finely

/ˈfaɪnli//ˈfaɪnli/

معنی: بطور عالی یا ظریف یا ریز
معانی دیگر: به طور عالی، بسیار خوب، با دقت، با لطافت، با ظرافت، خوب ریز شده، خوب گرد شده، به طور نرم

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in a delicate, refined, or excellent way.

- finely crafted
[ترجمه گوگل] ظریف ساخته شده
[ترجمه ترگمان] finely
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in or to a small size; into small pieces; minutely.
مشابه: fine

- finely chopped celery
[ترجمه گوگل] کرفس ریز خرد شده
[ترجمه ترگمان] کرفس خرد شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. finely ground coffee
قهوه ی کاملا ساییده شده

2. finely minced vegetables
سبزیجات (کاملا) خرد کرده

3. a finely chiselled table
میز ظریف و خوش ساخت

4. a finely detailed map
نقشه ای دارای جزئیات دقیق

5. the lines were finely drawn
خط ها با دقت تمام ترسیم شده بودند.

6. he was a deeply and finely feeling man
او مردی بود دارای احساس ژرف و لطیف.

7. the house has been restored finely
خانه خیلی خوب بازسازی شده است.

8. The cement need not be finely ground.
[ترجمه گوگل]لازم نیست سیمان به خوبی آسیاب شود
[ترجمه ترگمان] سیمان باید زمین خوبی باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The issues are finely balanced and there is no simple answer to the question.
[ترجمه گوگل]مسائل کاملاً متعادل هستند و پاسخ ساده ای برای سؤال وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]این مسائل به خوبی متعادل شده اند و هیچ پاسخ ساده به این سوال وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Grate the carrot finely / into small pieces.
[ترجمه گوگل]هویج را ریز رنده کنید / به قطعات کوچک
[ترجمه ترگمان]carrot را به قطعات کوچک تقسیم کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Sprinkle the top of the dish with some finely grated cheese.
[ترجمه گوگل]روی ظرف را با مقداری پنیر ریز رنده شده بپاشید
[ترجمه ترگمان]بالای ظرف را با مقداری پنیر finely پر کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Sift the flour finely before adding it to the mixture.
[ترجمه گوگل]آرد را قبل از اضافه کردن به مخلوط، ریز الک کنید
[ترجمه ترگمان]آرد را به خوبی قبل از اضافه کردن آن به مخلوط اضافه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was a finely honed piece of writing.
[ترجمه گوگل]این یک نوشته ظریف بود
[ترجمه ترگمان]یک تکه کاغذ بسیار ظریف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sprinkle some finely chopped cress over the top.
[ترجمه گوگل]روی آن مقداری شاهی ریز خرد شده بپاشید
[ترجمه ترگمان]پس از این بهتر است که از بالای سر او را سرنگون کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Make sure the spices are finely ground.
[ترجمه گوگل]مطمئن شوید که ادویه ها ریز آسیاب شده باشند
[ترجمه ترگمان]مطمئن شوید که ادویه زمین خوبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. James's face was thin, finely boned, and sensitive.
[ترجمه گوگل]صورت جیمز لاغر، استخوان های ظریف و حساس بود
[ترجمه ترگمان]صورت جیمز لاغر، ظریف، ظریف و حساس بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بطور عالی یا ظریف یا ریز (قید)
finely

انگلیسی به انگلیسی

• extremely well; delicately; excellently; precisely, minutely; elegantly

پیشنهاد کاربران

● به قطعات خیلی ریز
● با ظرافت
● به دقت
ریز ریز، تکه تکه
دقیق، به دقت

بپرس