پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤١٧)

بازدید
٥,٧٧٢
تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی انجام ؛ بی پایان : چون فلک جاه اوست بی آغاز چون قضا حکم اوست بی انجام. شمس فخری ( ازشعوری ج 1 ورق 118 ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از سرین نیست در جهان خوش تر سال ها من بیازمودم این تا سر من همی بود بر دوش در دل من بود امید سرین سوزنی سمرقندی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

جاندرازی. [ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) عمردرازی. ( آنندراج ) . درازی عمر. ( ناظم الاطباء ) . طول عمر : از پی جاندرازی شه شرق کردم آفاق را بشادی غرق. نظ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جاندرازی. [ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) عمردرازی. ( آنندراج ) . درازی عمر. ( ناظم الاطباء ) . طول عمر : از پی جاندرازی شه شرق کردم آفاق را بشادی غرق. نظ ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشخورد. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ] ( اِ مرکب ) عجالة. ( منتهی الارب ) . طعامی که اول بار بر سفره خورند. طعامی اندک باشد که بر سبیل چاشنی بخورند. ( برهان ) ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استادگار. [ اِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دربان و خادم. ( آنندراج بنقل از فرهنگ سکندرنامه ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

استادگار. [ اِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دربان و خادم. ( آنندراج بنقل از فرهنگ سکندرنامه ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاپهنک پاپهنک ( گویش بوشهری )

پیشنهاد
٠

پاپهنک پاپهنک ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاپهن. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) اشتر. شتر ( در بعض لهجه ها ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاپهن. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) اشتر. شتر ( در بعض لهجه ها ) .

پیشنهاد
٠

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

پیشنهاد
٠

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بگیر کردن ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صدای شعلهٔ آتش* = بُربُرَک ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صدای شعلهٔ آتش* = بُربُرَک ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باریک شدن . دقت. دقة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) . دقیق. به چیزی توجه تام کردن و در کاری دقیق شدن : در هر کاری باید شخص باریک بشود. این مع ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باریک شدن . دقت. دقة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) . دقیق. به چیزی توجه تام کردن و در کاری دقیق شدن : در هر کاری باید شخص باریک بشود. این مع ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باریک شدن . دقت. دقة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) . دقیق. به چیزی توجه تام کردن و در کاری دقیق شدن : در هر کاری باید شخص باریک بشود. این مع ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بادپیچک ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم سَربِشو ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم سَربِشو ( گویش بوشهری )

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رزم آهنگ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ترا. [ ت َ ] ( اِ ) دیوار بلند و رفیع را گویند، مانند دیوار خانه پادشاهان و دیوار قلعه و کاروانسرا. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) . دیوار بس رفیع و ب ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تورسنگ

پیشنهاد
٠

تورسنگ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تورسنگ

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

ذرت پفکی - ذرت بوداده - شکوفه ذرت - گل ذرت - گل بلال - نُقل پیرزن - پنبه ذرت - ذرت پنبه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذرت پفکی - ذرت بوداده - شکوفه ذرت - گل ذرت - گل بلال - نُقل پیرزن - پنبه ذرت - ذرت پنبه

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مام و باب ؛ مادر و پدر. ام و اب. والدین. ابوین : سدیگر بپرسیدش افراسیاب از ایران و از شهر و از مام و باب. فردوسی. بدان دخت لرزان بدی مام و باب اگر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

مام و باب ؛ مادر و پدر. ام و اب. والدین. ابوین : سدیگر بپرسیدش افراسیاب از ایران و از شهر و از مام و باب. فردوسی. بدان دخت لرزان بدی مام و باب اگر ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نغزپیشه. [ ن َ ش َ / ش ِ ] ( ص مرکب ) شیرین کار. که کارش بدیع و هنرمندانه و جالب توجه باشد : خرما گری ز خاک که آمخته ست این نغزپیشه دانه خرما را. نا ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نغزپیکر. [ ن َ پ َ / پ ِ ک َ ] ( ص مرکب ) خوش اندام. که پیکری زیبا و لطیف و خوش دارد. || خوش عبارت. شیوا : یکی نامه نغزپیکر نوشت به نغزی بکردار باغ ب ...

پیشنهاد
٠

( نغز آمدن ) نغز آمدن. [ ن َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) شایسته افتادن. مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن : نغز می آید بر او کن یا مکن امر و نهی ماجراها در سخن. ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( نغز آمدن ) نغز آمدن. [ ن َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) شایسته افتادن. مناسب و مطلوب و بجا واقع شدن : نغز می آید بر او کن یا مکن امر و نهی ماجراها در سخن. ...