پیشنهادهای سعید صفاری مقدم (٢٢٥)
کاشف بعمل اومد که. . . معلوم شد که. . . متوجه شدیم که. . .
این اصطلاح به معنای "عیان کردن چیزی" یا "در معرض دید بقیه/همگان قرار دادن چیزی" می باشد.
به تصویر کشیدن موضوعی، مطلبی، . . . بصورت مصور بیان کردن بصورت داستانی شرح دادن مجسم کردن
دگم
Contribute to sth دست داشتن/دخیل بودن/موثر بودن/تاثیر داشتن/سهیم بودن ( در بوجود آمدن رویداد یا پیشامدی )
از تمام زوایا، جامع، همه جانبه
رسیدن ( فکری، منطقی ) به چیزی ( ایده، پیشنهاد، انتخاب، . . . ) ، دست یافتن ( فکری، منطقی ) تهیه کردن، مطرح کردن، ارائه دادن
باثبات، همه چی تموم
فعل: ثمر دادن/کردن، به ارمغان آوردن، ببار رساندن/آوردن اسم: ثمره، بازده، بازده محصول ( کشاورزی، . . . )
دست آخر ، درنهایت، تهش، آخرش، آخر سر، دست آخر منتهی شد به اینکه، نهایت قضیه این شد که . . . آخرش سر از ( جایی/مکانی ) سر درآوردن, عاقبت، آخروعاقب ...
توضیح: وقتی میخواهیم از خیر گفتن یکسری از جزئیات بگذریم از این اصطلاح استفاده میشود. خلاصه بعد از یه سری ( ماجرا/اتفاقات ) این شد که سرتو درد نیارم ...
بدین منظور، برا ی نیل به این هدف/منظور، در راستای ( این هدف/مقصود ) ، بدین سان، بهمین جهت، برای تحقق این مهم/امر همچنین to this end
ابتکار عمل را ( از کسی ) گرفتن، مانع تراشی کردن، ممانعت کردن مانع/مزاحم/سد راه انجام کار یا توسعه ای شدن باعث سخت شدن ( انجام کاری یا رسیدن به هدفی )
مختص به خود، مجزا
صفت: شیوا، فصیح، بلیغ، آشکار فعل: 1 ) برشمردن، به وضوح بیان کردن/گفتن 2 ) ساماندهی کردن، سازماندهی کردن، جمع و جور کردن امور، راست و ریس کردن امور، س ...
مرتبط
هم راستا بودن، در تطابق بودن
ناگفته نماند که، . . .
به وفور پیدا میشه، مثل پ. . . کل ریخته، همه جا ریخته/هست، براحتی پیدا میشه، هرجا نگاه کنی هست
مستدل، موجه، با پشتوانه، مجاب کننده، متقاعد کننده، قانع کننده، قوی
( بعنوان چیزی ) قلمداد شدن/کردن، تلقی شدن/کردن، برشمرده شدن، ذکر شدن، یاد شدن
rev up: موجب تهییج شدن، تهییج کننده، پرتکاپو و فعال کننده/شدن drugs which rev up your nervous system
نهایت استفاده را کردن/بردن ( از چیزی که وجود دارد ) بهره بردن / بکار گرفتن ( چیزی/وسیله ای/. . . ) از حداکثر ظرفیت چیزی/کسی بهره بردن/استفاده کردن ...
به مرور توسعه یافتن یا تبدیل شدن یا تکامل یافتن نکته: در ترجمه این لغت مهم نشان دادن مرور زمان است. Bacteria are evolving resistance to antibiotics ...
مورد توجه واقع نشدن، از قلم افتادن، نادیده گرفتن/پنداشتن
adhere to sth پایبند بودن به چیزی مثل توافق، اصول، قانون و . . . پایبندی و پیروی کردن از چیزی/اصولی
1 - دلیل یا عامل ایجاد یا وجود رویداد یا وضعیتی را بیان/مشخص کردن، چیزی دلیل/توجیح/عامل/توضیحی برای چیز دیگر بودن 2 - تشکیل دهنده
برداشت کردن ( برداشت فکری ) ، تلقی کردن
به شیوه خاصی عمل کردن یا کاری را انجام دادن اتخاذ روش خاص در انجام کار یا رسیدن به هدفی
از اون ور، از اون طرف، برعکس، اونوری
همچنین: underutilized به چیزی اطلاق میشود که از آن کمتر از آنچه که باید یا ظرفیتش وجود دارد استفاده میشود.
همچنین: انجام دادن، تهیه کردن، بانجام رساندن و یا بدست آوردن چیزی یا کاری که قول آن قبلا داده شده است رسیدن به هدفی که برنامه/نقشه/طرح . . . آن قبلا ...
استفاده بهینه/کارامد کردن
تحت تاثیر مستقیم چیز دیگری بودن بستگی داشتن به . . . وابسته/منوط به چیز دیگری بودن
در حکم/به منزله/به مانند/به مثابه ( چیز دیگری ) بودن یا تلقی شدن یا قلمداد شدن
داشتن قابلیت/ظرفیت ( برای/در انجام کاری )
مثل اینه که، مثل این میمونه که. . ( بصورت چیزی ) تلقی شدن
موضع گرفتن، جبهه گرفتن مقاومت کردن در برابر عمل/ایده/. . . موضع محکم گرفتن در برابر چیزی. . . با موضع محکم/قوی کاری را کردن با قدرت چیزی را پیش برد ...
کلیت/اصل موضوع ( بدون پرداختن به جزئیات ) نکته/نکات اصلی ویژگی کلان یه چیز کلی و مبهم
همچنین: a matter of doing sth مرهون، در گرو ( انجام کاری یا وجود چیز دیگر ) بودن ( برای انجام یا وجود چیزی ) کافیه که . . . .
دنبال کردن و به نتیجه رساندن/بانجام رساندن کاری یا قولی یا عملی عمل کردن به نقشه، وعده یا قول داده شده
قسر در رفتن
دوری کردن/اجتناب کردن/پرهیز کردن/طفره رفتن از انجام کاری ( بدلیل ترس یا عدم اعتماد به نفس کافی برای انجام آن )
بسط دادن، باز کردن بیشتر موضوع، ارائه جزییات بیشتر شکافتن موضوع مورد بحث، تکمیل کردن کاری یا موضوعی با ارائه جزییات بیشتر، به تفصیل بیان کردن
1 ) به این صورتی فعلی ( که هست ) ، به شکل فعلی 2 ) به همین جهت، در نتیجه 3 ) به خودی خود 4 ) در واقع، به معنای واقعی، به اون شکل و معنای درست و حسابی ...
کار را به چرخش درآوردن، راه انداختن ( باعث شروع کار، فعالیت، فرایند، پروژه، . . . شدن )
پیشتر، اوایل پیش/قبل از موعد ( مقرر )
تکرار یا مرور کردن مطالب اصلی یک موضوع بیان شده یادآوری کردن مطالب
عملیاتی کردن، اجرایی کردن، به مرحله عمل درآوردن ایده یا تصمیم
بهترین/قابل اعتمادترین گزینه، تصمیم، ایده، حرکت، روش، . . . ممکن برای ( انجام کاری ) است