پیشنهادهای مـجـتـبـی عـیـوض صـحـرا (١,٥٦٦)
داو!
طیف!
لبیک!
اَلَلَ - این واژه ترکی است ولی در فارسی هم رواج پیدا کرده و تبدیل به تیکه کلام و لغتی عامیانه گشته است! کاربرد:هنگامی که اتفاق مُهَیّج، جالب، خَفَن و ...
دقرنوش!
آزاد، رها - گُستاخ، بی پروا، بی خویشتن
امروزه به کسی که خیلی درون پاک، پارسا و ساده دل هست، می گوییم: "هالو!" از واژه" اَهلَو، اَهلاو" وام گرفته است!
یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه انگلیسی و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی برگرفته شده است ک ...
هاله ( halo ) : این واژه یونانی است ولی از پارسی وام گرفته است! واژه "هاله، halo" پیامبران و بزرگان: از واژه "اَهلَو، اَهلا" وام گرفته است و درست هما ...
خوش الحان!
گُوا: مخفف گُواه، شاهد و. . . شین:دهانه ای در ماه، عیب، زشتی، اذیت، آزار و. . . شاهد دهانه ماه، معشوق دل آزار، محبوب ناقُلا!
این واژه وَشناد ( بسیار ) ، شِگَرف هست و پایه دین مَزدَِیَسنا ( mazdēyasnā، زرتشتی، خداپرستی ) است! . اَهلَو: اَهلاو، اَهلا - نام پسرانه - واژه پا ...
پلیسِر، پلیسکَر - واژه کردی و لری - نام دخترانه معنی: پرستو، چلچله، اَبال ( اَبابیل: بر وزن اَفاعیل - پرستوها )
این سَرای باز کنیم - کنایه از اینکه این خانه را ویران یا خراب کنیم!
لیچار ( ریچار ) !
این اصطلاح از بازی بشین و پاشو برگرفته شده است، که کم کم به یک تنبیه برای سربازان و دانش آموزان تبدیل شد! روابطی سرد و خشک که هر دو طرف به اجبار و زو ...
پدیدار، نمایان، مشهود، معلوم، تابلو! - باشید، بشوید، به شما رِسَد، نصیبتان باد! مثل: خوب بادید ( زشت بادید! )
واژه مرکب - تازه سفر کرده، بکر نورد - تازه کار، نوپا، نوشکفته، نوجوان، نوباوه! - نوظهور، پدیده!
جاناقا - اسم پسرانه - واژه مرکّب جان: روح، روان، حیات، نفس، هوش، عزیز، گرامی آقا: ارباب، افندی، کیا، خداوندگار، خواجه، سرور، سید، صاحب، کارفرما، مالک ...
چو گَرد - کنایه از با شتاب، به سرعت، به تُندی، فوری، سه سوت! مثالی از شاهنامه فردوسی: به پیش سپاه اندر آمد چو گَرد / چو رعد خروشان یکی ویله کرد با س ...
دَر نُطق جوش کردن - کنایه از علاقه ای برای سخن گفتن نشان دادن، هیجانی برای صحبت کردن داشتن، میل و اشتیاقی برای حرف زدن و سخنوری داشتن
کالین!
مُهره کِشیدَن - کنایه از صاف کردن، راست کردن، درست شدن - کنایه از میزان و تنظیم کردن، ساماندهی و مرتب کردن - کنایه از جلا دادن و پالایش کردن! مثالی ...
دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...
رُهبان، روهان، رُهان ( rōhān ) - نام پسرانه واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) - ( ( پس واژه رُهبان از رَه ( راه ) نمیاد و پارسی است: روه، پسوند ن ...
طیف!
چالیک!
آماده دستور باش، برای فرمان حاضر باش، مطیع امر باش، فرمانبر باش، لبیک گو، گوش به زنگ باش!
سر بر خط فرمان باش، گوش به فرمان باش
آتش به فرمان!
یادآوری از واژه اَبَرسام ( بَرسام ) ! بَرسام، اَبَرسام، بَرسا - نام پسرانه - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام درست و بُوَنده ( کامل ...
واژه آشوری ( بابِلی ) - نام پسرانه راب: پدر، بابا - بزرگ، سَروَر، والا، شامخ، بلندپایه سین: پسوند نسبت و دارندگی معنی: خدای بزرگ ماه در فرهنگ آشور ...
یادآوری از واژه " اَهلَو، اَهلاو"! این واژه انگلیسی و به مانند "درود" همان معنای درستی و راستی را می رساند و از واژه آلمانی باستانی برگرفته شده است ...
جِماع - واژه عربی چندی درباره واژگان پارسی آن: مَرزَنده: مَرزی، مَرزَد، مَرزَند، مَرزَنده، مَرزیدن - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) . ( ( آن ...
تَجریش - واژه فارسی باستان و پهلوی فَرگَشت واژه: فارسی باستان: تَچَریش >>> پهلوی: تَگریش >>> عربی: طَجرِشت ( مکان سرد ) >>> امروزه: تَجریش . با این ...
دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...
یادآوری از واژه نیرمان! می توان به جای واژه انرژی زا که سَرهَمی ( ترکیبی ) از واژه انگلیسی و سِتاک ( بُن فعل ) زاینده یا افزاینده هست >>> از واژه پا ...
دستلاف ( دست لاف ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) " لاف" در معنای کهن ( قدیم ) : ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن! کسی که برای دس ...
دو گونه سرماخوردگی ( آنفولانزا ) در پهلوی هست: 1. هَمریت 2. پَتریت . 1. هَمریت: واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) هم: با، به همراه - پیشوند همراه ...
وَرکار - واژه فارسی بوته ای که میوه می دهد مانند: خیار، هندوانه، خربزه و. . . گفتار اندر سیاوش بخش24: بباید شدن تا وراکار چیست نباید که بر رفته با ...
وَراکار - واژه فارسی بوته ای که میوه می دهد مانند: خیار، هندوانه، خربزه و. . . گفتار اندر سیاوش بخش24: بباید شدن تا وراکار چیست نباید که بر رفته ب ...
پایتابه و پاتابه دو املایی هستند!
بازجای - به مانند: بازگو، بازپرس، بازدید و. . . برگرد، بایست، فرارنکن!
واژه اَوِستایی - ساختمان، عمارت، بنا، خانه، سٓرا، منزل، اتاق، حُجره - پرستشگاه، مَعبَد، صومعه، دَِیر
comedian - دهخدا: خنداننده >>> خند ( بن مضارع ) ، ان ( در اینجا پسوند حالت و چگونگی ) ، نده ( پسوند فاعلی ) شیخ بهایی: طنزو >>> طنز ( اسم ) ، او ( ...
معادل فرانسوی: کمیسیون!
در ماه مبارک رمضان کنایه از کسانی که اولین بار است روزه می گیرند، روزه اولی!
یاغی!
لَت و پار - مجروح ، آسیب، صدمه و. . .