پیشنهادهای م بیک (١٢١)
دست بست شدن
حال و روز
دل زننده
کیستی شناسی
توان سنگ = مقتدر توان سنگی = اقتدار
من قانع شدم که ان کار را بکنم من باورانده شدم . . . قانعم کرد باوراندم قانعش کن بباورش
اسیر کردن = دربند کردن به اسارت گرفتند = دربند کردند اسرا = دربندان
پوکیده
دُژ یار دشمن یار دُژ پیشوند نشانه بدی است دُژیار همان دشمن یار است همان خائن
کسی که در جنگ در کنار تو می جنگد
آنان کسی را که از او راضی بودند، بر می کشیدند و در مقابل کسی را که از او نا خشنود بودند ، فرو می گرفتند کتاب دولت عباسیان برگ 188
جاسوس چشم و گوش دشمن است پس می شود گفت چشم و گوش دُژ چشم و گوش دُژ ها همه جا هستند چشم دژ دیروز چند چشم دژ را دستگیر کردند گوش دُژ گوش دژ ها همه جا ...
یورش درنده وار
زبان جنگ
خودش را به ندانستن زد
مثلا دوست من یک خودکار دارد که من مثل اون را دارم من به دوستم می گویم من تای اینو دارم یعنی مثل خودکار تو، لنگه ی خودکار تو را دارم
نبرد راستین چرا اسم عربی گذاشتن !! حتی روی موشک ها!!!! مگه ساخت ایران نیست !؟
داویدن = ادعا کردن
پایِشگر ، چشم دوخته خارجی ها مترصد دعوای بین ما هستند بیگانگان به ستیز میان ما چشم دوخته اند
امروزه واژه بیگانه دائما ، جای واژه همش را گرفته است .
ستوده گویی
به گِرده ی آن
نادیده نگرفتن پیش چشم داشتن
باید باغچه را زیرو رو کرد و تخم کاشت فردا هم یادآورم شو برای اسپار باغ عمله بگیرم رمان شوهر آهو خانم صفحه 68 به گمانم به معنی شخم زدن باشد
وقتی نمره اش را دیدم وا رفتم قیافه وارفته من را که دید گفت ببخشید قول می دم دفعه دیگه نمره خوب بگیرم
داشَن پیشینیان ما پول یا چیزی را به کسی که به در خانه می آمد می دادند برای اینکه آنرا برای خود داشته باشد و به آن داشَن می گفتند
شهر هَرکی هَرکی شده
مِهرسوزی کردن دلسوزی همراه با مهربانی و گذشت
کنارکشیده در رمان شوهر آهو خانم صفحه 38 آمده: آهنگ نرم صدایش در عین آنکه حقشناسی را منعکس می کرد واپس زده و شرماگین بود. در اینجا گویا زن از شرمسار ...
خود را به مسجد برساند ، تروچسبان نمازی بجا آورد رمان شوهر آهو خانم صفحه 34
باران تند باران سنگین
شیر علی و برادر هایش می گویند :ما به کسی کاری نداریم ؛ نه اهل جلسه و انجمن هستیم که فردا توی کش واکش و دردسر بیفتیم، نه . . . رمان شوهر آهو خانم صفح ...
موهای سفید صورت و سرش تا آنجا که از زیر کلاه تازه باب شده شاپو نمایان بود بر سیاه می چَربید رمان شوهر آهو خانم صفحه ۲۳
پس لرزه
پَساپَس
عواقب
به جای متلاشی کردن با یک تیر مغزش را متلاشی کنی مغزش را بپوکونی
پو کوندن
شهید کسی است که در راه خدا کشته می شود من واژه ی خدایی شدن را بیشتر می پسندم شهید= خدایی شده شهادت= خدایی شدن شهید شدن =خدایی شدن
زبان فارسی همزه ندارد پس خدایی شدن درست است ، مانند شهدا که خدایی شده اند براحتی می شود به جای واژه ی شهید بکار برد
حفظ کردن من که ابتدایی بودم خیلی بکار می رفت مثلا معلم می گفت شعر کتاب را از بَر کنید اما الان دخترم که ابتدایی است برایش ناآشنا است خیلی از واژه ها ...
گمان می شود
وَر افتادن نسلش ور افتاد
لَختی=لحظه ای، کمی
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد اعتراض= واخواست
به خود آمدن درس گرفتن
فروپاشیدن امپراطوری افتادن کاسه ریختن برگ درختان
کسی که چِرکولَک بازی در میاره
درآیش =تاثیر تاثیر مهربانی در زندگی درایش مهربانی در زندگی
تسلیم
در برابر سختی ها تن در داد دیگر کم آورد و خود را وا داد در برابر ستمگر گردن خم نکرد
در میان گذاشتن
چگونه می توانم خودم را از این گرما در ببرم. به در بردن . خودم را از سختی های زندگی در بردم . جان به در بردن ، نجات یافتن.
او را متوقف کنید جلوی او را بگیرید حملات وحشیانه را متوقف کنید جلوی حمله های وحشیانه را بگیرید ماشین را متوقف کنید ماشین را نگه دارید . . .
فلانی را چشته خورش کردم یعنی اول اعتمادش وبه دست آوردم بعد گولش زدم
عملیات به تعویق افتاد عملیات واپس افتاد همه را عقب زد همه را پَس زد
بزرگ و کوچک
پیشنهاد من واژه ی توانسنگ است یعنی توانمندیش چون سنگ ، محکم است
سرحال
شکست غیر قابل ترمیم شکست بازسازی نشدنی
چشم گشنه وقتی غذامون و خوردیم و سیر شدیم ولی هنوز سر سفره نشستیم و می خوریم می گیم سیرشدم ولی چشمام گشنه است
در دست گرفتن او ضاع تحت کنترل است =اوضاع را در دست گرفته ایم
بی واکنش ماست وار
پادر میانی و میانجیگری به زبان عربی می شود وساطت نه دخالت ، لطف کنید درستش کنید
ناشُد نا شُد است روزم بی یاد تو شب شود
زور کردن
نبردگاه
خب پس همون مچ انداختن می شه دیگه.
پَس زدن زیر زدن به هم زدن
پول دستی ما اگر از کسی بخواهیم پول قرض کنیم می گوییم پول دستی داری بدی ، یا اون میگه ی کم پول دستی دارم می خوای بهت بدم
وَر پا فلانی ترسید و موهای سرش وَر پا ایستاد یعنی موهاش به سرش سیخ شد
همان از در رفتن است ، چیزی که از در خانه برودو دیگر باز نگردد هدر رفته است، یعنی از در رفته است و دیگر بدستش نمی آوری
بنا شد =قرارشد بنا شد یکمان بخوابد و دیگری نگهبانی دهد
بنا شد یکیمان بخوابد و دیگری نگهبانی دهد
همان دپا بوده که بعد شده دفا بپا وسایلت را دزد نبرد و اگر دزدی دیدی از خود دپا کن
هر وقت می آید به پرو پایم می پیچد و اعصابم را خرد می کند
پیش پا زدن مثلا می گوییم داری می ری بپا استکانای چای را پیش پا نزنی یعنی پات بهشون نخوره پیشِ پا مثلا می گوییم فلانی پیشِ پای شما از اینجا رفت یعنی ...
جانگیر
( حرکت/راه افتادن ) در گذشته ای نه چندان دور می کفتیم راه بیافتید برویم دیر شد ماشین راه افتاد قطار چه ساعتی راه می افتد که اکنون حرکت گفته می شود
قطار همیشه در گذر است می شود گفت گذار
سرم درد می کرد قرص که خوردم دردش وا گذاشت، یعنی دیگه درد نمی کنه
گند خو کسی که معتاد می شه دیگه گند کاری را در میاره اگر دو بار خوی را پشت سر هم بیاوریم تاکید بر عادت است که همان معتاد می شود مثلا خوی خویِ خواندن ...
خود آشکار برای معتادان می توان گفت معتادان هنجار شکن معتادان خود آشکار
بهم بِگّرد یعنی عجله کن، بشتاب
ای مرغک خُرد ، ز آشیانه پرواز کن و پریدن آموز تا کی حرکات کودکانه در باغ و چمن چمیدن آموز پروین اعتصامی
به درد نخور به کار نمی آید خراب فرسوده
وانمود کردن کلک زدن گول زدن
از انجا که کوهه به معنای موج است ؛ می توان گفت کوهه کوهه یا کوهه خیز. رودخانه ای مواج =رودخانه ای کوهه کوهه
دّم بست از اونجایی که دم و باز دم در زیر آب شدنی نیست و در اصل دمی نیست که باز دم باشه من واژه دم بست را پیشنهاد می کنم غریق=دم بست غرق شدن =دم بست ...
تشویش اذهان عمومی =نگران کردن مردم دلپریشی مردم آشفته کردن مردم
اعماق جنگل =دل جنگل وسط کویر=دل کویر متاسفانه خیلی داریم کاربرد واژه های فارسی را فراموش می کنیم
خزینه همانجایی برای خزیدن بوده، ی جای پر از آب که می خزیدن توش ، براحتی می شد جایگزین استخر بشه
صرف نظر از اینکه چه اتفاقی بیافتد گذشته از اینکه چی پیش بیاد
فشردگی توده ی مردم چگالی توده ی مردم
زجر دادن مانند دمبه که تف می دهید و روغنش را پس می دهد بس چزونده می شود
جنس لباسم انقدر خوبه دو سال پوشیدم آخ نگفته، ، ، یعنی آسیب ندیده
نو کهنه کردن لباس ها یا وسایل اتاق یعنی دور ریختن وسایل یا لباس های کهنه و جایگزین کردن وسایل یا لباس های نو
هوا به معنای انگار کردن هم است مثلا وقتی می گوییم به هوای اینکه لباس های بند رخت را باد برده سراسیمه به کوچه رفت و نگاهی انداخت
گوشی اف اف را که بر می داریم می گوییم ( کیه ) بگو کی هستی خب می شود به جای ایفون یا اف اف گفت :گوکی و به مدل تصویری ان گفت گوکی چشمی
متاسفم که واژه های فارسی انقدر فراموش شده و واژه های بیگانه انقدر جاپایش را سفت کرده که می نشینیم و به سخن گفتن نیاکانمان می خندیم پرفکان واژه ای ست ...
دیر دیراش می شود در گویش مشهدی دختر دیردیراش می شود ازدواج کنه=دختر با بی قراری انتظار می کشد ازدواج کنه بچه ها دیر دیراشون می شود مدرسه تمام شود بچ ...
به قد کشیدن برنج هنگام جوش می گویند
الان می گن از حس و حال افتادم، در صورتی که از تک و تا افتادم ، درست است
نسبت ( برای مقایسه ) نمره های تو نسبت به نمره های من بهتر است نمره های تو به ورج نمره های من بهتر است به ورجِش بگیری نمره های تو بهتر از منه
دلماج یعنی کسی که درد دل شما را گوش می ده و ی جورایی سنگ صبورتونه
از روی عجله: شتابزده عجله کن : بشتاب ، به هم بگَرد، زود باش
عجله کن بشتاب به هم بگَرد
به هم گشتن در گویش مشهدی به معنای شتاب کردن است به هم بگَرد دیر شد به هم گرد ندارم یعنی نای و توان شتاب کردن را ندارم که معمولا پیر ها یا مریض ها م ...
ما به زشت با نمک می گوییم زشتوک
چارگَرد خوب است به معنی چهار چرخ گردون
می شود برای عزمم و جزم کردم ، ی اصطلاح ساخت که در زبان فارسی خوش آهنگ تر باشه مانند : کوله ام و بار کردم. . . من دیگه کوله ام و برداشتم که . . . من ...
فعل خستگی دَر کن خستگیت دَر رفت!؟ خسته نباشی؛ کمی نشست تا خستگی در کند خستگی به تنش ماند خسته شد خسته کرد
از آنجا که پوششی برای شنا است می توان گفت پوشْنا
چون پوششی برای آب است می توان پوشاب گفت
غسل از سر تا پا شستن است می شود گفت سراشست برو غسل زیارت کن برو سراشست زیارت کن
چیخوان چیزی را می خوانیم
توی بین چون می شود از ویترین چکیده ای از آنچه در مغازه هست را دید پس می توان توی مغازه را از خیابان دید می شود توی بین
به گفته قدیمی ها دست پیش رو
خاک پیش
پا پیش مهمان رفتن
ستان پیمان