پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
واژه انگلیسی part با واژه ی پاره فارسی به معنی قسمت و بریده از هر چیزی همریشه می باشد . در زبان آذری به پاره پاره و تکه تکه شدن و ترکیدن "پارتاماخ "گ ...
واژه انگلیسی part با واژه ی پاره فارسی به معنی قسمت و بریده از هر چیزی همریشه می باشد . در زبان آذری به پاره پاره و تکه تکه شدن و ترکیدن "پارتاماخ "گ ...
سبز بودن سر: استعاره تمثیلی است از بهروزی و نیک بختی
پشیمان: دکتر کزازی در مورد واژه ی " پشیمان" می نویسد : ( ( پشیمان در پهلوی پشمان pašēmān می تواند بود که پژمان در پارسی ریختی دیگر از این واژه باشد . ...
سبز: در پهلوی سپز sapz بوده است . ( ( سرش سبز باد و تنش ارجمند ؛ منِش بر گذشته زچرخ بلند ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1 ...
بوی: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بوی" می نویسد : ( ( بوی یکی از پنج بنیاد و گوهر نهفته در هستی آدمی است و در اوستایی و پهلوی در معنی نیروی دریابنده و ...
رنگ و بوی: : در معنی زیبایی و آراستگی برون می تواند بود . ( ( ابا پیل گردونکش و رنگ و بوی ز خاور به ایران نهادند روی ) ) ( نامه ی باستان ، جلد ا ...
لابه :: در پهلوی لاپگ lāpag بوده است . ( ( بدان مرد باهوش و با رای و شرم ؛ بگفتند , با لابه , بسیار گرم ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال ...
چیره در پهلوی چیرگ čērag بوده است و ریختی است پساوندی از " چیر". ( ( بجستند ز ن انجمن هر دُوان ؛ یکی پاکدل مرد چیره زبان ) ) ( نامه ی باستان ، جل ...
واژه ی فقیر از فاقره گرفته شده است و ( فاقرة ) هم از ماده ( فقرة ) ( بر وزن ضربة ) و جمع آن فقار به معنی مهره هاى پشت است ، بنابراین ( فاقره ) به حاد ...
آوج: دکتر کزازی واژه آوج را با واژه ی آوگان هم معنی دانسته و در این مورد می نویسد : ( ( آوگان ریختی است پساوندی از " آوه" و می تواند بود که در معنی و ...
آوگان : دکتر کزازی در مورد واژه ی " آوگان " می نویسد : ( ( آوگان ریختی است پساوندی از " آوه" و می تواند بود که در معنی وابسته به دودمان " آوه" باشد . ...
شیرو: دکتر کزازی در مورد واژه ی " شیرو" می نویسد : ( ( شیرو نامی است که از دو پاره ی شیر / و ( =پساوند ) ساخته شده است و در معنی پهلوانی است که در دل ...
کاوگان: دکتر کزازی در مورد واژه ی " کاوگان" می نویسد : ( ( کاوگان ریختی است پساوندی از " کاوه " و به معنی دودمان کاوه ؛ این ریخت در معنی با ریخت پساو ...
قارن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " قارن" می نویسد : ( ( قارن : ریخت تازی شدۀ کارِن است که یکی از هفت دودمان بزرگ در روزگار اشکانی و ساسانی بوده است و ...
چاچی : بازخوانده به چاچ است ، شهری در " فرارود " که کمان های آن آوازه داشته است، این شهر امروز تاشکند نامیده می شود . ( ( کمان های چاچی و تیر خدنگ ...
خیمه های پلنگ : خانُچه هایی بوده است که با پوست پلنگ در درون سراپرده و خرگاه بزرگ می ساخته اند . ( ( سرا پرده از دیبه رنگ رنگ بدو اندرون خیمه های ...
هندی: در پهلوی هندیگ hindīg بوده است . ( ( تو شستی به شمشیر هندی زمین به آرام بنشین و رامش گزین ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کز ...
قره سودا: عشق بی سرانجام، عشقی که در آن عاشق و معشوق به هم نمی رسند.
کامل یک واژه ی عربی است برابر پارسی و پهلوی آن ospur می باشد که از ریشه فعل ospurdan گرفته شده. واژه ospur در زبان های غربی به سوپر تبدیل شده و در هم ...
سوپر در اصل به معنی کامل، تمام، عالی، می باشد این واژه با واژه های اُسپور Ospur ( پهلوى: کامل ، تمام ، صاحب کمال - در پهلوى اُسپوردن Ospurdan : کامل ...
واژه باند که در پزشکی و در بیمارستان که وسیله بستن روی زخم و باند پیچی استفاده می شود از همین واژه یbond گرفته شده است.
در زبان ترکی به بیماری همه گیر" آزار" گفته می شود. البته در تلفظ با آزار فارسی کمی فرق دارد. احتمالا به معنی بلا و آفت، رنج و گرفتاری هم معنی می دهد" ...
پتر یا پیتر در زبان لاتین pater به معنی پدر می باشدمی باشد. پتر کبیر یعنی پدر بزرگ.
پتر یا پیتر در زبان لاتین pater به معنی پدر می باشدمی باشد .
منوچهر: دکتر کزازی در مورد واژه ی " منوچهر" می نویسد : ( ( منوچهر نامی است که از دو پاره ساخته شده است : منو / چهر . این نام در پهلوی منوش چهر manūšč ...
سارا: دکتر کزازی در مورد واژه ی "سارا " می نویسد : ( ( سارا که اگر در پهلوی به کار رفته بود ساراگ sārāg می توانست بود ، به معنی ناب و سره است و ریختی ...
خنده: در پهلوی خندگ xandag بوده است . ( ( جهان بخش را لب پر از خنده شد تو گفتی مگر ایرجش زنده شد ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین ...
پشنگ: دکتر کزازی در مورد واژه ی " پشنگ" می نویسد : ( ( پشنگ نام پدر منوچهر است و شوی دختر ماه آفرید ، نواده ی ایرج . " پشنگ ریخت پهلوی نام است که در ...
کنیزک: دکتر کزازی در مورد واژه ی " کنیزک" می نویسد : ( ( کنیزک : در پهلوی کنیزگ kanīzag بوده است که ریختی است پساوندی از کنیگ kanīg به معنی دختر ) ) ...
آژدن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آژدن " می نویسد : ( ( آژدن به معنی خستن است و سوزن فرو بردن و سوزن زدن . گونه ای از دیبای زربفت و سوزن ْ دوخت " وشی ...
شاهپور: دکتر کزازی در مورد واژه ی "شاهپور " می نویسد : ( ( شاهپور در پهلوی شاهپوهر šāhpuhr یا شاهپوسر šāhpusr می توانسته است بود . ) ) ( ( فریدون س ...
زنار: دکتر کزازی در مورد واژه ی " زنار " می نویسد : ( ( زنار به معنی کمربند است و از یونانی zōnarion برآمده است . چنان می نماید که " بستن کمر به زنّا ...
بهی: دکتر کزازی در مورد واژه ی " بهی" می نویسد : ( ( بهی به معنی " به" است . ریخت پهلوی آن می باید وهیه wehīh بوده باشد . " بهی " ، در بنیاد ، به معن ...
سپید شدن دیدگان : کنایه ای ایماست از کوری
آبنوس: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آبنوس" می نویسد : ( ( آبنوس ، با همین ریخت در پهلوی ، به کار می رفته است . این واژه که از ebenos در یونانی برآمده ...
آبنوس: دکتر کزازی در مورد واژه ی " آبنوس" می نویسد : ( ( آبنوس ، با همین ریخت در پهلوی ، به کار می رفته است . این واژه که از ebenos در یونانی برآمده ...
درفش: دکتر کزازی در مورد واژه ی " درفش" می نویسد : ( ( درفش با همین ریخت ، در پهلوی به کار می رفته است . چنان می نماید که ریختی از آن درخش باشد : " د ...
تخته: ( ( تخته در پهلوی در ریخت تختگtaxtag بکار می رفته است. ) ) ( ( ز تابوت زر تخته برداشتند که گفتار او خوار پنداشتند ) ) ( نامه ی باستان ، جلد ...
آذین: دکتر کزازی در مورد واژه ی "آذین " می نویسد : ( ( چنان می نماید که آذین ریختی از "آیین" باشد هنوز این ریخت در "آیین بستن" در کاربرد و معنی "آذین ...
نیازی : دکتر کزازی در مورد واژه ی " نیازی " می نویسد : ( ( نیازی که در پهلوی نیازیگ niyāzīg می توانسته است بود ، به معنی دلبند و گرامی و جانان است و ...
چادر :چاترčatur . ستاک واژه همان است که در ریخت شاد ، در شادروان " دیده می شود . ( ( یکی خنجر از موزه بیرون کشید سراپای او چادر خون کشید ) ) ( نا ...
دکتر کزازی در مورد واژه ی " دانه" می نویسد : ( ( دانه در پهلوی در ریخت دانگ dānag بکار می رفته است. ) )
موزه: دکتر کزازی در مورد واژه ی "موزه " می نویسد : ( ( موزه در معنی کفش و پایْ ابزار ، در پهلوی در ریخت موزگ mōzag بکار می رفته است. ) ) ( ( یکی خن ...
بسنده در ریخت اسم فاعل است که بر پایه ی "بس" ساخته شده است و از این دید، همتای "دیرنده" است اگر بخواهیم ریخت پهلوی آن را باز سازیم وسندک wasandag خوا ...
سیر: دکتر کزازی در مورد واژه ی " سیر" می نویسد : ( ( سیر در پهلوی سگر sage بوده است ، آنچنانکه " دیر " دگر dagr و " شیر " شگر šage ) ) ( ( مرا تخت ...
موبمو:تعبیری است که در مورد بحث از جزئیات وفحص بلیغ بکار می رود . " مو به مو و ذره ذره مکر نفس می شناسیدند چون گل از کرفس" ( شرح مثنوی شریف، فروزان ...
اَنْگَلْیون: دکتر فروزان فر در مورد "اَنْگَلْیون " می نویسد : ( ( اَنْگَلْیون در اصل یونانی است و ریشه ی آن با انجیل یکی است و به معنی مژده و بشارت ب ...
حُْکمِ مُرْ: حکم تلخ و مخالف میل ، مجازاً قاطع و کردنی " گفت ای شه گوش و دستم را ببر بینی ام بشکاف و لب در حکم مر" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدی ...
گره بر آب بستن: بکنایت ، کاری ممتنع و سخت کردن. " او وزیری داشت گبر و عشوه ده کو بر آب از مکر بر بستی گره" ( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزما ...