پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٤٨٠)
پاپی شدن، آویزون!
به جای واژه ی انگلیسی راند ( round ) هم به کار می رود!
این واژه فارسی است - چال و ضمیر شخص ( ش ) - وقتی دو طرف باهم در موضوعی به منطقی نمی رسند می گویند این رو یا این حرفا رو چالش کُن - مشاجره، مناظره! ...
اَلِف هزار ( عدد ) - چهره، تصویر، نقش. مثالی از حافظ: نیست بر لوح دلم جز اَلِفِ قامت دوست/چه کنم حرف دگر یاد نداد اُستادم>>>>> معنی: جز تصویر یارم ( ...
اینجور واژه ها ریشه ای هستند و در اصل خارجی اند، درسته میشه واژه های خارجی را جدا کرد و در فارسی معنی کرد. ولی این روش درست نیست که بخاطر اینکه آن ر ...
پایِش اسم از مصدر پاییدن به علاوه ی ضمیر شخصی یا پیوسته ( ش ) این واژه از این کنایه می آید: یارو ( مأمور ) دوباره پایش وا شد به این مغازه>>>>یعنی مأ ...
ارزیابی، سنجش، محاسبه - برآورد، تخمین
در زمان قدیم وقتی دو نفر جنگ می کردند ( مثل:رستم و اشکبوس در شاهنامه فردوسی ) یا وقتی دو عاشق بر سر معشوق خود رقابت می کردند ( مثل: مناظره خسرو و فر ...
پایش!
فوری، سریع، آنی، در دَم، در سه شماره، در یک چشم به هم زدن، جیرینگی!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بلافاصله، فوری، آنی، سه سوته، در یک چشم به هم زدن! - کامل، تمام و کمال، جامع، قُلُپی!
سه سوت!
نَخ دادن - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - آمار دادن، شماره دادن، آنتن! - پا دادن، جلب توجه کردن - راه و روش دادن، خط دادن!
آویزون!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - کنه، سریش ( سیریش ) !، طُفَیل!
در گویش بازاری وتهرانی ( کوچه بازاری ) - کلمات نیش دار، بد و بیراه گفتن، تیکه و متلک انداختن، زخم زبون زدن! - فحش چاروادار!
نادَخ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - دَخ به معنی:خوب، جور، هماهنگ، متناسب، هنجار و. . . ناجور، ناهماهنگ، نامتناسب، ناهنجارو. . . - بدق ...
بَبو، چاقال!
بَروبَچ - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - بَر: در زبان لَکی ( کُردی ) به معنی دسته، گروه، خیل بَچ: مخفف بچه هَمگِنان، بچه ها، رُفَقا، دوست ...
مثلِ بروبچ!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - واضح و مبرهن، هویدا، آشکار - ضایع، گاف، سوتی، سه شد!
تابلو!
خَز - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - جواد ( جوات ) ، بی کلاس و بی ریخت، نادَخ!، مسخره، ضایع، زاقارت!
در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) و ترکی - زا: بن فعل ( مصدر ) زاییدن! قارت: ناجور، بدشکل، بی قواره، کج و چوله! - نامیزان، ناهماهنگ، نابرابر ی ...
خَفَن - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - خَف: کوتاه شده خفه _َ_ ن: ضمیر سوم شخص جمع، پسوند دارندگی! مانند: مردن، خوردن، بِخرن، ...
خَفَن!
طارمی - ضربه گیر، سِپَر!
به گوشه ی چشم اشاره کردن، نگاه و اشاره کردن به سوی چیزی، چشمک زدن برای رساندن چیزی یا اشاره به چیزی، چِشمَک!
چَنیم - واژه فارسی، در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - چَن ( چان ) : کوتاه شده چانه - کلام، حرف، بیان، سخن، گفته، فرموده یم: ضمیر متصل فاعلی ...
تابلو، زپرتی!
ناودان!
کَل - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - انتظار، توقع، چشم داشتن - رقابت، مسابقه، چالش! مثل: کل انداختن >>>>> یعنی به چالش کشیدن، رو کم کنی، ...
اُرت!
اُرت! - با قُمپُوز دواملایی است - واژه ای ترکی قمپز، نوعی توپ جنگی سَرپُر بود؛ که دولتِ امپراتوری عثمانی ( ترکیه ) در جنگهایش با ایران مورد استفاده ق ...
آویزون!
پاپی شدن، وبالِ گردن، موی دماغ، تِلِپ!
شاسگول!
کف کردن، بُریدن، سنکوپ!
تابلو!
معرکه!
بی نظیر و مانند، عالی، دبش!، محشر!
به جای واژه ی فرانسوی پارازیت!
به جای واژه ی فرانسوی پارازیت!
واژه ای فرانسوی - طُفیل، آویزون! - موج منفی، بسامد اخلالگر، خیزِ خراب کننده
گِلِ هم در سُفالگری، وقتی می خواستند گِلی را درست کنند تا در سُفال، مجسمه، ساختمان و. . . بکار بِبَرند؛ گِل ها را به هم می چسباندند و لگد کوب می کردن ...
وقتی کسی شراب یا نوشیدنی های مستی آور بخورد و از حدّ و اندازه آن بگذرد می گویند طَرَف رد داده! از خود بی خود شدن، مست، ملنگ، مدهوش، منگ، آب از سَر گذ ...
چِت زدن، خُل وضع شدن!
عوامل، دست اندر کاران!
کُری ( کُری خوانی ) !
تنبوشه!