چزاندن


مترادف چزاندن: آزار دادن، اذیت کردن، شکنجه کردن، زجر دادن

معنی انگلیسی:
harrow

لغت نامه دهخدا

چزاندن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص ) آزار سخت دادن ، در زبان تکلمی اصفهان. ( فرهنگ نظام ). در تداول عامه ( از جمله در تهران ) ضعیف و زبونی را بگفتار یا بکردار آزار کردن. المی به جسم یا روح ضعیف تر از خود رسانیدن. || حق ضعیفی ، چون طفل صغیر و مانند او را کم دادن. پامال کردن حق ضعفاء. رجوع به چزانیدن شود.

فرهنگ فارسی

آزار سخت دادن . در زبان تکلمی اصفهان . در تداول عامه : ضعیف .

فرهنگ معین

(چِ دَ )(مص م . ) (عا. ) آزردن ، رنجیده - خاطر کردن .

پیشنهاد کاربران

چزاندن: سخت رنجاندن کسی. سخت آزردن کسی. درون کسی راسوزاندن
نمونه:ناچار و نادارمردم را چزانده ای ( کلیدر ج۷ص۲۰۰۶ )
محمدجعفر نقوی
چِزاندن، از بنیاد ( در اصل ) به چم برشته کردن، تفت دادن، آب کردن دنبه تا نزدیک به سوزاندن است.
در فرهنگ عامیانه به چم با سخن آزار دادن، زخم زبان زدن، سوزاندن دل است.
ریشه این کارواژه را در واژاکهایی ( اصطلاحاتی ) مانند "جز جگر، جزغاله ( دنبه روغن گرفته و نیمسوز شده ) جزجز کردن و. . می توان دید.
...
[مشاهده متن کامل]

باعث آزاری شدید شدن تا حدی که مفعول اراده و اختیارش را از دست بدهد و نتواند خود را کنترل کند
باعث آزار کسی تا حدی شدن که طرف کنترل غیرارادی بدنش را از دست بدهد
زجر دادن مانند دمبه که تف می دهید و روغنش را پس می دهد بس چزونده می شود
چرزیدن : سوختن و چسبیدن غذا بظرف ( گویش جهرمی )

بپرس