پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
اُریب: وُریب: وریب به ضم اول، به معنای "کج" و" راه کج" است. بعضی از محققان این کلمه را مأخوذ از وِراب عربی، به کسر اول، به معنای" راه انحرافی، را ه ...
اَرْگ: به معنای "قلعه کوچکی است که در داخل قلعه ی بزرگ ساخته شود" و املای آن به هر دو صورت یعنی با "ک"یا"گ" پایانی، صحیح است. ( غلط ننویسیم ، ابوال ...
ارض موعود: امروز ه این اصطلاح برای نامیدن سرزمین کنعان، یعنی مملکتی که موسی علیه السلام به قوم خود وعده داده بود که پس از خروج از مصر به آنجا خواهند ...
ارزروم: از شهرهای مشرق ترکیه. نام این شهر در اصل ارزنة الّروم و سپس ارزن الرّوم بوده و بر اثر اختصار به ارزروم شده است نوشتن آن به صورت ارض روم غلط ...
ارتجاع: استعمال این کلمه به معنای "مرتجعان" غلط است.
ارباب: کلمه ارباب در عربی جمع رب به معنی "خدا" و "صاحب" و "مخدوم" و نیز" دارنده "است در فارسی نیز آن را به همین معانی و به صورت جمع به کار برده اند. ...
اِرائه: این کلمه به معنای "نشان دادن" و" به معرض دید گذاشتن "است و نه به معنای" تحویل دادن" یا "تقدیم کردن" در بسیاری از نوشته های معاصران ارائه کردن ...
اَراذل: این کلمه در عربی جمع اَرْذَل به معنای" پست و رذل "است ( ارذل در عین حال صفت تفضلی به معنای" رذلتر "نیز هست ) . در فارسی در دوران متأخر اراذل ...
اَراجیف: این کلمه جمع است و مفرد آن اِرجاف در فارسی مستعمل نیست ( مگر به ندرت در متون کهن ) اراجیف در عربی بیشتر به معنای "سخنان فتنه انگیز" و در فار ...
اَرّابه: عَرّابه: به معنای "گردونه" و" گاری ". هردو املا صحیح است جز اینکه اَرّابه فارسی است و معرّب آن عَرّابه ( در اصل: عَرَبه ) است. ارّابه را ا ...
واژه ی ادبیات ( مفرد آن ادبیّه در فارسی مستعمل نیست ) به معنای آثار شعری و نثری یک سرزمین یا یک زبان یا یک دوره از تاریخ که از نظر هنری دارای ارزش با ...
اَخَوان: در عربی تثنیه اَخ و به معنای"دو برادر " است. در فارسی معمولا آن را جمع می پندارند. اِخْوان: برادران در عربی اَخَوان به فتح اول و دوم تثنیه ...
اَخبار:جمع خبر اِخبار: خبر دادن، آگاه کردن. این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اخبار به فتح اول، جمع خبر است. ولی اخبار به کسر اول، مصدر و به مع ...
احوالات: بسیاری از ادبا استعمال احوالات را غلط می دانند از آن رو که احوال خود جمع حال است و نیاز به جمع مجدد ندارد. البته بهتر است که از استعمال این ...
اَحْجام: این کلمه در عربی نیامده است. در کتاب های هندسه و فیزیک گاهی آن را به عنوان جمع حجم به کار می برند و غلط است ( جمع حجم در عربی حُجوم به ضم او ...
احترام گذاشتن به نظر می آید که در این ترکیب، فعل گذاشتن ( با حرف ذ ) غلط باشد و صحیح آن گزاردن با حرف "ز "است یعنی" به جا آوردن" ( برای معانی مختلف و ...
اَثنا: وسط ، میان اِثنا :دوازده این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد اَثنا ، به فتح اول و سکون دوم ، در عربی به معنای "وسط ، میان "است و در فارسی ف ...
امروزه در زبان نوشتار گاهی اثرات را به عنوان جمع اثر به کار می برند و غلط است زیرا بر طبق قواعد صرف عربی ، مصدر هایی را که سه حرف یا کمتر دارند نمی ت ...
ریاضت: دکتر فروزان فر در مورد " ریاضت" می نویسد : ( ( ریاضت رام کردن و پرورش ستور، و در اصطلاح اطبّا ، حرکات بدنی به اندازه ای که به تعب و ماندگی گرا ...
تبع:پیرو ، به معنی جمع نیز استعمال می شود . " هر فریقی مر امیری را تبع بنده گشته میر خود را از طمع" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ ...
فریق:گروهی از مردم بیشتر از فرقه ، دسته ای از مردم خواه بسیار یا اندک . " هر فریقی مر امیری را تبع بنده گشته میر خود را از طمع" ( شرح مثنوی شریف، ف ...
دار و گیر:مجازاً ، حکومت و فرمانروایی ، مشغله و گرفتاری . " قوم عیسی را بد اندر دار و گیر حاکمانشان ده امیر و دو امیر" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ...
سیر در گوزینه کردن:بکنایت، باطل بحق آمیختن ، غم در صورت شادی نمودن ، امر مکروه را لباس مطلوب پوشیدن ، مکر کردن " ناصح دین گشته آن کافر وزیر کرده او ...
دامن کسی تافتن: مجازاً ، توسل و استمداد. نظیر دست به دامن شدن ، دست در دامن زدن . " رو ز سایه آفتابی را بیاب دامن شه شمس تبریزی بتاب" ( شرح مثنوی ش ...
بی مایه شدن: توان از دست دادن " ابلهی صیاد آن سایه شود می دود چندانک بی مایه شود" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 1 ...
بخویش آمدن: هوشیار و بیدار شدن " چونک تخم نسل را در شوره ریخت او به خویش آمد خیال از وی گریخت" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ...
لگد کوب خیال: مجازاً رنج و آفت خیال ، لگد کوب : اسم مصدر است به معنی لگد کوبی ، مجازاً ، رنج و آف . نظیر : خونریز بمعنی خونریزی . " جان همه روز از ل ...
دربندان: عمل بستن در ، در محاصره ماندن ، مجازاً بسته شدن راه وصول به حق. " چون بحق بیدار نبود جان ما هست بیداری چو در بندان ما" ( شرح مثنوی شریف، ف ...
پریشان و غوی:آواره و گمراه " گفت لیلی را خلیفه کان توی کز تو مجنون شد پریشان و غوی" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص ...
کز تو : به خاطر تو " گفت لیلی را خلیفه کان توی کز تو مجنون شد پریشان و غوی" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 188 )
مُنبَسِط:پهن و گسترده ، مجازاً ، غیر محدود بتعلق جسمانی ، آزاد از حدود و قیود ، مجرد . " روحهای منبسط را تن کند هر تنی را باز آبستن کند" ( شرح مثنو ...
کرکس زرین: مجازاً آفتاب " چونک نور صبحدم سر بر زند کرکس زرین گردون پر زند" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 184. )
صحرای بی چون : به کنایت : حالت خواب , عالم غیب , عالم مثال . " رفته در صحرای بی چون جانشان روحشان آسوده و ابدانشان" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، ب ...
در داد و داور کشیدن:به زیر بار تکلیف کشیدن. " وز صفیری باز دام اندر کشی جمله را در داد و در داور کشی" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چ ...
خواب حسی: خوابی که از عوارض بدن است مقابل خواب معنوی که غفلت از دنیاست یا واقعه که انصراف از محسوسات است . " شمه ای زین حال عارف وا نمود عقل را هم خ ...
داشدور: در اصطلاح ترکی به انسان جان سخت و انسان و هر چیز مقاوم گفته می شود. انسانی که سختی ها را به راحتی تحمل می کند. در اصل به معنی چیزی که با آن س ...
گئجه: واژه ی ترکی به معنی شب هست و معنی آن در ترکی می شود دیروقت.
با سلام آقای طباطبایی عزیز! مگر واژه ی بیگ به معنی بزرگ ترکی نیست؟ لطفا بفرمایید آیا با واژه ی انگلیسی big به معنی بزرگ هم ریشه و هم معنی هست یا نه؟ ...
واژه man انگلیسی با واژه ی منوش به معنی انسان و انسانیت و منوچهر به معنی از دودمان و نژاد انسان هم معنی می باشد. دکتر کزازی در مورد واژه ی " منوچهر" ...
خواب: دکتر فروزان فر در مورد " خواب" می نویسد : ( ( خواب یکی از مسائل مهمی است که حکما و متکلمین و صوفیه درباره حدوث آن عقاید مختلف دارند و در ادیان ...
عنایات: دکتر فروزان فر در مورد " عنایات" می نویسد : ( ( عنایات جمع عنایت است به فتح و کسر اول که در لغت به معنی اهتمام و توجه می آید و نزد حکما مرادف ...
صدق: دکتر فروزان فر در مورد " صدق " می نویسد : ( ( صدق موافقت باطن است با ظاهر بدین صورت که عمل و قول ، موافق باشد با حالت قلب و تفاوت آن با اخلاص از ...
صدر الصُدور: بکنایت ، سید و سرور انبیا ، مهتر و بهتر عالم حضرت محمد مصطفی ( ص ) " بشنو از اخبار آن صدر الصدور لا صلوة تم الا بالحضور" ( شرح مثنوی ش ...
جوش کردن: به هیجان آمدن برای رسیدن به چیزی یا از غصه ی فوت چیزی ، جوش زدن . " اول ای جان دفع شر موش کن وانگهان در جمع گندم جوش کن" ( شرح مثنوی شریف ...
شیراوژِن : به معنی شیر افکن است . و اوژندن ریختی است از "افکندن " و " اَوگندن" ، در پهلوی اپگندتن apgantan
سُم در پهلوی سمب sumb بوده است .
خدیو: دکتر کزازی در مورد واژه ی " خدیو" می نویسد : ( ( خدیو برآمده از خوتای و هم ریشه با خدای شمرده شده است. اما م. ک. کزازی می انگارد که ریشه شناسی ...
هِزَبر :هِزَبر در معنی شیر است و در ریخت "هژبر " نیز به کار برده شده است . این واژه " نِیرانی " است . ( ( هزبر جهانسوز و نر اژدها ، ز دام قضا هم ن ...
بُوِش : مصدر شینی است از بودن : بو ( =بُن اکنون ) / ش ( =پساوند ) و در معنی سرنوشت و " بودنی " و ویژگی سبکی . ( ( نبشته چنین بودمان ، از بُوش به رس ...
واژه ی father ( آفریننده، پدر ) انگلیسی همان واژه ی فاطر ( آفریننده ی ) عربی می باشد که در قران از اسامی خداوند است : "الحْمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّ ...