشت سواران نیزه گذار سپاهی بیامد فزون از شمار. فردوس ...
دشت سُوَران ؛ سکنه بیابان. بیابان نشینان. ( ناظم الاطباء ) .
دشت سواران نیزه گذار ؛ عربستان : از این پس بیاید یکی نامدار ز دشت سواران نیزه گذار. فردوسی. ز دشت سواران نیزه گذار سپاهی بیامد فزون از شمار. فردوس ...
دشت دلیران ؛ سرزمین پهلوانان ، و در بیت ذیل از فردوسی ظاهراً مراد ایران زمین است : بزانوش گفتا که ایران تراست نصیبین و دشت دلیران تراست.
دشت دلیران ؛ سرزمین پهلوانان ، و در بیت ذیل از فردوسی ظاهراً مراد ایران زمین است : بزانوش گفتا که ایران تراست نصیبین و دشت دلیران تراست.
دشت دلیران ؛ سرزمین پهلوانان ، و در بیت ذیل از فردوسی ظاهراً مراد ایران زمین است : بزانوش گفتا که ایران تراست نصیبین و دشت دلیران تراست.
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
دشت آوردگاه ؛ میدان جنگ : ز بس کشته بر دشت آوردگاه بسی ره ندیدند برخاک راه. فردوسی. - دشت جنگ ؛ میدان جنگ. هیجا. آوردگاه : برآشفت [ افراسیاب ] با ...
- آتشین دشت ؛ دشت سخت سوزان و گرم : در این آتشین دشت بن ناپدید که پرّنده در وی نیارد پرید. نظامی
برده وارانه
نرمودن. [ ن َ دَ ] ( مص ) باد دادن. || حرکت کردن. نوسان نمودن. جنبان شدن. آمدوشد کردن در هوا. باد خوردن. ( ناظم الاطباء ) .
رقب. [ رُ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رقیب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || ج ِ رَقَب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . رجوع به رقیب ...
رقب. [ رُ ق ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رقیب. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || ج ِ رَقَب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) . رجوع به رقیب ...
( مصدر ) نرم کردن . یانرم داشتن شکم . شکم راروان کردن .
نرم داشتن رقبه : گردن خم کردن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص339 ) .
نرم داشتن رقبه : گردن خم کردن . ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص339 ) .
( عجینة ) عجینة. [ ع َ ن َ ] ( ع ص ) مخنث. || نرم سست از مرد و زن. || گول. || گروه. || گروه بسیار. ( منتهی الارب ) .
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
از بار رفتن ؛ بچه از مادر افتادن. سقط شدن بچه. بچه از بارش رفتن ؛ سقط کردن جنین را. بچه افکندن.
از بار رفتن ؛ بچه از مادر افتادن. سقط شدن بچه. بچه از بارش رفتن ؛ سقط کردن جنین را. بچه افکندن.
بار بیشتر در جای کردن ؛ درین مورد تاریخ بیهقی کنایه از شراب بسیار خوردن آورده است : خوارزمشاه بخندید، گفت : سالار دوش بار بیشتر در جای کرده است. ( تا ...
بار بیشتر در جای کردن ؛ درین مورد تاریخ بیهقی کنایه از شراب بسیار خوردن آورده است : خوارزمشاه بخندید، گفت : سالار دوش بار بیشتر در جای کرده است. ( تا ...
بار بیشتر در جای کردن ؛ درین مورد تاریخ بیهقی کنایه از شراب بسیار خوردن آورده است : خوارزمشاه بخندید، گفت : سالار دوش بار بیشتر در جای کرده است. ( تا ...
سبیل رشاد؛ راه راست. صراط مستقیم. ( یادداشت مؤلف ) . || ج ِ رَشادَة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به رَشادة شود.
سبیل رشاد؛ راه راست. صراط مستقیم. ( یادداشت مؤلف ) . || ج ِ رَشادَة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به رَشادة شود.
سبیل رشاد؛ راه راست. صراط مستقیم. ( یادداشت مؤلف ) . || ج ِ رَشادَة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . رجوع به رَشادة شود.
همه تجربی انگاری
معنی اصطلاح - > [ یکی ] به نعل و [ یکی ] به میخ زدن 1 - دوپهلو سخن گفتن؛ از بیان منظور خود پرهیز کردن 2 - دوجانبه بازی کردن؛ با هردوطرف دعوا سازگاری ...
معنی اصطلاح - > [ یکی ] به نعل و [ یکی ] به میخ زدن 1 - دوپهلو سخن گفتن؛ از بیان منظور خود پرهیز کردن 2 - دوجانبه بازی کردن؛ با هردوطرف دعوا سازگاری ...
بنا داشتن propose to do something=to intend to do something
بنا داشتن propose to do something=to intend to do something