پیشنهاد‌های مجتبی عیوض صحرا (١,٤٨٠)

دواملایی است با تَلَنگُل - تَلَنگ:بشکن، ضربه و صدا با شست اَنگُل: انگشت از خواب بیدار کردن، هشیار کردن، هشدار دادن، زینهار ( زنهار ) جستن - گوش به ...

داستان آن به خوبی در شعر مولوی ( مولانا ) نمایان است: مولوی می فرماید: دل به آدم های نابکار مَبَند ( نبند ) ؛زیرا، آن ها مانند خانه هایی دو در هستند ...

ترکیبی از دو واژه: کاریز ( قنات ) و ما ( آب ) - واژه مرکّب و فارسی - اسم دخترانه گیرا، مانا، جذاب، فریبنده، کِرِشمه دار، با جذبه، دلنشین، با اقتدار، ...

کاریزما ریشه فارسی دارد و Charisma برگرفته شده از فارسی است! در سانسکریت به آن کاریشما نیز می گویند! معنی دیگر: مستجاب الدّعوه ( برآورده کننده خواسته ...

در ادبیات یونانی که در آن زمان متعلق به ایرانیان بود واژه "خاریسما" یونانی نیز وجود دارد که برگرفته شده از "کاریزما" فارسی است.

شعری در قرن سوم منسوب به ( ابواسحاق کسایی مروزی ) هم وجود دارد: سزد که دو رخ کاریز آب دیده کنی/که ریز ریز بخواهدت ریختن کاریز معنی: اگه بتونی یک آدم ...

وِزِّه، آتیشپاره، ورپریده! ریشه واژه از گریختن می آید که در اوستا به اینگونه هست: ویرِچ، ویرِک ( wirēxt ) وی ( هی ) : بِسوی، بِسمت، بِطرف رَئک: د ...

موزمار ( مارموز ) !

وروجک!

وروجک!

در لهجه اصفهانی >>> چوری در گویش ترکی >>> چیک گیلی

رجوع شود به چُور - در لهجه اصفهانی - جوجه، فینگیلی، جقل ( جیگیل ) ، فسقلی، فنچ!

در لهجه اصفهانی >>> چوری در گویش ترکی >>> چیک گیلی

سر کیسه کردن!

یُخده ( یُخته ) - در لهجه اصفهانی - کمی، اندکی، برخی، بعضی، تعدادی، مقداری، بخشی، حداقلی، کمینه، مینیمم ( minimum ) مثال: دادا یُخده از اون آب بیری ...

وَخی - در لهجه اصفهانی - حرکت کن، بلندشو، تکون بده، برخیز، پوییدن - زودباش، عجله کن، دست بِجُنبون! مثال: دادا وَخی بریم >>> داداش پاشو بریم

جَخت - در لهجه اصفهانی - همین حالا، الان، اکنون - تیز و بز، عجله ای، سریع، شتابان، جقل، آنی، فوری، سه سوت!، جیرینگی! مثال: جَخت می آیی >>> حالا می آ ...

اِستادَن - در لهجه اصفهانی - گرفتن، اخذ کردن، بدست آوردن - خریدن - زیاد کردن، افزایش دادن مثال: دادا نون اِستادی >>> داداش نان گرفتی

برابر پارسیِ واژه ی: آنالیز ( analyze: فرانسوی ) !

این واژه نخستین بار در قرن ۲۰ توسط ماکس وِبِر مطرح شدو طبق عادت تصور بر این بود که واژه انگلیسی هست. مثل چالش که تصور شده بود انگلیسی است. زبان فار ...

مخصوص، ویژه، خاص، استثنایی - شاهکار، محشر، معرکه!

معرکه!

توجه:پردیس ( فردیس ) :بهشت، مینو - که ردپا و مفهوم ( پر، فر ) در آن دیده نمی شود، پس "ساده" است. ممنونم

نام آوا ترکی آن می شود: دامبول و دومبول ( دامبول دومبول یا دَمبَل و دیمبَل یا دامبیلی! ) ؛که در فارسی هم استفاده می شود. مثال: گارداش دامبول و دومب ...

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) زیق ( زیگ ) : به کودک خردسال گویند یا کسی که توانایی و خِرَد کمی دارد - زه پیراهن، شلوار، کاپشن و. . . که م ...

پیزوری ( پیزُری! ) - زپرتی!، دَرِپیت! پیزور به علف های زرد و خشکیده ای گویند که برای پر کردن پالان الاغ ها به کار می رفته و همچنین پوشال های نازکی بو ...

مهمونیِ خودمونی!

تَنهاوَش - تنهایی، انفرادی، تکی، مجرد - به تنهایی، دست تنها - بجز، فقط - بی، فاقدِ، بدونِ. . .

سَرکشی، عُصیان، وَحشی، چَموشی، توسَنی ( صفت اسب ) !

یاغی!

یاغی!

فَکَسَّنی ( فَکَستَنی ) ! - واژه ای روسی، که مورد استفاده در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) است - بی خودی، اَلَکی، در ب و داغون، به درد نخور، ...

خاص، منحصر به فرد!

تنهاوش!

بازبینی، بررسی، واکاوی! - بازرسی ( وارسی ) ، نظارت، پاییدن ولی این معنی بیشتر در challenge استفاده می شود تا چالش

کاریزما!

فرانسوی - معادل فارسی: اتحادیه، انجمن، هیئت عالیِ پایش و نظارت، شورای عالی پایش و نظارت، کارگروه پایش و نظارتی! - حق الزحمه، دستمزد، پایمزذ، کارمزد!

معادل فرانسوی: کمیسیون!

معادل فرانسوی: کمیسیون!

معادل فرانسوی ویزیت هم هست!

معادل فارسی: خندک، طنز مصور، طنز رسام - کاریکاتوریست: طنز نگار، طراح خندک طنز معادل زیبایی برای این واژه است چون دارای تلنگر، متلک، طعنه، شوخی و. . ...

شهروَند - ساختار دستوری: شهر ( اسم ) ، وند ( پسوند نسبت، مالکیت، دارندگی و همراهی ) >>> مشتق - ساکن، مُقیم - پسوند وَند مانند: پسوند ( وانه ) در خند ...

وَند - پسوند وابستگی ( نسبت ) ، مالکیت، دارندگی و همراهی اَوِستایی است - مانند: پسوند ( وانه ) در خندوانه! مثال: کولیوند، حسنوند، فولادوند، پیشوند، م ...

پسوند نسبت، مالکیت، دارندگی و همراهی فارسی اَوِستایی است - مانند: پسوند ( وند ) در شهروند! مثال:دَستوانه، میسوانه، اُستُوانه، پُشتوانه، پَروانه، خَند ...

ساختار دستوری: تنها ( صفت ) ، وَش ( پسوند همانندی، شباهت ) >>> اسم مشتق مانند: پسوند ( دیس ) در آبادیس!

مُقیم، شهروند!

تَهاتُر - رد و بدل پایاپای ( پا به پا ) ، معاوضه جنس به جنس، مبادله کالا به کالا، تراکنش دو طرفه! این تعاملات ( داد و ستدها، بده بِستون ها ) از زمان ...

پسوند ( همانندی، شباهت ) - مانند: پسوند ( وَش ) در تنهاوَش! مثال: تندیس، سردیس، گلدیس، طاقدیس، ناودیس، مهدیس، پاکدیس، آبادیس! - توجه:پردیس ( فردیس ) ...

تِلِپ - نام آوای رها کردن خود یا به زور به زمین نشستن آویزون!

پاپی شدن، آویزون!