پیشنهاد‌های سعید صفاری مقدم (٢٢٥)

بازدید
٤٤٦
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

چطور میشه/ممکنه. . . ؟ مگه میشه/ممکنه. . . ؟ آخه چطور میشه/ممکنه. . . ؟ همچنین: how will , how is it possible

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

چطور. . . ؟! منظورت ( از گفتن این موضوع ) چیه؟ ( حالا ) چی شد اینو میگی/گفتی؟ چرا اینو گفتی؟/پرسیدی؟ چطور مگه؟!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

به درک که چی حالا؟! ( اصلا برام مهم نیست ) حالا مگه چی شده؟! خب که چی؟! حالا که چی؟! چیه مگه؟ حالا چیه مگه؟ همچنین: what of it

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

به درک که چی حالا؟! ( اصلا برام مهم نیست ) حالا مگه چی شده؟! خب که چی؟! حالا که چی؟! چیه مگه؟ حالا چیه مگه؟ همچنین: so what

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

بالفرض، فرضاً، بطور مثال، مثلاً، بعنوان مثال/نمونه، حدوداً، ( بیا ) فرض کنیم، اینطور بگم. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اصطلاح "چپ و راست" عامیانه در فارسی به معنی بی وقفه، بی تامل، تندتند، بی اندازه، بی محابا He spends money right, left, and centre او چپ و راست/بی مح ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

بدون کوچکترین وقفه/توقف/تامل، با/به شدت و حدت ( هر چه تمام ) ، به طرز حیرت آوری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

با شدت هرچه تمام، با تمام قدرت، بی وقفه، بی تامل، بیرحمانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

- تاثیر یا سهم قابل ملاحظه/بسزایی در بانجام/به سرانجام رسوندن کار یا رسیدن به هدفی داشتن ( معمولا با toward ( s ) ) The money raised will go a long ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

توجیه کننده، توجیهی، قابل توجیه، قابل توضیح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

چاله، حفره یا دست اندازی که بر اثر رفت و آمد خودروها یا آب و هوا در جاده بوجود آمده است. همچنین: Chuckhole

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مبین آنست که. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خیلی بهترم هست/میشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اونهمه، اونقدر ( عامیانه - وقتی نمیدونیم یا نمیخوایم به میزان/مقدار چیزی اشاره کنیم ) Oh! you've paid so much for that ticket ااا! اونهمه بابت اون ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

( یه جورایی ) میشه گفت، نه حالا کاملاً ولی ( آره اینطوره ) ، اینجور میگن ( با یه جور حالت کنایه آمیز - البته نه صرفا کنایه توهین آمیز ) به تعبیری، ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤١

fast - paced پرحرارت، پرشور، پرجنب و جوش، پرتلاطم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

بنظر آمدن، برآورد کردن، گمان کردن ( بگمانم ) What time do you reckon ( that ) it is going to be ready? بنظرت کی احتمالا اون آماده میشه؟ I reckon ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

رویت شدن، حضور یافتن، جایی پیدا شدن ( عامیانه ) ، آفتابی شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

حسن یا خوبی یا فایده چیزی، امتیاز/نکته مثبت What's the point of . . . ? حسنش چیه؟ فایدش چیه؟ There was a point though هرچند حسنی هم داشت. . بی فاید ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

Make one's way به سوی ، به سمت ( جایی حرکت کردن/رفتن ) ( میرم سمت/بسوی. . . ، سرخرو کج میکنم سمت. . . ، میزنم میرم سمت/سوی. . . ) Right after I ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

Make one's way به سوی ، به سمت ( جایی حرکت کردن/رفتن ) ( میرم سمت/بسوی. . . ، سرخرو کج میکنم سمت. . . ، میزنم میرم سمت/سوی. . . ) Right after I ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

صم بکم، بدعنق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

دخل یه کاری یا چیزی یا کسی را آوردن ( کاری را به اتمام رسوندن ) از شر انجام کاری خلاص شدن/راحت شدن مثال: Right after I knock out these load of works ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

از این حرفا گذشته، از اینا گذشته، اه راستی، اه در ضمن، از این حرفا که بگذریم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

the wrong way ( up/round ) در فارسی اصطلاحا ما میگیم: چپکی، پشت و رو، از اون ورش/وری، برخلاف جهت صحیح یعنی یه چیزی یا کاری بر خلاف جهت درستش گذاشته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

بیشتر به صورت adverb: به یکسان بمانندهم، بمثابه هم به یک صورت به یک ترتیب به یک گونه/نحو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

( و ) بهمان صورت/شکل/گونه/. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

Given that. . . با فرض اینکه، با این استدلال که، با این پیش فرض که، با توجه/عنایت باینکه، رو حساب اینکه، نظر باینکه . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

به مانند ( اینکه ) ، به مثابه ( اینکه ) ، انگار که، گویی ( که ) ، جوری که انگار، جوری بنظر اومدن/نیومدن چیزی یا موضوعی، اینطور که بوش میاد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

حی و حاضر، به چیزی که از پیش آماده یا ساخته شده باشد، آماده استفاده در زبان انگلیسی استرالیایی بمعنای: عالی، درجه یک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

کشته مرده چیزی بودن/شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

عملاً، , واقعا ( در واقع، بواقع ) ، در عمل، رسماٌ، راستش بهمین سادگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

سود سنواتی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیان سنواتی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

صفت: جزئی تر، جزء به جزء، ریزتر، مفصل، بتفصیل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

شر یه کاری رو کندن ( کاری را بانجام/پایان رساندن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

فعل: پرکردن/شدن، لبریز کردن/شدن، مملو از چیزی کردن/شدن، از یه حد/میزان مشخص تجاوز کردن/عبور کردن/فراتر رفتن/بالا زدن به تسخیر درآوردن مکانی اسم: اضا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

اجتناب کردن، فاصله گرفتن، دوری جستن، برحذربودن، پرهیزکردن ( از چیزی یا کاری یا کسی که ممکن است اسباب دردسر باشد یا خطرناک باشد، . . . )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

که بواسطه آن ( روش، ابزار. . )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

تبعات/جنبه ( های ) منفی داشتن، مشکلاتی بهمراه داشتن ( از این اصطلاح وقتی استفاده میشود که انجام کاری علیرغم برخی محاسن، مشکلات یا تبعات منفی هم داشت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

سر به فلک گذاشتن ( از این فعل برای نشان دادن افزایش یا پیشرفت سریع چیزی استفاده می شود )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نمایه ( نمایشی ) ، نمونه/گونه ( نمایشی ) محصول توضیح: به پیاده سازی از محصول اطلاق می شود که هرچند کامل و قابل استفاده نیست اما نشان میدهد که محصول ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

آزمون ایده/طرح، آزمون اثبات ایده/طرح ( مشخص نمودن قابل پیاده سازی/اجرا بودن یک ایده/طرح از طریق انجام یکسری آزمون )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مصداق، مدرک مثبته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

نکنه که ( یه وقت ) . . . از ترس اینکه. . . از این بابت که ممکنه. . . ( صرفا ) از این جهت که. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

home in on sb/sth تمام توجه و تمرکز ( خود ) را معطوف کاری یا چیزی کردن، گیردادن به کاری یا چیزی یا موضوعی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

درحالت کلی/بصورت کلی ( پیشنهاد میشه ) ، حسب/برحسب تجربه ( پیشنهاد میشه ) ، بعنوان یک اصل ( پیشنهاد میشه ) ، تجربه میگه. . . ، یه قانونی کلی میگه. . . ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

نتیجه نادرست، فرض غلط برای نتایجی که باشتباه نتیجه مورد انتظار را درست نشان میدهد ( درحالیکه در اصل نتیجه غلط است ) در مقابل: false negative: این ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

رواج یافته، همه گیر، فراگیر، عادی شده، ( کاملا ) عادیه، مرسوم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

عینیت یافتن، به وقوع پیوستن، محقق شدن، واقعیت یافتن، جامه عمل پوشیدن