پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤١٧)
make a fuss/kick up a fuss ( about something )
make a fuss/kick up a fuss ( about something )
it's ok = no Would you like a plastic bag? It's ok, I'll just put it in my handbag.
it's ok = No Would you like a plastic bag? It's ok, I'll just put it in my handbag.
One - forth
not bloody likely A: "Are you going to Jen's party this weekend?" B: "Not bloody likely! She's been a total jerk to me lately. "
One - half
not bloody likely
not bloody likely
She has full lips
light - skinned
light skirt
light skirt
light skirt
inept
inept
بی دست و پا
bad - mouth Why are you always bad - mouthing Tiffany? You don't even know her that well!
bad - mouth Why are you always bad - mouthing Tiffany? You don't even know her that well!
bad - mouth Why are you always bad - mouthing Tiffany? You don't even know her that well!
bad - mouth Why are you always bad - mouthing Tiffany? You don't even know her that well!
bad - mouth Why are you always bad - mouthing Tiffany? You don't even know her that well!
Paid leave
Paid leave
سینه کردن تیر ؛ ( اصطلاح تیراندازان ) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. ( برهان ) ...
سینه کردن تیر ؛ ( اصطلاح تیراندازان ) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. ( برهان ) ...
سینه کردن تیر ؛ ( اصطلاح تیراندازان ) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. ( برهان ) ...
سینه کردن تیر ؛ ( اصطلاح تیراندازان ) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. ( برهان ) ...
سینه کردن تیر ؛ ( اصطلاح تیراندازان ) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. ( برهان ) ...
زیت. [ زَ ] ( ع اِ ) روغن. ( ترجمان القرآن ) . روغن زیتون . ( دهار ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . روغن ...
زیت. [ زَ ] ( ع اِ ) روغن. ( ترجمان القرآن ) . روغن زیتون . ( دهار ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . روغن ...
خوشدامن. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ ] ( اِ ) خوشتامن. مادرزن. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) : بگویم ای زن تو گشته قلتبان شوهر سه پایه زن شده خوشدام ...
خوش رؤیت. [خوَش ْ / خُش ْ رُءْ ی َ ] ( ص مرکب ) خوش دیدار. آنکه دیدار او شگون دارد. مقابل بدرؤیت. مقابل نحس دیدار.
خوش زخمه. [ خوَش ْ / خُش ْ زَ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) خوش پنجه. آنکه ساز خوب نوازد : نوای مطرب خوش زخمه و سرودی غنج خروش ِ عاشق ِ سرگشته و عتاب ِ نگار ...
خوش استقبال ؛ آنکه استقبال دلپسند دارد: خوش استقبال و بدبدرقه.
خوش اصل ؛ نژاده. آنکه اصل نکو دارد. نکوخاندان : خوش اصل خطا نکند و بداصل وفا نکند.
انهار جاریه ؛ نهرهای روان.
مثل کنیز حاج باقر. مثل کنیز ملاباقر؛ در مورد کسی گفته می شود که مدام ناله و شکایت می کند و از بدی اوضاع گله می کند.
مثل کنیز حاج باقر. مثل کنیز ملاباقر؛ در مورد کسی گفته می شود که مدام ناله و شکایت می کند و از بدی اوضاع گله می کند.
آخال کلک
آخال کلک
آخال کلک
مرز ایران و ترکیه از شمال به جنوب از محل تلاقی رودخانه های ارس و قره سو واقع در دارکلان از علامت مرزی شماره یک میله ) سه جانبه یا متقاطع ، ایران جمهو ...
سماور به تولا بردن
سماور به تولا بردن
سماور به تولا بردن
سماور به تولا بردن
فسوسان