پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٢٢٥)
نژادگان
ایوان قدس ؛ کنایه از آسمان است : بگذران مرکب از سپهر بلند درکش ایوان قدس را بکمند. نظامی ( هفت پیکر ص 10 ) .
قسم ناحق ؛ سوگند دروغ
قسم ناحق ؛ سوگند دروغ
به حدیث آمدن کودک ؛ به زبان آمدن. زبان باز کردن : کودکی نو به حدیث آمده ام سخنم نی بجز از مدح وزیر. سوزنی.
به حدیث آمدن کودک ؛ به زبان آمدن. زبان باز کردن : کودکی نو به حدیث آمده ام سخنم نی بجز از مدح وزیر. سوزنی.
have a swollen head/be swollen - headed
have a swollen head/be swollen - headed
have a swollen head/be swollen - headed
have a swollen head/be swollen - headed
have a swollen head/be swollen - headed
سفربارگی سفرشیفتگی
زیر دین
فکین
فکین
بود که
بوک. [ ب َ ] ( ع مص ) برجستن خر نر بر ماده. || گرد ساختن گلوله گلین را در هر دو کف دست. || فروختن متاع یا خریدن آن را. || کاویدن چشمه را به چوب و مان ...
بوک. [ ب َ ] ( ع مص ) برجستن خر نر بر ماده. || گرد ساختن گلوله گلین را در هر دو کف دست. || فروختن متاع یا خریدن آن را. || کاویدن چشمه را به چوب و مان ...
بوک. [ ب َ ] ( ع مص ) برجستن خر نر بر ماده. || گرد ساختن گلوله گلین را در هر دو کف دست. || فروختن متاع یا خریدن آن را. || کاویدن چشمه را به چوب و مان ...
بوک. [ ب َ ] ( ع مص ) برجستن خر نر بر ماده. || گرد ساختن گلوله گلین را در هر دو کف دست. || فروختن متاع یا خریدن آن را. || کاویدن چشمه را به چوب و مان ...
بوک. [ ب َ ] ( ع مص ) برجستن خر نر بر ماده. || گرد ساختن گلوله گلین را در هر دو کف دست. || فروختن متاع یا خریدن آن را. || کاویدن چشمه را به چوب و مان ...
actions speak louder than words
a treatment worse than the disease
lager lout
lager lout
معربد. [ م ُ ع َ ب ِ ] ( ع ص ) دوست آزار وقت مستی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . آنکه عربده کند. عربده گر. عربده ...
lager lout
Punic faith
study animal
study animal
study animal
be a study in something = literary to be a perfect example of something His face was a study in fear.
be a study in something = literary to be a perfect example of something His face was a study in fear.
be a study in something = literary to be a perfect example of something His face was a study in fear.
be a study in something = literary to be a perfect example of something His face was a study in fear.
be a study in something = literary to be a perfect example of something His face was a study in fear.
ز عنبر گرد رخسارت ترازیست که صنع ایزدی هستش مطرز دلم از عشق تو چون چشم سوزن تنم در هجر تو چون تار قرمز مرا کشتی ، نگارا در غم هجر بلاجرم و هذا غیر ...
نیست در جهان
نیست در جهان
نیست در جهان
public - spirited
ذواللسانین. [ذُل ْ ل ِ ن َ ] ( ع ص مرکب ) آنکه فارسی و عربی داند و نویسد و به هر دو زبان نیکو ترسل و نیکو شعر باشد.
( ذوالشامة ) ذوالشامة. [ ذُش ْ شا م َ ] ( ع ص مرکب ) خداوند خجک. صاحب خال. خالدار.
( ذوالشامة ) ذوالشامة. [ ذُش ْ شا م َ ] ( ع ص مرکب ) خداوند خجک. صاحب خال. خالدار.
( ذوالشامة ) ذوالشامة. [ ذُش ْ شا م َ ] ( ع ص مرکب ) خداوند خجک. صاحب خال. خالدار.
ذوالوشاح. [ ذُل ْ وِ ] ( اِخ ) لقب شمشیر عبیداﷲبن عمربن خطاب. و بقولی شمشیر از پدر وی عمر رضی اﷲ عنه بوده است.
ذوالوشاح. [ ذُل ْ وِ ] ( اِخ ) لقب شمشیر عبیداﷲبن عمربن خطاب. و بقولی شمشیر از پدر وی عمر رضی اﷲ عنه بوده است.
ذوالزوائد. [ ذُزْ زَ ءِ ] ( ع اِ مرکب ) اسد. شیر.
ذوالزوائد. [ ذُزْ زَ ءِ ] ( ع اِ مرکب ) اسد. شیر.