پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٥٥٦)
ریشه واژه موسیقی یا موزیک ( music ) از مُوْساها ( موزها ) میاد! نُه ایزد و پری از نیمه خدایان اساطیری یونان هستند که خویشکاری ( وظیفه ) آن ها امید دا ...
ریشه واژه موسیقی یا موزیک ( music ) از مُوْساها ( موزها ) میاد! نُه ایزد و پری از نیمه خدایان اساطیری یونان هستند که خویشکاری ( وظیفه ) آن ها امید دا ...
ریشه واژه موسیقی یا موزیک ( music ) از مُوْساها ( موزها ) میاد! نُه ایزد و پری از نیمه خدایان اساطیری یونان هستند که خویشکاری ( وظیفه ) آن ها امید دا ...
چهار دیدگاه درباره ریشه شناسی گاه ( فصل ) پاییز ( pādēz ) در اوستا و پهلوی هست: 1. اوستا: پَتی - دَئیزَ ( pati - daīza ) پیشوند پَتی یا پَری ( pati ...
گونه های گوناگونی دارد: زَرتُشت - زَردُشت - زَرد تُشت - زَردِشت - زَرد هِشت - زَراتُشت - اَشو زَرتُشت - سِپَنتمان زَرتُشت . در اوستا: زَرَثُشترَ ( � ...
زَرتُشت: گونه های گوناگونی دارد: زَرتُشت - زَردُشت - زَرد تُشت - زَردِشت - زَرد هِشت - زَراتُشت - اَشو زَرتُشت - سِپَنتمان زَرتُشت . در اوستا: زَرَ ...
زَردُشت: گونه های گوناگونی دارد: زَرتُشت - زَردُشت - زَرد تُشت - زَردِشت - زَرد هِشت - زَراتُشت - اَشو زَرتُشت - سِپَنتمان زَرتُشت . در اوستا: زَرَ ...
دل: واژه فارسی میانه پهلوی ( پارسیک، پارسیگ ) . در اوستا: پیشینیان ما باور داشتن دلِ ما به مانند زَر ( طلا ) گرانبهاست و نباید زَنگاری ( زنگ زدگی ) ...
نوتریکا: نوتریگا - نام پسرانه - واژه اوستایی و پهلوی نام چهارمین برادر سِپَنتمان ( اَشو ) زرتشت . نوتر: وَدر یا بَر: آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صد ...
نوتریگا: نوتریکا - نام پسرانه - واژه اوستایی و پهلوی نام چهارمین برادر سِپَنتمان ( اَشو ) زرتشت . نوتر: وَدر یا بَر: آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صد ...
فَرناسپ: فَرنَسپ - نام پسرانه واژه پارسی باستان و اوستایی: فریناسپه ( frīnāspahe ) از واسپوهران ( بزرگان ) و اشراف زادگان ( پهلوی: اَپَرمانیک ) هخام ...
فَرنَسپ: نام پسرانه - واژه پارسی باستان و اوستایی: فریناسپه ( frīnāspahe ) از واسپوهران ( بزرگان ) و اشراف زادگان ( پهلوی: اَپَرمانیک ) هخامنشی است! ...
دانیل: دانِل - واژه فارسی اوستایی و عِبری - نام پسرانه کوتاه شده واژه دانیال! . دان: به عبری: داور، نماینده، قاضی! - از واژه اوستایی دَیان ( dayān ...
دانیال: دانِل، دانیل - واژه فارسی اوستایی و عِبری - نام پسرانه . دان: به عبری: داور، نماینده، قاضی! - از واژه اوستایی دَیان ( dayān ) مُرشد، پیشوا ...
دانِل: دانیل - واژه فارسی اوستایی و عِبری - نام پسرانه کوتاه شده واژه دانیال! . دان: به عبری: داور، نماینده، قاضی! - از واژه اوستایی دَیان ( dayān ...
چیچیکا: کوتاه شده آن: چیکا - نام دخترانه واژه سانسکریت یا چینی که از راه ابریشم به مازندرانی هم راه یافت! گونه ای پرنده از خانواده گنجشکان و نام علمی ...
چیکا: کوتاه شده چیچیکا - نام دخترانه واژه سانسکریت یا چینی که از راه ابریشم به مازندرانی هم راه یافت! گونه ای پرنده از خانواده گنجشکان و نام علمی آن: ...
دِلِنا: دِلانا - واژه پارسی - نام دخترانه در آمریکا و کانادا این واژه به وَشنادی ( فراوانی ) در نام و نام خانوادگی آنان کاربرد دارد! دِل: واژه فارسی ...
دِلانا: دِلِنا - واژه پارسی - نام دخترانه در آمریکا و کانادا این واژه به وَشنادی ( فراوانی ) در نام و نام خانوادگی آنان کاربرد دارد! دِل: واژه فارسی ...
دِلرین: دِلارین - واژه پارسی - نام دخترانه دِل: واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، ...
دِلارین: دِلرین - واژه پارسی - نام دخترانه دِل: واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) - قلب، سُوَیدا، جان، روح - درون، ضمیر، باطن، سِرشت، نیّت، ...
گَبر واژه ایرانی بود و واژه عربی کُفر پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد یا پهلوان می شده است! به مانن ...
گَبر واژه ایرانی بود و واژه عربی کُفر پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد یا پهلوان می شده است! به مانن ...
کافر: بر وزن فاعل، واژه عربی که پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! . پیش از آن گَبر واژه ایرانی بود و در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد ...
کُفر: واژه عربی که پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! . پیش از آن گَبر واژه ایرانی بود و در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد یا پهلوان می ...
واژه عربی قاضی از واژه پارسی میانه ( پهلوی ) کادیک ( نماینده داد یا قانون - کاد یا کَد: سرپرست، نماینده مانند: واژه کَدخدا ) و سپس به سُغدی مانوی رف ...
واژه عربی قاضی از واژه پارسی میانه ( پهلوی ) کادیک ( نماینده داد یا قانون - کاد یا کَد: سرپرست، نماینده مانند: واژه کَدخدا ) و سپس به سُغدی مانوی رف ...
چیمَن : واژه ترکی، نام دخترانه معشوق، جانان، دلدار، دلبر، محبوب، دوست داشتنی، خواستنی، پُر هوادار، دارای دوستدار و خاطر خواه فراوان - سبزه، گندمگون، ...
چیمان: واژه کُردی، نام دخترانه چیم: سرچشمه، معدن، منبع، منشا - فاش، آشکار، روشن، بی پرده، نمایان، هویدا - انگیزه، سبب، فَرنود ( دلیل ) ، بُرهان ( پ ...
اَیوکَنی: واژه پهلوی: اَیوگَنیه ( ayōgānīh ) واژه پهلوی دیگری که معنی وارث می دهد: اِستور ( stūr ) - اَبَرماند ( abarmānd ) . اَیوک ( اَیوگ ) : وا ...
اَیوکَنی: واژه پهلوی: اَیوگَنیه ( ayōgānīh ) واژه پهلوی دیگری که معنی وارث می دهد: اِستور ( stūr ) - اَبَرماند ( abarmānd ) . اَیوک ( اَیوگ ) : وا ...
هَمیوت ( hamyūt ) : برابر اوستایی دیگر "هَمِستار" است! "همیوت"، همستار ( واژگون، خلاف ) واژه پهلوی "همگون" است! . هم: در اینجا به معنی همراه نیست! ر ...
یَخ: باید گونه باستانی آن را در اوستا ( فرگرد 2وندیداد، داستان ورجمکرد ) و پهلوی ( بندهشن، مینوی خرد و گُزیده های زادِسپَرَم ) جستجو کرد: در اوستا و ...
یَخ: باید گونه باستانی آن را در اوستا ( فرگرد 2وندیداد، داستان ورجمکرد ) و پهلوی ( بندهشن، مینوی خرد و گُزیده های زادِسپَرَم ) جستجو کرد: در اوستا و ...
نوتاش: بیشتر نام پسرانه هست ولی دخترا هم می گذارند! از واژگان دساتیری و ساخته های آذر کیوان ( موبد هندی زرتشتی و فرقه آذر کیوان ) . تاش: در فارسی ب ...
ویوان: نام پسرانه - واژه اوستایی و پهلوی نام فرمانروا رُخَّج ( امروزه قندهار ) در زمان داریوش بزرگ هخامنشی در اوستا به دو گونه آمده است: ویاوَنت ( vy ...
آریشا: اِریشا - واژه پارسی، نام پسرانه آر: اِر - کوتاه شده ( مخفف ) آریایی، ایرانی - پارسی، عَجَم اوستایی: اَیرینَه فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، ...
ویراک: واژه اوستایی، امروزه لُری و کُردی - نام پسرانه ویر: اوستایی: وَئیریَه - حافظه، یاد، خاطره - هوش، خِرَد، عقل، اندیشه، فراست، زیرکی - شُعور، فه ...
وَشکَرده: واژه فارسی وَش ( واش ) : وَشت - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر! . کَرده: ستاک ( مصدر ) کردن! ...
واشکرده: واژه فارسی وَش ( واش ) : وَشت - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر! . کرده: ستاک ( مصدر ) کردن! - ...
ریشخند در پهلوی: "riyahrīh" و بسیار با واژه انگلیسی: "ridicule" همسان است! . مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 1، بند184: u - š dēwān afsōs ud riyahrīh pad - ...
ریشخند در پهلوی: "riyahrīh" و بسیار با واژه انگلیسی: "ridicule" همسان است! . مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 1، بند184: u - š dēwān afsōs ud riyahrīh pad - ...
حِراسَت: امروزه گمان می کنیم که این واژه عربی ( حَرس ) هست ولی در اوستا به وَشنادی ( بسیار ) جدا و آمیخته با واژگان دیگر آمده است: حَرِسر"harethr" . ...
حَرس: امروزه گمان می کنیم که این واژه عربی هست ولی در اوستا به وَشنادی ( بسیار ) جدا و آمیخته با واژگان دیگر آمده است: حَرِسر"harethr" . بند6 آبان ی ...
زَمَترا: واژه فارسی که از اوستا گرفته شده و خود واژه به گونه هُزوارِش در پهلوی آمده است! زَم: کوتاه شده واژه اوستایی زَهم ( zahm: زخم ) - زخم، آسیب، ...
شَرم: واژه ای پهلوی است و shame انگلیسی از آن برداشت شده است! سُغدی مانوی: شَم ( šam ) عربی: شَماتَت! . اندرز اوشنَر دانا، بند19: az ēn dō tis šarm ...
شَرم: واژه ای پهلوی است و shame انگلیسی از آن برداشت شده است! سُغدی مانوی: شَم ( šam ) عربی: شَماتَت! . اندرز اوشنَر دانا، بند19: az ēn dō tis šarm ...
آدینه: واژه فارسی باستان و پهلوی در فارسی باستان: آتی اَیانَکه ( āti - ayānaka ) : āti: به سوی، به طرف، به سمت ayānaka: آمدن، رفتن، رهسپار شدن معنی: ...
پیک می: واژه انگلیسی ( pick me: منو انتخاب کن یا به دنبال من باش! ) . واژگان پارسی دیگر: انگشت نما، تو چشم، خودنمایانه، جلب نظر یا به دنبال توجه، ...
پیک می: واژه انگلیسی ( pick me: منو انتخاب کن یا به دنبال من باش! ) . واژگان پارسی دیگر: انگشت نما، تو چشم، خودنمایانه، جلب نظر یا به دنبال توجه، ...