پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٥)
مأموری که کار وی نظارت بر اجرای احکامِ دین بود؛ باتوجه به این معنی، معنای امروزی آن ( گشتِ ارشاد ) می شود. که از 4سال پیش پیشنهاد دادم ولی کسی ثبت ...
نام یک پرنده که نخسین بار امین حیایی به شکل طنز در رُخشاره ( فیلم ) مهمان، برای یک پرنده که نامی نداشت این نام کهن را با داستانش برای آن ساخت! شاس: ...
معنای امروزیش به قول بچه تهرونی ها: جیرینگی، جیمبو!
نمایشی است، طنز آمیز و فُکاهه که برای بیشتر مردم خاطره ساز است ( و با خاطره تعریف کردن فرق می کند ) و اغلب سرپا اجرا می شود: ایستا طنز
انگلیسی: impasse رُو در رُو بایستی ( رُو در بایستی، رُو در وایسی، رُو در باسی، رُو در واسی ) ، محظور - آچمَز ( در بازی شطرنج ) ، وَالذاریات، سردرگمی ...
دستمال یا شال بزرگ که بسیجی ها به گردن می بندد یا دستمال چهارخانه ایِ فلسطینیان. فکر کنم اول در فلسطین بود! رزمندگان اسلام هم آن را به گردن می انداز ...
باهوشی، کنجکاوی - کند و کاو
پانتو: پیشوند است و به معنی همه و میم: نمایش تقلیدی بدون حرف و صحبت : ادا اطوار، ادا بازی ( در خندوانه )
توجه: هر کدوم از معنی های چالش بستگی داره در کجا و چگونه بکار برده شود و متناسب با جاش معنیش رو در نظر می گیریم! ممنونم. طاقچه بالا گذاشتن! - رقابت ...
پَچول، پَپِه، چُلمَن، زیقی!
جوراب
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) به آن: جیرینگی گویند.
ارتجالاً، کسی که حاضر جواب است، حاضرجوابی! که فرق می کند با بدیهی: هویدا، آشکار، روشن، واضح و مُبَرهَن، تابلو! و هم نویسه یکدیگرند!
سَرسوکی - سر محل، سرتقاطع، سر بُریدگی - سرگذر، سرراه - نبش و بَرِ خیابان
فقط در صورتی که مربوط به فحش و ناسزا باشد معنی های زیر را می دهد: زشت، رَکیک وبد و. . . مثال:فحش چاروادار
اُسگُل - اُسکُل، اُشکول در عربی: عُثکول: خوشه خشکیده خرما بسیار شبیه اُشگول! نام یک پرنده که نخسین بار امین حیایی به شکل طنز در رُخشاره ( فیلم ) مهما ...
لُکّه دویدن - حالتی بین راه رفتن و دویدن - باهیجان دویدن - قِسمی یا نوعی راه رفتن اسب و شتر و. . . ، نوعی از رفتار اسب و شتر - یورتمه، چهار نَعل ( چ ...
هارت و هورت ( پورت ) - داد و فریاد تصنعی و توخالی همراه با تظاهر و لاف زنی - چاخان کردن، توپ خالی زدن!
کنکاش ( کنگاش، کنکاج ) - واژه ای ترکی است به معنی: مشورت، رایزنی، مشاوره، گفت و گو، هم فکری، همه پرسی، نظرخواهی ( نظر سنجی ) ، پُرسِمان! و با کند ...
چهار زانو نشسته، حالتی مؤدبانه از نشستن که ساقِ پای چپ زیر زانوی راست و ساق پای راست زیر زانوی چپ قرار می گیرد!
فارسی آن می شود: واکاوی!، واپژوهیدن، مجدداً تفحص و جست و جو کردن، حَلّاجی، موشکافی ( دقیق ) بررسی کردن، کند و کاو، کاوش - تجزیه و تحلیل کردن
فارسی آن می شود: مَنَصه، کُرسی، تخت، مِنبَر - جایگاه، صحن، جلوه گاه، حِجله
سَردابه - واژه مرکٓب اَوِستایی - سرد و آبه: ساختمان، عمارت، بنا، خانه، سَرا، منزل، اتاق، حُجره - پرستشگاه، معبد، صومعه، دَِیر معنی: اتاقِ خنکی زیر س ...
طرّه - کناره ی هر چیزی، حاشیه، گوشه - زلف، گیسو، دسته موی پیشانی - نقش و نگار لباس - کنگره ای که بر سر دیوار از آجر یا کاشی سازند برای محافظت در برا ...
حالتی بین خواب و بیداری که هنگام فکر یا تأمل کردن بر چیزی برای صوفی اتفاق می افتد تا حقایق بر وی آشکار گردد یا مُکاشِفه حاصل شود!
مُتِشَرِّعان - عالمان دین، دینداران، اهلِ صورت، حاج آقایان! که با متصوفه فرق می کند که به معنی: صوفیان، عارفان - پیروانِ راه شناخت و معرفت و حق
پارچه ای که اهلِ فضل و دانش به سَر می بستند. مثل: نخست، سِپَنتمان زرتشت آن را رواج داد! سپس در فردوسی، سعدی، مولوی، حاج آقایان و. . . نمایان شد
فارسی آن می شود: انباری، پَستو. که مترادف انگلیسی آن سوله است و با پارکینگ فرق می کند زیرا پارکینگ محل گذاشتن ونگهداری چیزهایی است که مال خودمان است ...
پَستو - انباری! - تو: واژه پهلوی ( توه ) - پرده، کناره، پوشش، لایه - اندرون، اتاق، سراچه، چاردیواری یعنی: اتاق پشتی، پشت اندرونی، انباری! انگلیسی ...
افسانه جنگاوران، جنگجویان افسانه ای - هنر جنگاوری، شِگِرد درگیری و جنگجویی
مساوی، برابری، یکسانی - ایجاد تعادل و توازن ( کاربرد حسابداری ) - سَوا کردن حساب ها. ولی تصفیه: صاف و پاک کردن - رفعِ اختلاف کردن، روشن ساختن - صاف ک ...
صاف و پاک کردن - رفعِ اختلاف کردن، روشن ساختن - صاف کردن حساب ها. ولی تسویه: مساوی، برابری، یکسانی - ایجاد تعادل و توازن ( کاربرد حسابداری ) ، آراستن ...
جَنیبَت - اسب یدک کش که گاری و. . . را حمل می کند.
نام گُلی که بیشتر در صحرا می روید و دارای رنگ های گوناگون و بسیار خوشبو است. خوراکی هم هست! و در ایران و خاورمیانه پیدا می شود.
تِیه - بَرَهُوت! بیابان بی آب و علف که در آن سرگردان شوند.
خَِیلتاشان - جمع خیلتاش - گروه نوکران و چاکران، دار و دسته ها از دو کلمه: خیل:گروه اسبان و سواران، سپاه، لشکر، فوج، قشون - پیرو، مرید - قبیله، طای ...
واژه مرکّب - واژه ترکی داد:به فارسی: عدل، دهش، انصاف و. . . - به ترکی: شیرین، شهدار - طعم، مزه آش:ترکی است - بازکُن، گسترش بده، روشن کن و. . . یعن ...
آچ - در گویش ترکی: بازکردن، گُسترش دادن، گُشادن - ایجاد، بنا کردن - بِستر لازم را فراهم کردن، مُرتفع ساختن - روشن ساختن، تشریح کردن. مثل:داداش
یَرغو - واژه ترکی دادگاه!
دیشب، شب گذشته - شانه، کِتف، کَت و کول - آبپاشِ گرمابه ( حمام )
اُتول - اتومُبیل ( ماشین ) ، فارسی آن می شود: سواری، خودرو - دستگاه، سامانه، ابزار نمونه: اتول باز >>> ماشین باز
بِشُوی - پرهیز کن، جلوگیری کن، دوری کن، ول کن، بی خیال شو، وارهان! - بِشور، تمیز و پاک کن. مثال: بِشُوی اوراق اگر همدرس مایی/که علم عشق در دفتر نبا ...
بَرات - بُن برگ، برگ برنده!، حواله، سند - لباس کهنه
نُخبه، منتخب، سرآمد، برتر، با استعداد
بازجای - به مانند: بازگو، بازپرس، بازدید و. . . برگرد، بایست، فرارنکن!
عوض کرد، تغییر داد - مدیریت و رهبری کنید!
به خود آمد، بیدار شد، مُتِنَبّه شد!
بُن بست، کوچه ای که آخرش بسته است!
دواملایی است: پا در رکاب - کنایه از کسی که برای رفتن آماده است، حرکت کرده.
مهمانسرا، شبستان، خوابگاه!