پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٤٨٠)
شُمار گِرِفتَن - حساب پس دادن، پاسخگو بودن - تاوان دادن، تقاص
شُویَم - برویم ( بریم ) ، راه بیُفتیم، حرکت کنیم!
آبِستَن - دُچار، ممکن، محتمل، میخواد بشه! ( میخواد ) - مثل: آبِستَنِ حوادث است >>>>> یعنی میخواد حوادث رُخ دهد!
آدمِ کسیِ - خدمتگار کسی، در خدمت و مُطیع کسی، پاچه خوار و چاپلوس کسی - اجیر، مُزدور، دست نشانده
آسِمان ( آسمان ) جُل - جُل ( چُل ) : از فارسی باستان چُلا ( čola ) : کمر سفت کن یا سینه بند! مانند: چُلمَن، جُلبَک، بُنجُل! - پارچه ای بی ارزش که ز ...
قُلُنبِگی!
اُتاقِ توقیف - زندان، بازداشتگاه، شَهربَند
لا لو آ ( لا به لا ) !
اَختَرِ سَعد - ستاره یا سیاره مُشتری است که "سعد اکبر" است.
بالا کشیدن و هاپولی کردنِ پولی!
پُشت کردن، بدبختی - هزیمت، گریختن و شکست خوردن در جنگ! و با اعراض: روی برگرداندن، رُخ تافتن، دوری کردن - نفرت، کراهت. فرق می کند!
اِنطِباع - اداره ی نگارش، چاپخانه!
این سَرای باز کنیم - کنایه از اینکه این خانه را ویران یا خراب کنیم!
باشَد که - به آن امید که ( به امید آن که ) ، ای کاش، کاشکی!
شیرِ سِپِهر - آفتاب، خورشید، هور ( به اعتبار آن که بُرج اَسَد خانه اوست )
شِناس - بدان، بفهم - آشنا، مُطلّع
صِرافَت - اندیشه و قصد انجام کاری را کردن، وسوسه شدن، به تکاپو افتادن، به سر زدن، به دل افتادن! که با فراست شبه هم آوا است!
طُفَِیل - مهمانِ ناخوانده - سَربار، انگل، مزاحم - وابسته، متصل، مُتکّی!
طُی - در گویش ترکی به معنای مراسم و جشن عروسی یا ازدواج. مثال: مثل طُی طُی طُیده بیزیم / جُزَل جُزَل ( گُزَل گُزَل ) طُیده بیزیم >>>>> یعنی: عروسی ...
در لهجه اصفهانی >>>> مادی ( فرقش با مادّی در تشدید نداشتن است )
کِکه - در لهجه ی اصفهانی >>>> آشغال، کثافت، اَیی یا پیپی ( در زبان کودکانه ) - سَِرگین، فَضله ی چهار ( چار ) پایان، پِهِن، پِشکِل - عوضی، نامرد، به ...
هَپَروت!
عِرق: واژه عربی - تعصب، رگ غیرت یا تِریج ( تِریز یا تیریز ) قَبا، غرور، به خود بالیدن - طرفداری، حمایت، جانبداری و. . . دواملایی نیست و تک املایی است ...
مَواضعه کردن، پیمان نهانی بستن، دست های پشت پرده، دسیسه، ساخت و پاخت، دست به یکی کردن، همدستی، گاوبندی، زدوبند!
دِین، قرض وام، وَدیعه، سِپُرده، امانتی!
عُقده - گره، پیچ، چین و شکن، پیوند - غده سرطانی - خفگی، گلو گرفتگی - حرص، حسادت، رَشک، تنگ چشمی، دیده تنگ، بَخیل، غِبطه!
قیّه - واژه ترکی - اولین بار در مراسم سُرخپوستان - در عروسی یا جشن، معمولاً دست خود را جلوی لب می گیرند و با فاصله دست که بر روی لب ایجاد می کنند ، ...
خَندِوانه - ساختار دستوری: بُن مضارع ( خند ) ، پسوند ( ه ) ، پسوند نسبت یا مالکیت، پسوند دارندگی و همراهی ( وانه ) >>>>> اسم ( خَندِوانه ) این واژه ...
کُتّاب - جمعِ کاتب - نویسندگان - مَکتَب، مدرسه!
خِفتان، لباسِ جنگی، زره!
گُرد - پهلوان، شجاع، دلیر، یَل!
گُرز - واژه ی ترکی آن می شود: دَگَنَگ ( دَگَنَک ) !
گُله به گُله - این جا و اون جا، این وَر و اون وَر!
لَبِیک - ایستاده ام به فرمان تو، مطیع تواَم، گوش به فرمانم - چَشم، قبول کردن، پذیرفتن، آره، بله!
لَت و پار - مجروح ، آسیب، صدمه و. . .
رِند - زیرک، ناقلا، حیله گر، مَکّار - لااُبالی، بی سَروپا، وِلگرد - آن که ظاهر خود را در مَلامَت دارد و باطنش سالم باشد، تمارض گر، خود را به موش مُر ...
مربوط به جهان ( عالم ) معنا و خدایی، عالم غیب، خُمِستان، نیستان!
زرنگ ( زیرک ) ، باهوش ( هوشیار ) که با صرافت شبه هم آوا است!
همخوانی، هماوازی - لبزنی، لباهنگ ( در خندوانه )
مَهپاره - اسم دخترانه ترکیبی از ماه و پاره:تیکه ای از ماه، قسمتی از ماه - مجاز از خوشگل، زیبارو، دلرُبا، ماهرُخ - آشنا، محبوب، معشوق
رُونَمایی - واژه مشتق مرکّب - ترکیبی از: رو ، نما ، ی ( صامت میانجی ) ، ی ( پسوند نسبت ) پرده برداری، آشکاری، هویدایی، شیوایی، رسایی و. . .
دَستاوَرد - واژه مرکّب - ترکیبی از دو واژه: دست ، آورد: داشته، بدست آورده، ما حَصَل، محصول، برآورد، برآیند - دستیابی، پیشرفت، بهبود، توسعه، کامیاب ...
لانتُور - ترکیبی از دو واژه: لان: بی صفت، عوضی، نامرد - تور: دام وتله برای شکار دزدِ تازه کار، دَله دزد، کفزَن، کش رو، دودَره باز و. . .
ماسَوا - مخفّف ماسوی الله - آنچه غیر از خداست، همه ی مخلوقات و با کاینات: جمع کاینه - موجودات جهان. مترادف است!
رونمایی!
مَشقی - دستگرمی، تمرینی، امتحانی، آزمایشی، آموزشی! - الکی، کشکی، قزن قورتکی! - تفننی، سرگرمی، خوش گذرونی
مَظالِم - یرغو، دادگاه، دادسرا. ولی با توجه به معنی آن:مجلسی که در آن به شکایت های مردم درباره ظلم هایی که بدانان شده بود، رسیدگی می شد: شورای حلِّ ...
مَعرِکه - خَفَن، شاهکار، کولاک! - جایی برای نمایشِ دوره گردی، سیرک ( واژه ای فرانسوی )
مُتَّهَم گردانید - کنایه از به شک و تردید افتادن، گمان کردن، پِنداشتن و. . .
مُقَشَّر - پوسته پوسته، ورقه ورقه، پولک شده، فلس ( واژه ای فرانسوی ) شده!