پیشنهادهای محمد فروزانی (٦٩٨)
Impudence /ˈɪmpjʊdəns/ ( n ) – meaning: the quality of being impudent: mischievous, impertinent, or disrespectful. بی ملاحظه گی؛ بی مبالاتی؛ بی پروا ...
Ramiform /ˈr�mɪˌfɔːm/ ( adj ) – meaning: having a branchlike shape. انشعابی؛ شاخه شاخه ای؛ شاخه مانند Example 1: 👇 Scientists observed ramiform pat ...
Hog the limelight ( also steal the limelight ) – meaning: draw the focus of attention to oneself at the expense of others. تمام توجه ها را به سمت خ ...
steal the limelight ( also hog the limelight ) – meaning: draw the focus of attention to oneself at the expense of others. تمام توجه ها را به سمت خ ...
Limelight /ˈlaɪmˌlaɪt/ ( n - esp in the phrase in the limelight ) – meaning: a position of public attention or notice; glare of publicity کانون یا مر ...
Alliaceous /ˌ�lɪˈeɪʃəs/ ( adj ) – meaning: of or relating to or having the odor or taste of garlic, onion, etc. مربوط به سیر و پیاز؛ شبیه به سیر و پ ...
Cap - a - pie /ˌk�pəˈpiː/ ( adv ) – meaning ( dressed, armed, etc ) from head to foot. از نوک سر تا مچ پا؛ تماماً؛ سر تا پا؛ سراسر Example 1: 👇 Cap ...
مخلص همه مشهدی ها هستیم آقای کتابدار: )
آقای کتابدار نازنین، ممنون!
آقای حسین کتابدار عزیز ، خیلی ارادت دارم!
نظر آقای جهان بخش بسیار دقیق است چون در توضیحِ تفاوت بین این کلمه و کلمه رفراندوم سایت زیر اینگونه توضیح می دهد: The words referendum and plebiscite ...
Samhainophobia /ˌsaʊwɪnəˈfəʊbiə/ ( n ) – meaning: an abnormal or extreme fear of Halloween. ترس غیرعادی یا شدید از هالووین Example 1: 👇 Someone wit ...
Manqu� /mɑŋˈkeɪ/ ( adj ) – meaning: having failed, missed, or fallen short. ناکام؛ باخته؛ ناکامیاب؛ ناموفق؛ مقهور؛ بی بهره Example 1: 👇 The manager ...
این کلمه هم اسم است و هم صفت. معنی آن در نقش اسم توسط دوستان و کاربران عزیز ذکر شده است. آنچه در زیر می آید معنی آن در نقش صفت است که در انگلیسی آمری ...
Miffed /mɪft/ ( adj - informal ) – meaning: somewhat annoyed; peeved. گرفته؛ مغموم؛ پکر؛ رنجیده؛ آزرده؛ ناراحت Example1: 👇 She turned around, looki ...
Dramatic gesture – meaning: a movement of the hands, arms, or head, etc. to express an idea or to attract attention. حرکت نمایشی؛ ژست نمایشی؛ ادا و ...
Jounce /dʒaʊns/ ( v ) – meaning: to shake or jolt or cause to shake or jolt; bounce; to move joltingly or roughly up and down. تکان خوردن/دادن؛ به ش ...
Olid /ˈɒlɪd/ ( adj - literary ) – meaning: foul - smelling. بد بو؛ متعفن؛ گندیده؛ بوی نامطبوع؛ بوی گند Example 1: 👇 The olid stench from the trash ...
Washout /ˈwɒʃaʊt/ ( n ) – meaning: a disappointing or complete failure. شکست کامل؛ ناکامی مأیوس کننده Example: 👇 MRS. BOYLE: But, Jack, when we get ...
Bob /bɒb/ ( v - bobs, bobbing, bobbed ) to move or cause to move with a short abrupt movement, as of the head. حرکت دادن کوتاه و ناگهانی سر؛ جنباندن ...
Guidon /ˈɡaɪdən/ ( n ) – meaning: a small flag or streamer ( a long flag or part of a flag ) carried as a guide. یک پرچم کوچک یا یک پرچم به اهتزاز د ...
Battologize /bəˈtɒləˌdʒaɪz/ ( v ) – meaning: to repeat ( a word, phrase, mannerism, etc. ) excessively. بیش از حد تکرار کردن ( یک کلمه، عبارت، رفتار ...
Poseur /pəʊˈzɜːr/ ( n ) – meaning: a person who attempts to impress others by assuming a fake manner or pose. شخصی که سعی می کند با به کارگیری رفتار ...
این کلمه هم قید است و هم نقش صفت دارد. تعاریف هر یک همراه با مثال هایی از دیکشنری، منابع مختلف و یک متن کوتاه از فیلنامه ی فیلم �فارگو� در زیر می آید ...
Declivity /dɪˈklɪvɪtɪ/ ( n pl - ties ) – meaning: a downward slope, esp of the ground. شیب؛ سرازیری؛ سراشیبی؛ سر پایینیِ تند؛ متضاد کلمه ی سینه کش E ...
Ergatocracy /ˌɜːrɡəˈtɒkrəsɪ/ ( n pl - cies, rare ) – meaning: government by the workers. اداره دولت توسط کارگران؛ دولت کارگران؛ حکومت کارگران؛ کارگر ...
این کلمه هم فعل است و هم نقش دستوری اسم را دارد: Crick /krɪk/ ( informal ) – meaning: 1. ( v - tr. ) to cause a crick in the neck, back, etc. دچار ...
این کلمه هم فعل است و هم نقش دستوری اسم را دارد. دو معنای متفاوت برای فعل آن و یک معنا در نقش اسم برای این کلمه در دیکشنری ها وجود دارد: Strafe /stre ...
این کلمه هم اسم است و هم نقش دستوری فعل را دارد: Tatterdemalion /ˌt�tərdɪˈmeɪlijən/ – meaning: 1. ( n ) a person dressed in ragged clothes. آدم کهن ...
Uppish /ˈʌpɪʃ/ ( adj - Brit, informal ) – meaning: snobbish, arrogant, or presumptuous. پر افاده؛ خودخواه؛ از دماغ فیل افتاده؛ پر ادعا؛ خود پسند؛ مت ...
این کلمه هم نقش دستوری فعل را دارد و هم اسم است. آنچه در زیر می آید تعریف این لغت در هر دو نقش همراه با مثال هایی از دیکشنری و یک مثال هم، در نقش اسم ...
The big C – meaning: a euphemism for cancer. حسن تعبیری برای کلمه سرطان Example 1: 👇 I decided I was going to beat this monster, the Big C. تصمیم ...
Formica /fɔːrˈmaɪkə/ – ( n ) meaning: a hard durable plastic laminate used for countertops, cupboard doors, tables, and other surfaces. یک لمینت پل ...
Pauper /ˈpɔːpər/ ( n ) – meaning: a destitute person supported by public charity. فرد مستمندی که توسط خیریه عمومی حمایت می شود؛ شخص بسیار فقیر؛ تهی ...
Flash in the pan – meaning a project, person, etc, that enjoys only short - lived success, notoriety, etc; a sudden spasmodic effort that accomplishe ...
Tootle /ˈtuːtəl/ ( v ) – meaning: 1. to move or proceed in a leisurely way. با فراغ بال قدم زدن؛ از سر تفریح گشت زدن؛ با فراغ خاطر حرکت کردن؛ با تأ ...
Moke /məʊk/ ( n - Brit ) – meaning: a slang name for donkey. خر؛ الاغ؛ یابو؛ حمار؛ دراز گوش Example: 👇 BOYLE in his shirtsleeves, is voluptuously o ...
قبل از تعریف این لغت و آوردن مثال های مختلف از منابع متفاوت و یک مکالمه از فیلنامه ی فیلم فارگو، ذکر این نکته لازم است که این عبارت بر طبق دیکشنری و ...
Prognosticator /prɒɡˈnɒstɪkeɪtər/ ( n ) – meaning: a person who foretells or prophesies a future event. شخصی که رویدادی را در آینده پیشگویی یا پیش ب ...
Be put or go through the mill – meaning: having unpleasant experience or ordeal; to have a lot of problems or difficulties. دوران سختی را پشت سر گذ ...
Catawampus /ˌk�təˈwɒmpəs/ – meaning: cater - cornered ( diagonally placed ) ; awry ( with a slant or twist to one side ) ; askew; going badly, awkwa ...
Thick /θɪk/ ( adj ) – meaning stupid; dull; dumb - ass. آدم عقب افتاده؛ مونگُل؛ اسکل؛ کودن؛ خنگ؛ بی کله؛ زبون نفهم؛ بی شعور؛ حیف نون؛ نفهم Example 1 ...
Ripsnorter /ˈrɪpˈsnɔrtər/ ( n - slang ) – meaning: a person or thing noted for intensity or excellence. چیزی یا شخصی که فوق العاده است؛ محشر؛ خارق ا ...
Blinky /ˈblɪŋki/ ( adj ) – meaning: ( of milk, yogurt or beer ) sour. ( در مورد شیر، ماست و آبجو ) وقتی مزه ترش می دهند؛ فاسد؛ خرای؛ ترش مزه؛ ترشید ...
Dry up ( v - intr, informal ) – meaning: to stop talking or speaking. خفه خون گرفتن؛ بستن کپ؛ دهان را بستن؛ ساکت شدن؛ لام تا کام حرفی نزدن Example 1 ...
این کلمه هم صفت و هم اسم است. دوستان و کاربران عزیز معانی و مثالهای صفتی آن را ارائه داده اند. در معنی اسمی این لغت دارای معنی خاصی است که بی ربط با ...
Fricassee /frɪkəˈsiː/ ( n ) – meaning: stewed meat, esp chicken or veal, and vegetables, served in a thick white sauce. خورشت گوشت دار به ویژه گوشت ...
Novena /nəʊˈviːnə/ ( n pl - nas or - nae / - niː/ ) – meaning: ( RC Church ) a devotion consisting of prayers or services on nine consecutive days. ...
Mackle /ˈm�kəl/ ( v ) – meaning: to blur, as from a double impression in printing. محو شدگی یا تیره و تار شدنی که بر اساس یک پرینت روی هم افتاده ایج ...
Tenancy /ˈtɛnənsɪ/ ( n pl - cies ) – meaning: 1. the period of holding office, a position, etc. دورهٔ تصدی یک پست، سمت و غیره Example 1: 👇 His tena ...