پیشنهاد‌های مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٥)

بازدید
٢,٦٢٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کابوک ( čābuk ) - واژه اوستایی کاب: شایسته، سزاوار، درخور اوک: پسوند نسبت و وابستگی اوستایی معنی: مناسب، برازنده، درخور، شایسته، پسندیده - پاک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١٨

واژه اوستایی - نام پسرانه اوستایی: سَهاز، ساوایز ( sahas, savāiš ) ساو از ریشه اوستایی سانگهانا ( sanghana ) : سخنرانی، سخن گفتن، حرف زدن - آگاه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

واژه اوستایی ( rana ) - نام پسرانه واژه رانا پنج بار در اوستای قدیم آمده است؛ به گونه: ۱. بایی۲. برایی۳. ازی۴. مثنی ( rānōibiiā ) و وابستگی مثنی ( r ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

واژه injury از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

واژه injury از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خسارت، زیان - ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢١

برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : کاهاسیز ( kahasīg ) کاها: کَه - کندن، حفاری کردن - آبکند، گودال، چاله، حفره سیز: ریز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢١

برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : کاهاسیز ( kahasīg ) کاها: کَه - کندن، حفاری کردن - آبکند، گودال، چاله، حفره سیز: ریز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢١

برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : سروتاس ( srotas ) از واژه سرائوتاستاک ( sraotastac: آب های روان ) گرفته شده است! س: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٩

برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : سروتاس ( srotas ) از واژه سرائوتاستاک ( sraotastac: آب های روان ) گرفته شده است! س: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

دریا واژه ای پهلوی ( پارسی میانه ساسانی، پارسیک، پارسیگ ) اوستایی آن: برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : tishtrim starem ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دریا واژه ای پهلوی ( پارسی میانه ساسانی، پارسیک، پارسیگ ) اوستایی آن: برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : tishtrim starem ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣

واژه اوستایی و پهلوی: دِوارَد از واژه اوستایی نیزدُواریتی ( nižduuaraiti ) در تیشتریشت، کرده ششم، بند بیست و یکم گرفته شده است! دِوار: duuar ، dvar ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بِتازَد - واژه اوستایی و پهلوی: دِوارَد از واژه اوستایی نیزدُواریتی ( nižduuaraiti ) در تیشتریشت، کرده ششم، بند بیست و یکم گرفته شده است! دِوار: d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢١٦

کارشا: کارشاه، کارشایا - نام پسرانه - فارسی باستان - واحد پولی در زمان هخامنشیان در کتیبه های وزنه داریوش شاه ( سنگ نوشته های wa, wb, wc, wd ) از ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

در خُرده اوستا ( خُرتَک اَپَستاک ) ، بخش ماه نیایش ( نیایش سوم - بند 1 تا 11 ) : درباره حرکت و شکل گیری ماه روشنگری کرده است! اَندَر ماه: اوستایی: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

اوستایی و پهلوی: اوزَنِند - او: او را، زَنِند: زدن - اوستا: گَن - پهلوی: زَتَن معنی: او را زدن و نابود کردن، از بین بردن، سر به نیست کردن، کشتن، جا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

اوزَنِند - او: او را، زَنِند: زدن - اوستا: گَن - پهلوی: زَتَن معنی: او را زدن و نابود کردن، از بین بردن، سر به نیست کردن، کشتن، جان گرفتن فصل پنجم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

کیرِنید: کِرنیتَه، کِرنید کیرِن: کَر - بریدن، قطع کردن، انداختن، جدا کردن، گسیختن ید: پسوند وابستگی اوستایی یا برپایه دستور زبان اوستایی: مضاعف با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

کیرِنید: کِرنیتَه، کِرنید کیرِن: کَر - بریدن، قطع کردن، انداختن، جدا کردن، گسیختن ید: پسوند وابستگی اوستایی یا برپایه دستور زبان اوستایی: مضاعف با ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥١

یادآوری از واژه هَمِستار! ایستار: ایستادن ( واستادن ) ، برپا و بلند شدن، برخیزیدن، برخاستن، پایدار، پابرجا، استوار ( ( واژه انگلیسی star: ستاره هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٣٩

هَمِستار یا هَمیستار ( هم ایستار ) - واژه اوستایی ( هَمَه ایستاریه hamēstārīh ) وارونه واژه هم نشین ( همنشین: همپا، همراه ) است و واژه هم دادِستان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨١

هَمکَرد: فعل سَبُک - در زبان شناسی: فعلی است تهی، برای ساختن فعل مرکب از آن بهره می گیرند که معنای مشخصی ندارد ولی به فعل مرکب معنا می دهد! هَمکَرد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

یادآوری از واژه اسنوا! اوستایی: اسنَئوا اسن: sna - شستن، زدودن، پاک کردن - سرد، یخ ( ( اِسنِیج snaeg یا اسنِئزا snaeza در اوستا به معنی: برف سنگین ی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

درسته این واژه سَرنام هست ولی در اوستا به این معنی بکار می رود: اوستایی: اسنَئوا اسن: sna - شستن، زدودن، پاک کردن - سرد، یخ ( ( اِسنِیج snaeg یا اسن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

واژه اوستایی، نام پسرانه داو: داوا - از پیشوند اوستایی دِی به معنی: نگریستن آینده نگر، دوراندیش، روشن بین - هدیه، ارمغان، رهاورد، تحفه - بخشش، دَهِ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

واژه اوستایی - وَئیدا، وَئِدا سانسکریت: ویدهَئتی، ویدهیا ، ویدیا! وید: وَئید، وَئِد، وِست - پیدا کردن، یافتن، به دست آوردن، دستیابی - آورده، دارای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

مَرَندی - اوستایی: مَرَتو، مَرَنتی واژه انگلیسی memento هم از این واژه گرفته شده است! مَر: گرچه در بیشتر واژه های اوستا به معنی مرگ یا مذکر ( نر ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نام مُغ یا موبد ( روحانی ) زرتشتی که خود را به جای برادر کمبوجیه ( بردیا ) جا زد و هوتانا از سرداران داریوش بزرگ، نخستین کسی بود که فهمید گئومات، برد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

می پَرَدِد یا پَرَدِد - در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) معنی: پرتت می کنه بیرون، میندازه بیرون، رمیدن و پروندن!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢٦

دَرجا: به اوستایی: "dareja" این واژه داستانِ باستانی دارد، زیرا زرتشت در آنجا زاده شد و پس از پیامبری هم دوباره در آنجا به دیدار اهورامزدا رفت و به پ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤٤

راسیکا، راشیکا - واژه سانسکریت ( هند و اروپایی ) - نام دخترانه راستی: نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا یا اَشتاد ( درست و راست ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٢٠

ژین: اوستایی و کُردی - از واژه زند اوستا گرفته شده است این واژه در اوستا " ژَئِنا:شادی" و در برابر واژه "کَئِنا: کینه" بوده است! "دانا" در اوستا: زا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٧٧

کاژه ( کازه، کاشه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨٥

کاژه ( کازه، کاشه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠٥

کاژه ( کازه، کاشه ) : نام دخترانه - واژه کُردی و فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) واژه انگلیسی Cache برگرفته شده از فارسی است! همچنین واژه کاز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٤٤

گرچه جاماسب ( فرنام: بیدَخش یا وزیر گشتاسپ ) یکی از دامادهای زرتشت ( پوروچیستا ) که ستاره شناس، موبد موبدان و پیشگویی بیدار دل ( هوشیار ) بود سرانجام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١٥

گرامی پهلوان ایرانی به همراه پدرش جاماسپ ( برادر فَرشوشتر، داماد زرتشت ) ، زَریر ( برادر گشتاسپ ) و چند تن از پسران گشتاسپ ( از جمله اسفندیار ) به دش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧٢

گشتاسپ کیانی ( پادشاه ایران ) برای نگهداری دَئوه ها ( دیوها ) و خدایان دیگر به اَرجاسب ( پادشاه توران ) هر ساله باژ ( باج ) می داد ولی پس از آن که گ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧٢

گرامی: واژه اوستایی و پارتی - در فارسی میانه اشکانی ( پَهلَوانیگ، پَهلَوانیک ) : گرامیگ، گرامیک گرامی، پسر ( فرزند ) جاماسپ ( فرنام: بیدَخش - وزیر گ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦٢

دِلاریا ( delāriā ) : نام دخترانه که در آمریکا به وَشنادی ( فراوانی ) در نام و نام خانوادگی آنان کاربرد دارد! دِل: واژه پارسی میانه ساسانی ( پارسیگ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦١

آژیار: واژه اوستایی ( āžyār ) ، نام پسرانه آژ: اَژ - در فارسی اوستایی برابر "من" است! - آرامش، آسایش، آسودگی، راحت - اطمینان، دل قرص بودن، خاطرجم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠٣

سِکارنا: سِکَرنَه - واژه اوستایی سه: پیشوند اوستایی - شدن، روی دادن، انجام یافتن - آمدن، گشتن، گردیدن کارنا: کَرنَه - واژه اوستایی گرد، کُروی، دای ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧٤

بِگِرای - فعل امر از مصدر گِراییدن حمله وَر شو، یورش ببر، بِتاز، حرکت کن، گرایش کن مانند قصیده دماوندیه دوم ملک الشعرای بهار: بِگِرای چو اژدهای گرزه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦٣

درود ( درستی و راستی ) رسد به شما مهربان محمد من که به دنبال آن واژه"همچنین" گذاشته بودم! ولی بازم ممنون از این که گوشزد کردی، ویرایش گردید: آیین مهر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٠٠

ممنون - واژه یونانی ( memnon ) ممنون در عربی به معنی: نعمت داده شده یا منت ( مَن: سنجیدن با سنگی ویژه ) نهادن و به رخ کشیدن نیکی خود به کسی ممنون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١٣

بَرسام، اَبَرسام، بَرسا - نام پسرانه - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام درست و بُوَنده ( کامل ) آن: " اَبَرسام" بوده که در پی گذشت ز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠٥

بَرسام، اَبَرسام، بَرسا - نام پسرانه - واژه فارسی میانه ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) نام درست و بُوَنده ( کامل ) آن: " اَبَرسام" بوده که در پی گذشت زم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦٨

آبراتاس، اَبَرداتِس، آبراداتاس، اَبَرداته - واژه اَکَدی: این زبان در میانرودان ( بین النهرین ) و بین آشوریان و بابلیان رایج بوده و گونه ای از زبان س ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤٥

آبراتاس، اَبَرداتِس، آبراداتاس، اَبَرداته - واژه اَکَدی: این زبان در میانرودان ( بین النهرین ) و بین آشوریان و بابلیان رایج بوده و گونه ای از زبان س ...