پیشنهادهای مـجـتـبـی عـیـوض صـحـرا (١,٥٨٣)
کافر: بر وزن فاعل، واژه عربی که پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! . پیش از آن گَبر واژه ایرانی بود و در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد ...
کُفر: واژه عربی که پس از یورش تازیان ( اعراب ) به ایرانیان ساخته شد! . پیش از آن گَبر واژه ایرانی بود و در هُزوارِش آرامی به معنی: مَرد یا پهلوان می ...
واژه عربی قاضی از واژه پارسی میانه ( پهلوی ) کادیک ( نماینده داد یا قانون - کاد یا کَد: سرپرست، نماینده مانند: واژه کَدخدا ) و سپس به سُغدی مانوی رف ...
واژه عربی قاضی از واژه پارسی میانه ( پهلوی ) کادیک ( نماینده داد یا قانون - کاد یا کَد: سرپرست، نماینده مانند: واژه کَدخدا ) و سپس به سُغدی مانوی رف ...
چیمَن : واژه ترکی، نام دخترانه معشوق، جانان، دلدار، دلبر، محبوب، دوست داشتنی، خواستنی، پُر هوادار، دارای دوستدار و خاطر خواه فراوان - سبزه، گندمگون، ...
چیمان: واژه کُردی، نام دخترانه چیم: سرچشمه، معدن، منبع، منشا - فاش، آشکار، روشن، بی پرده، نمایان، هویدا - انگیزه، سبب، فَرنود ( دلیل ) ، بُرهان ( پ ...
اَیوکَنی: واژه پهلوی: اَیوگَنیه ( ayōgānīh ) واژه پهلوی دیگری که معنی وارث می دهد: اِستور ( stūr ) - اَبَرماند ( abarmānd ) . اَیوک ( اَیوگ ) : وا ...
اَیوکَنی: واژه پهلوی: اَیوگَنیه ( ayōgānīh ) واژه پهلوی دیگری که معنی وارث می دهد: اِستور ( stūr ) - اَبَرماند ( abarmānd ) . اَیوک ( اَیوگ ) : وا ...
هَمیوت ( hamyūt ) : برابر اوستایی دیگر "هَمِستار" است! "همیوت"، همستار ( واژگون، خلاف ) واژه پهلوی "همگون" است! . هم: در اینجا به معنی همراه نیست! ر ...
یَخ: باید گونه باستانی آن را در اوستا ( فرگرد 2وندیداد، داستان ورجمکرد ) و پهلوی ( بندهشن، مینوی خرد و گُزیده های زادِسپَرَم ) جستجو کرد: در اوستا و ...
یَخ: باید گونه باستانی آن را در اوستا ( فرگرد 2وندیداد، داستان ورجمکرد ) و پهلوی ( بندهشن، مینوی خرد و گُزیده های زادِسپَرَم ) جستجو کرد: در اوستا و ...
نوتاش: بیشتر نام پسرانه هست ولی دخترا هم می گذارند! از واژگان دساتیری و ساخته های آذر کیوان ( موبد هندی زرتشتی و فرقه آذر کیوان ) . تاش: در فارسی ب ...
ویوان: نام پسرانه - واژه اوستایی و پهلوی نام فرمانروا رُخَّج ( امروزه قندهار ) در زمان داریوش بزرگ هخامنشی در اوستا به دو گونه آمده است: ویاوَنت ( vy ...
آریشا: اِریشا - واژه پارسی، نام پسرانه آر: اِر - کوتاه شده ( مخفف ) آریایی، ایرانی - پارسی، عَجَم اوستایی: اَیرینَه فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، ...
ویراک: واژه اوستایی، امروزه لُری و کُردی - نام پسرانه ویر: اوستایی: وَئیریَه - حافظه، یاد، خاطره - هوش، خِرَد، عقل، اندیشه، فراست، زیرکی - شُعور، فه ...
وَشکَرده: وَشکَرد - واژه فارسی وَش ( واش ) : وَشت - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر! . کَرده: ستاک ( مص ...
واشکرده: واژه فارسی وَش ( واش ) : وَشت - نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر! . کرده: ستاک ( مصدر ) کردن! - ...
ریشخند در پهلوی: "riyahrīh" و بسیار با واژه انگلیسی: "ridicule" همسان است! . مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 1، بند184: u - š dēwān afsōs ud riyahrīh pad - ...
ریشخند در پهلوی: "riyahrīh" و بسیار با واژه انگلیسی: "ridicule" همسان است! . مینوی خرد، فرگرد ( فصل ) 1، بند184: u - š dēwān afsōs ud riyahrīh pad - ...
حِراسَت: امروزه گمان می کنیم که این واژه عربی ( حَرس ) هست ولی در اوستا به وَشنادی ( بسیار ) جدا و آمیخته با واژگان دیگر آمده است: حَرِسر"harethr" . ...
حَرس: امروزه گمان می کنیم که این واژه عربی هست ولی در اوستا به وَشنادی ( بسیار ) جدا و آمیخته با واژگان دیگر آمده است: حَرِسر"harethr" . بند6 آبان ی ...
زَمَترا: واژه فارسی که از اوستا گرفته شده و خود واژه به گونه هُزوارِش در پهلوی آمده است! زَم: کوتاه شده واژه اوستایی زَهم ( zahm: زخم ) - زخم، آسیب، ...
شَرم: واژه ای پهلوی است و shame انگلیسی از آن برداشت شده است! سُغدی مانوی: شَم ( šam ) عربی: شَماتَت! . اندرز اوشنَر دانا، بند19: az ēn dō tis šarm ...
شَرم: واژه ای پهلوی است و shame انگلیسی از آن برداشت شده است! سُغدی مانوی: شَم ( šam ) عربی: شَماتَت! . اندرز اوشنَر دانا، بند19: az ēn dō tis šarm ...
آدینه: واژه فارسی باستان و پهلوی در فارسی باستان: آتی اَیانَکه ( āti - ayānaka ) : āti: به سوی، به طرف، به سمت ayānaka: آمدن، رفتن، رهسپار شدن معنی: ...
پیک می: واژه انگلیسی ( pick me: منو انتخاب کن یا به دنبال من باش! ) . واژگان پارسی دیگر: انگشت نما، تو چشم، خودنمایانه، جلب نظر یا به دنبال توجه، ...
پیک می: واژه انگلیسی ( pick me: منو انتخاب کن یا به دنبال من باش! ) . واژگان پارسی دیگر: انگشت نما، تو چشم، خودنمایانه، جلب نظر یا به دنبال توجه، ...
وَرکار - واژه فارسی بوته ای که میوه می دهد مانند: خیار، هندوانه، خربزه و. . . گفتار اندر سیاوش بخش24: بباید شدن تا وراکار چیست نباید که بر رفته با ...
وَراکار - واژه فارسی بوته ای که میوه می دهد مانند: خیار، هندوانه، خربزه و. . . گفتار اندر سیاوش بخش24: بباید شدن تا وراکار چیست نباید که بر رفته ب ...
هوتانه، هوتانا، اوتانِس - واژه اوستایی و امروزه در ترکی هم کاربرد دارد - نام پسرانه نام یکی از سرداران داریوش بزرگ و نخستین کسی بود که فهمید گئومات، ...
مازیار: واژه اوستایی - نام پسرانه ماز: مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، ف ...
مازندران: واژه اوستایی، مازَینیَنام ( māzainyanām ) - به این فرنود ( دلیل ) به آن ماز ( بلند ) می گفتند که دارای کوه ها و چَکاد های ( قله های ) بلند ...
مازَنَ: māzana یا mazina از سِتاک ( ریشه ) مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، ...
کوتاه شده و وابسته به مازندران! مازَنَ: māzana یا mazina از سِتاک ( ریشه ) مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر ...
مازَنَ: māzana یا mazina از سِتاک ( ریشه ) مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، ...
ماز: مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق - بزرگ، سَروَر، و ...
ماز: مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق - بزرگ، سَروَر، و ...
ماز: مَز ( maz، مِه ) واژه انگلیسی major هم از این واژه وام گرفته است! اَبَر - آپا، سَر، بالا، بلند، زِبَر، صدر، فراز، فرا، فوق - بزرگ، سَروَر، و ...
درود دوست گرامی وهسودان جان، بسیار درست فرمودی؛شهر ( اوستا: خَشتَرا، xšaθra - شوئیترا، šōiθra ) به معنای سرزمین هست! همچین واژه دِه در زمان کهن همین ...
دو دیدگاه درباره هَچَل هفت ( هشتلهفت ) هست که از دیدگاه ( نظر ) من دومی درست تر هست: 1. این واژه نخست هَزل هَجو بوده که شاعران برای ریشخند و دُشنام ب ...
درود کاربر Roxana هر وامی که می گیری، باید پس هم بدی! ( بده بستون ) پس وام گرفتن یعنی: به هم دیگه قرض دادن و پس گرفتن پس هر دو، هم پارسی هم انگلیسی ...
واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...
واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...
واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...
واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...
واژه انگلیسی health از heal گرفته شده است و از واژه پارسی ( هال ) وام گرفته است! واژه عربی "حال: چگونگی - تندرست" هم، از سرهم بندی اهلو ( هال ) پارسی ...
شِر و وِر: واژه پارسی - کوتاه شده: وِراجیِ شعر دهخدا، به نادرستی اسم مرکّب اتباعی خوانده است، گویا دهخدا گمان می کرده است "وِر" معنا نمی دهد ولی "وِر ...
دو دیدگاه درباره هَچَل هفت ( هشتلهفت ) هست که از دیدگاه ( نظر ) من دومی درست تر هست: 1. این واژه نخست هَزل هَجو بوده که شاعران برای ریشخند و دُشنام ب ...
دو دیدگاه درباره هَچَل هفت ( هشتلهفت ) هست که از دیدگاه ( نظر ) من دومی درست تر هست: 1. این واژه نخست هَزل هَجو بوده که شاعران برای ریشخند و دُشنام ب ...
می دونی چی شگفت انگیزه محمدعلی عطار یا قرآن عربی مبین یا خدیجه اجاقی و. . . اینه که، من می بینم خودت نظر خودت رو می پسندی و دیگران رو خوار می شماری ...