لابه

/lAbe/

مترادف لابه: التماس، تضرع، زاری، ضرع، ندبه، تزویر، فریب، مکر، نیرنگ، تملق، چاپلویی، چرب زبانی

معنی انگلیسی:
keen, sob, supplication, entreaty

لغت نامه دهخدا

( لابة ) لابة. [ ب َ ] ( ع اِ ) سنگلاخ سوخته. ( منتهی الارب ). سنگلاخ. ( مهذب الاسماء ). ج ، لاب و لابات. قال الاصمعی : اللابة الارض التی البستها الحجارة السود و جمعها لابات ما بین الثلاث الی العشر فاذا کثرت فهی اللاب واللوب. ( معجم البلدان ). و فی الحدیث حرّم النبی ( ص ) مابین لابتی المدینة و هما حرّتان تکتنفانها. || شتران سیاه فراهم آمده. ( منتهی الارب ).

لابة. [ ب َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ). عامربن طفیل گوید :
و نحن جلبنا الخیل من بطن لابة
فجئن یبارین الاعنة سمّها.
( معجم البلدان ).
شهری است به حدود نوبه نزدیک تر ( از ناحیت سودان ) و مردمانی دزدندو درویش و همه برهنه و از همه ناحیت سودان مردمان این لابة مذمومتر باشند. ( حدود العالم ).
لابه. [ ب َ / ب ِ ] ( اِ ) سخنی نیازمندانه. اظهار اخلاص با نیاز تمام. نیاز. فروتنی. تضرع. عجز. چاد. زاری. خواهش. ( برهان ) ( صحاح الفرس ). التماس :
تو او را کنی لابه فردا به پیش
فدا داری او را تن و جان خویش.
فردوسی.
چو دانست رستم که لابه بکار
نیاید همی پیش اسفندیار...
فردوسی.
همی ریخت با لا به از دیده خون
همی خواست آمرزش از رهنمون.
فردوسی.
چو رستم چنین گفت ایرانیان
به لابه گشادند یکسر زبان.
فردوسی.
بکوشم کنون از پی کار تو
از این لابه و ناله زار تو.
فردوسی.
بر زال زر پوزش آراستند
زبانها به لابه بپیراستند.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
پر از لابه و پرسش نیکخواه.
فردوسی.
یکی نامه با لابه دردمند
نبشتم بنزدیک شاه بلند.
فردوسی.
بکوشم کنون از پی کار تو
ازین لابه و ناله زار تو.
فردوسی.
به صد لابه و پند و افسون و رای
دل آورد شهزاده را باز جای.
فردوسی.
بدان مرد باهوش و با رای و شرم
بگفتند با لابه بسیار گرم.
فردوسی.
به شمشیر زد دست خونریز مرد
جهانجوی چندی بر او لابه کرد.
فردوسی.
به تاراج ایران نهادید روی
چه باید کنون لابه و گفتگوی.
فردوسی.
یکی نامه بنوشت چون بوستان
پر ازگل بسان رخ دوستان بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

شارل دو ژنرال فرانسوی ( و . پاریس ۱۷۸۶ - ف . ۱۸۱۵ م . ) . وی یکی از افسران ارتش ناپلئون بود و هنگام برگشت وی از جزیره الب دروازه شهر گرنوبل را - که خود فرمانده پادگان آنجا بود - بروی ناپلئون گشود و او را پیشواز و تجلیل کرد . لابه در جنگ واترلو بیاری ناپلئون جنگید و پس از شکست وی پنهان شد تا اینکه در دادگاه نظامی محکوم بمرگ گردید و شجاعانه به استقبال مرگ شتافت .
عجزونیاز، زاری، درخواست، فروتنی، چاپلوسی، لاوه
( اسم ) ۱- اظهار نیاز تضرع التماس یا به لابه زبان گشادن ( گشودن ) . تضرع و التماس کردن : چو رستم چنین گفت ایرانیان بلابه گشادند یکسر زبان . ( شا. لغ. ) ۲- تملق چاپلوسی : هر که به لاب. دشمن فریفته شود ... سزای او این است . یا به لابه دم جنباندن ( جنبانیدن ) . تملق و چاپلوسی کردن : بسختی جان سبک میدارهان تا چون سبکساران بلابه پیش سگساران چو سگ را بجنبانی . ( خاقانی . سج. ۳ ) ۴۱۴- فریب خدعه مگر . یا به لابه گفتن . از روی فریب و مکر گفتن : بلابه گفت شبی میر مجلس تو شوم شدم برغبت خویشش کمین غلام و نشد . ( حافظ .۴ ) ۱۱۴- اضطراب قلق . ۵- قربان و صدقه : در آن نامه سوگندهای گران فریبنده چون لاب. مادران . ( نظامی لغ. )
سخنی نیازمندانه . اظهار اخلاص با نیاز تمام

فرهنگ معین

(بِ ) (اِ. ) ۱ - عجز، نیاز. ۲ - التماس ، زاری . ۳ - خودستایی ، تکبر.

فرهنگ عمید

۱. درخواست همراه با فروتنی، التماس، زاری.
۲. [قدیمی] عذرخواهی.
۳. [قدیمی] نگرانی.
۴. [قدیمی] نیرنگ.
۵. (اسم ) [قدیمی] سخن همراه با مهربانی: لابهٴ مادرانه.
۶. [قدیمی] چاپلوسی.

جدول کلمات

زاری

مترادف ها

adjuration (اسم)
قسم، لابه، تحلیف، التماس

پیشنهاد کاربران

به گویش اصفهانی [لُوه]
لوه زدن = التماس کردن، اصرار بسیار کردن
التماس - گریه
التماس، خواهش،
و…
التماس، خواهش
واژه ی لابه به معنای شیون، زاری و گریه در پارسی پهلوی به شکل و دیسه ی لاپک و لابک آمده است.
از و چز
لابه :: در پهلوی لاپگ lāpag بوده است .
( ( بدان مرد باهوش و با رای و شرم ؛
بگفتند , با لابه , بسیار گرم ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 361. )

تضّرع - التماس - اظهار نیاز

بپرس