پیشنهادهای مرجان میری لواسانی (٥٣٤)
تمام وکمال همه جانبه
groundlessness
موسمی
سکون بی اشتیاقی ملالت
پدر اقاجون بابا اقابابا
دریافتن
یستشیر : نام دعایی است در کتب ادعیه در ستایش پروردگار که شامل اصفات اوست. . . به معنای مشورت کردن ( از فعل استشار ) وَلَا خَلْقٍ مِنْ عِبادِهِ یَ ...
برطرف کردن
با دقت بررسی کردن در مورد چیزی اندیشیدن مورد ملاحظه قرار دادن مداقه کردن
: It works نتیجه بخش بودن به کارآمدن اثرداشتن/اثربخش بودن عملی بودن موفقیت آمیز بودن موثربودن/موثرواقع شدن چاره ساز بودن
نتیجه بخش بودن به کارآمدن اثرداشتن/اثربخش بودن عملی بودن موفقیت آمیز بودن موثربودن/موثرواقع شدن چاره ساز بودن
I'm gonna go powder my nose دارم می رم توالت
I am about to burst دارم می ترکم ( از جیش )
چشممان به چیزی افتادن My father spotted a spider in his bed پدرم در رختخوابش جشمش به یک عنکبوت افتاد.
فس فس نکن وقت تلف نکن
یه کلکی تو کاره
اگه حافظه ام یاری کنه اگه درست به یاد داشته باشم
کسی را دست کم گرفتن . Don't sell yourself short خودت را دست کم نگیر
چغلی کسی را کردن
غیرقابل قبول غیرمعمول شوکه کننده زننده
نظر شخصی منه.
عامیانه: خفه خون بگیر
جذاب و خوش قیافه بودن
مفتخور ( کسی که کار نمی کنه و برای امرار معاشش آویزون به دیگرانه )
جوان بودن . I'm no spring chicken من جوون نیستم.
خونسرد بودن
سریع لباس عوض کردن
بی سروصدا از جایی خارج شدن
چه دیدار خوشایندی
خصوصی صحبت کردن ?Can we talk in private می تونیم خصوصی صحبت کنیم؟ ( نه توی جمع )
صادقانه نظرت را بگو. در زبان محاوره: حرف دلت رو بزن.
حرف زدن چه آسان! در محاوره: به حرف آسونه!
در محاوره: چرا لال شدی؟ چرا لالمونی گرفتی؟
قبضه کردن ( به دست گرفتن )
به طور قابل ملاحظه ای
منتقل شده
ساخته و پرداخته ی خود
اتفاق افتادن ( بر سر کسی ) چیزی بر کسی گذشتن By meditation practice you learn to know what is happening with you با تمرین مدیتیشن یاد می گیرید متوج ...
از جا پریدن
می توان نامید می توان اسمش را گذاشت می توان گفت می شود گفت
هیچ اقدامی نکردن سر جای خود بودن ( ماندن ) مسلط بودن به خود واکنش نشان ندادن دست به هیچ کاری نزدن
نادان / غافل / جاهل / مستور / بی بصیرت / ناخوانا / بی در و پنجره / بی روزنه / بدون گل / بی پروا / بی حزم و احتیاط / بی احتیاط / بن بست ( از یک سو بس ...
در این حیث و بیث در این حیص و بیص ( هر دو نوشتار طبق لغت نامه ی دهخدا صحیح است )
شور چیزی را درآوردن در انجام کاری افراط کردن، زیاده روی کردن
چیزی یا کاری را دوست داشتن علاقمند به چیزی بودن I'm into football من خیلی فوتبال دوست دارم برای تاکید بیشتر که عاشق یه کاری یا چیزی هستم: I'm really ...
من خیلی . . . را دوست دارم ( یه کاری ) I'm into football من خیلی فوتبال دوست دارم برای تاکید بیشتر : I'm really into reading books من عاشق کتاب خوند ...
نمی تونم . . . ( یه کاری را انجام ندم ! ) : Can't help verb ing form I can't help laughing نمی تونم نخندم
به طور مثال
به عنوان یک مثال بارز
از چه نظر؟ از کدام منظر؟