پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٩٦)
● باز کردن ( فهم و توضیح ) یک مساله ● گره گشودن ● از هم پاشیدن
بعدش چی؟
درباره چیزی خوب فکر کردن
بهتره بگیم. . .
به عنوان یک مقایسه
● بوم نقاشی ● پارچه ضخیم، برزنت ● canvas opinions: یعنی متوجه بشید که ( در مورد موضوعی ) چی فکر میکنن To find out what sb thinks of a particular issue
خوب از آب درنیامد
پول جمع کردن ( از عمل یا رویدادی ) ، باعث درامدزایی شدن
● نونوار
● نونوار کردن
دستگاه خودکار فروش جنس
●بهبود بخشیدن و بهتر کردن ( عملی که همین الان هم توش خوبی ) ● تیز کردن، صیقل دادن
● مربوط به همه ● از همه لحاظ، همه جوره
معنی این واژه "چک بی محل" نیست دوستان عزیزم، بلکه پولی هست که شما به صورت عرف حق دارید بیش از موجودیتون از بانک دریافت کنید یا خرج کنید به عنوان وام، ...
در واقع، به طور واقع
● قفسه نگهداری چیزی ( البته نه حتما شبیه قفسه! ) ، در واقع بهترین معنی "جا" هست. Spice rack: جا ادویه ای Clothes rack: جا لباسی Plate rack: قفسه نگه ...
بزرگترین و مهمترین ( از چیزی )
● هلک و هلک رفتن ● کاری را بر خلاف میل شخصی به او تحمیل کردن ● قطع کردن درختان به منظور فروش
میل و تلاش برای رسیدن به چیزی
ریتم آهنگ
● پیش رفتن ( روند چیزی ) ● همراه کسی رفتن یا بردن ● سر و کله چیزی پیدا شدن ● عجله کردن ● بعد از کسی رفتن □ لامذهب معنی های یه کلمه حتی نزدیک به هم ...
● کار شاق
● اگر حروف اول دو کلمه با حرف بزرگ نوشته شوند منظور "رییس جمهور آمریکا" هستش، در غیر این صورت همون "مدیر عامل" هست که اکثر وقتا Chief executive offi ...
افراد با نفوذ
● چیزی یا کسی که به عنوان دام استفاده میشه برای رسیدن به چیزی یا کس دیگر
یه عددی بین ۲۰۰۰۰ تا ۹۹۹۹۹، البته علما فتواهای مختلفی دادن اما راحتترین ترجمه میشه چی؟: " ده ها هزار" تمام شد رفت
●شدیداً، قویاً ● به طور غضب آلود
● سخت ، شدید ● خشمگین
دقیقا همون چیزی که میخوای، همونی که دوست داری ( چیزی که در بارش میدونی و بهش علاقه داری )
دقیقا همون چیزی که میخوای، همونی که دوست داری
چیزی راه بیفته، کار کنه
چیزی بالا بیاد، کار کنه، راه بیفته
این نظر منه، از نظر من، من که اینجوری فکر میکنم. . .
در اولین فرصت
● جبران کردن قیمت یا مقدار چیزی ● ظاهر چیزی را بهتر کردن
● نزدیک بین ● تنها در نظر گیرنده اتفاقات نزدیک، کوتاه مدت ○ البته بهتره " کوته فکر" یا "کوته نظر" نگیم، چون اون یعنی دیدگاه سطح پایین که narrow - min ...
مدیر مسئول
● منطقه ای که نسبت به اطرافش متمایز است ● وصله ( چه پارچه ای چه تکه ای از برنامه دیگر که باعث عملکرد بهتر آن میشود ● ارتباط دادن سیستم های الکتریکی ی ...
● اگر وصل باشه: bang - up یعنی خیلی عالی ● صدمه زدن ● به زندان انداختن ● bang up to date : مدرن و به روز نگه داشتن
قابلیت جستجو
به ترتیب وقوع
● ورود، ورددی ● واژه نامه
● مجله تخصصی ● دفتر وقایع روزانه شخصی
سردرگم بودن
Got support حمایت شدن، تایید شدن
تفکر خلاق، طرز فکر منحصر به خود شخص مترادف: creative thinking
● پایین رفتن ( آمدن ) ، مثلا قیمت چیزی یا حتی ریشه یک درخت! ● ثبت شدن ( به عنوان رکورد یا اطلاعات در جایی ) ● پیش رفتن، رخ دادن
جواب دادن ( کار یا ایده )
●انجام کار یا بیان ایده ای که قبلا هم انجام شده و هیچ برتری خاصی نسبت به قبل نداره ● دوباره شروع کردن، بحث درباره موضوعی که قبلا هم صحبت شده
● گنجاندن، عضو کردن ( البته اسم است ) ● فرد یا چیزی که مورد شمول قرار گرفته