پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٤٧٩)
واژه ناماسته ( namaste ) >>> नमस्ते نام: نَم، خَم شدن، نماز خواندن، نیایش کردن استه: درستی و راستی معنی: نماز و ستایش کردن راستی و درستی ( اَشا ) ) ) ...
این واژه درستش: "سَهِش" هست! ( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید: نام کوچکترین ستاره دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی ب ...
این واژه درستش: "سَهِش" هست! ( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید: نام کوچکترین ستاره دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی ب ...
( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید: نام کوچکترین ستاره دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی بهره می بردن! یکی از فرنام ( لق ...
( ( زِنهار: آن را با واژه عربی "سُهی یا سُها" یکسان ندانید: نام کوچکترین ستاره دب اکبر، در زمانِ کهن برای بینایی سنجی بهره می بردن! یکی از فرنام ( لق ...
نام دخترانه - واژه اوستایی، نام ایزدبانو ( ( یادآوری از واژه نوروز و داشاد!: نام 25 روز اوستایی: اَرد ( آراد، اَردوخش، اَشی وَنگوهی، پارَند، راتا، ...
داشاد، داشن واژه اوستایی - نام پسرانه دَشت: داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) واژه ...
داشن، داشاد واژه اوستایی - نام پسرانه دَشت: داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) واژه ...
دَهِش - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : "dahišn" دَشت، داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - ( ( آن را با واژه "دَهشَت" ...
دَهِش - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : "dahišn" دَشت، داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - ( ( آن را با واژه "دَهشَت" ...
دَهِش - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) : "dahišn" دَشت، داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - ( ( آن را با واژه "دَهشَت" ...
دَشت: - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) واژه انگلیسی "donate، donation" از واژه دشت ( ...
دَخش - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) دَشت: داشت ( داشتن! ) ، داشن ( دَشن، دَهِش به مانند: پاداشن! ) - واژه انگلیسی "donate، donation" از واژ ...
دستلاف ( دست لاف ) - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) " لاف" در معنای کهن ( قدیم ) : ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن! کسی که برای دس ...
دستلاف - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) "لاف" در معنای کهن ( قدیم ) : ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن! کسی که برای دستِ ( داو، فروش ...
دست لاف - واژه پارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) "لاف" در معنای کهن ( قدیم ) : ستاینده و پرستنده، دست خوش و نازِ شست دادن! کسی که برای دستِ ( داو، فرو ...
واژه ترکی - نام دخترانه آیری: جدا، مجزا، پهلوی: یوتاک - تک، تنها، منفرد، مجرد - به تنهایی، دست تنها - بجز، فقط مانند: آیری بی ذات ده >>> یه چیزه دیگ ...
یادآوری از واژه میش: واژه جانِوَر یا حیوان، در اوستا: اَنومایا ( anumaya ) اَنو: پیشوند منفی ساز مایا: از ریشه مَشی ( mašya: مَرد، انسان ) معنی: ...
یادآوری از واژه میش: جانِوَر، در اوستا: اَنومایا ( anumaya ) اَنو: پیشوند منفی ساز مایا: از ریشه مَشی ( mašya: مَرد، انسان ) معنی: نا انسان ( غیر ...
جانِوَر - یادآوری از واژه میش: در اوستا: اَنومایا ( anumaya ) اَنو: پیشوند منفی ساز مایا: از ریشه مَشی ( mašya: مَرد، انسان ) معنی: نا انسان ( غی ...
شَهنَواز، شَهناز، شَهرناز، شَهرنَواز - نام دخترانه در اوستا به این گونه آمده است: شَنگ هَواک ( sanghavāči ) شَنگ ( sang ) : پیشکش، هدیه، رَهاوَرد، ...
شَهرنَواز، شَهناز، شَهرناز، شَهنَواز - نام دخترانه در اوستا به این گونه آمده است: شَنگ هَواک ( sanghavāči ) شَنگ ( sang ) : پیشکش، هدیه، رَهاوَرد، ...
شَهرناز، شَهناز، شَهرنَواز، شَهنَواز - نام دخترانه در اوستا به این گونه آمده است: شَنگ هَواک ( sanghavāči ) شَنگ ( sang ) : پیشکش، هدیه، رَهاوَرد، ...
کالی: نام پسرانه - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) و سانسکریت! در هندوستان ( سانسکریت ) درسته "کالی" نام یک ایزدبانو هست ولی در آنجا هم نام پسرا ...
بَرِشنوم ( bareshnūm، barešnom ) - نوشو، نُشو - واژه اوستایی، نام پسرانه در نَسک وِجرکَرد دینی یا وِچَرکرت دینیک ( vecarkart i denik ) : واژه "بَرِش ...
بَرِشنوم ( bareshnūm، barešnom ) - نوشو، نُشو - واژه اوستایی، نام پسرانه در نَسک وِجرکَرد دینی یا وِچَرکرت دینیک ( vecarkart i denik ) : واژه "بَرِش ...
بَرِشنوم ( bareshnūm، barešnom ) - نوشو، نُشو - واژه اوستایی، نام پسرانه در نَسک وِجرکَرد دینی یا وِچَرکرت دینیک ( vecarkart i denik ) : واژه "بَرِش ...
بَرِشنوم ( bareshnūm، barešnom ) - نوشو، نُشو - واژه اوستایی، نام پسرانه در نَسک وِجرکَرد دینی یا وِچَرکرت دینیک ( vecarkart i denik ) : واژه "بَرِش ...
یادآوری از واژه بَرِشنوم! گُمیز:گومِز، گومیز، گمیختن واژه اوستایی ( گئوش میسمَن ) ، شاشِ گاو پهلوی: گوامیشِن، گاو مزه . گو: گاو میز: مئَس - شاش، اد ...
یادآوری از واژه بَرِشنوم! پس از آیین بَرِشنوم، آن کس باید نُه شبانه روز در بَرِشنومگاه ( آرامشگاه، قَرَنطینه ) بماند و پیش از رسیدن آن پاک شده ( بَرِ ...
"گندم" در اوستا به دوگونه کاربرد دارد: 1. گندم، جو: یَو ( yao ) به گونه های گوناگون بکار رفته است: yaom، yavō، yavanāmca ( ( آن را با واژه دیگر اوس ...
" گندم" در اوستا به دوگونه کاربرد دارد: 1. گندم، جو: یَو ( yao ) به گونه های گوناگون بکار رفته است: yaom، yavō، yavanāmca ( ( آن را با واژه دیگر او ...
شیزان ( šizān ) - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) در کردی به گونه "شیلان، چیلان" کاربرد دارد! شیز: شیل - اوستایی: یَو ( yao ) گندم، جو - کاشت ...
اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...
اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...
اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...
اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...
اوشا، اوشَه ( uaah ) ، اوشاه ( usha ) ، اُشَهین، اُشَهن ( اوشَهینا، ushahina ) ، هوشبام ( اوشبامه، hošbama ) - نام دخترانه، واژه اوستایی از نیمه شب ...
یادآوری از واژه کوس! کوسیدن: kōsīdan، کوسید، کوستَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) معنی: زور زدن، فشار آوردن، کوفتن ( کوبیدن ) - آسیب، صدم ...
یادآوری از واژه کوس! کوسیدن: kōsīdan، کوسید، کوستَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) معنی: زور زدن، فشار آوردن، کوفتن ( کوبیدن ) - آسیب، صدم ...
یادآوری از واژه کوس! کوسیدن: kōsīdan، کوسید، کوستَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) معنی: زور زدن، فشار آوردن، کوفتن ( کوبیدن ) - آسیب، صدم ...
یادآوری از واژه کوس! کوسیدن: kōsīdan، کوسید، کوستَن - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) معنی: زور زدن، فشار آوردن، کوفتن ( کوبیدن ) - آسیب، صدم ...
هَنگ دِرام ( Hang drum ) یا هَند پَن ( Handpan ) یادآوری از واژه کوس! کوس: kōs - کوست - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) از آیین مانی ( مانوی ...
هَنگ دِرام ( Hang drum ) یا هَند پَن ( Handpan ) یادآوری از واژه کوس! کوس: kōs - کوست - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) از آیین مانی ( مانوی ...
کوس: kōs - کوست - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) از آیین مانی ( مانوی ) به واژه های امروزی راه پیدا کرده است: شاید پیشتر ( قبل تر ) در واژه خ ...
کوس: kōs - کوست - واژه فارسی میانه ( پارسیک، پارسیگ ) از آیین مانی ( مانوی ) به واژه های امروزی راه پیدا کرده است: شاید پیشتر ( قبل تر ) در واژه خ ...
یادآوری از واژه برشان! بَرشان، بَرسان، بَرُوشان، بَررُوشَنان ( پَرپُرُوشان ) - نام پسرانه - واژه پارسی میانه ( پارسیگ ) این واژه را واسه ( برای ) پ ...
یادآوری از واژه ارنواز! اَرِنَه ( arena ) : اَرِن - واژه انگلیسی "arena" از این واژه وام گرفته است! مانند: ارنواز! ستم، آزار، بیداد، زورگویی - میدان ...
آرناک، اَرناک - نام پسرانه واژه اوستایی: ( اَرِناک ) اَرِنَه ( arena ) : اَرِن - واژه انگلیسی "arena" از این واژه وام گرفته است! مانند: ارنواز! ستم، ...