پیشنهادهای مجتبی عیوض صحرا (١,٤٩٥)
به اوستایی:آماوای "amāvaī" یکی از ویژگی های ایزدبانو آناهیتا هم هست بخاطر فرّ ایزدی که اهورامزدا به او ارزانی داشته است: قوی، نیرومند، زوردار، توانا، ...
به اوستایی: پاسَر ( pāthr ) امروزه از ترکیب: پاس، بن واژه ( سِتاک ) داشتن ( ( واژه "پسر" هم از این واژه گرفته شده است! ) ) بخش 5 آبان یشت: yām azē ...
اَفشین - نام پسرانه از واژه اوستایی آخشین، آخشید: xšyd اِخشود ( xšūd ) : شنیدن، گوش کردن، نیوش! معنی: شنیدنی، گوش نواز، آهنگین، موزون، ریتم دار ( م ...
دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد: بَئیش اَزا ...
درود، دوست گرامی این واژه به این گونه درست است و من در اوستا و شاهنامه تا حالا به این گونه که شما نوشتی بر نخوردم: گَنگ دِژ ، گَنگ دِژ هوخت، دِژ هوخت ...
درود من خیلی وقت پیش این واژه رو ساختم ولی شما راست میگی حمال بار منفی داره پس این واژه رو پاک می کنم به مانند: سپور که امروزه میگیم پاکبان!
نیسایه، نیسایا - نام دخترانه واژه فارسی میانه اشکانی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) برپایه نوشته های هِرودوت، استرابو ( استرابون ) و. . . : نام ناحیه ای د ...
نیسا، نیسایا - نام دخترانه واژه فارسی میانه اشکانی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) برپایه نوشته های هِرودوت، استرابو ( استرابون ) و. . . : نام ناحیه ای در م ...
نیسا، نیسایه - نام دخترانه واژه فارسی میانه اشکانی ( پهلوانیگ، پهلوانیک ) برپایه نوشته های هِرودوت، استرابو ( استرابون ) و. . . : نام ناحیه ای در م ...
آیوار: واژه ترکی، نام پسرانه همچنین نام اسطوره اسکاندیناوی و پسر راگنار لود بروک واکینگ هم بود! آی: ماه، قمر - زیبا، قشنگ، خوشگل - معشوق، محبوب - ب ...
ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag ) واژه evening هم از ایوار گرفته شده است! در نوشته های چیده ( چ ...
ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag ) واژه evening هم از ایوار گرفته شده است! در نوشته های چیده ( چ ...
ایوار - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اِبارَگ ( ēbārag و ēwbārag ) واژه evening هم از ایوار گرفته شده است! در نوشته های چیده ( چ ...
کایِر - نام پسرانه - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : hakarta امروزه در گویش مازنی ( مازندرانی ) بهره گرفته شده است: کشاورزان هنگ ...
واژه اوستایی - نام پسرانه شاو: ریشه این واژه "ساو" هست! ساو از ریشه اوستایی سانگهانا ( sanghana ) : ناب، خالص، زدوده، سره سخنرانی، سخن گفتن، حرف ز ...
کارمانیا - پارسی باستان و کتیبه های هخامنشی به ویژه نقشِ رستم داریوش بزرگ ( DNa و DNb ) کار: اوستایی: کِر - کار و کوشش، تلاش و پشتکار - پیکار و نب ...
در پارسی باستان و کتیبه های هخامنشی به ویژه نقشِ رستم داریوش بزرگ ( DNa و DNb ) : " کارمانا، کارمانیا " کار: اوستایی: کِر - کار و کوشش، تلاش و پشتک ...
دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد: بَئیش اَزا ...
دُرواخ ( دُرباخ ) - واژه فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیک، پارسیگ ) اوستا: کسی که از بیماری آزاد و رها شود به دُرواخی ( سلامتی ) می رسد: بَئیش اَزا ...
دَندان: واژه اوستایی آن: dantăno دَنت: خورنده ( اوستایی: dhāte، hathra ) نمونه: دَد: حیوان دارای دندان های تیز و بُرّنده وَندیداد - فرگرد دوم، بخش ...
اَهرافتَن، اَهرافت، اَهرامیدَن - در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : ahrāftan، ahrām واژه "هِرَم" از این واژه وام گرفته شده است! ( ...
در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَهرافتَن، اَهرافت، اَهرامیدَن ahrāftan، ahrām واژه "هِرَم" از این واژه وام گرفته شده است! ( ( گر ...
ریشه ی واژه ی آره، آری>>> آوری است! در زمان باستان: چیزی رو که به وَشنادی ( فراوانی ) باور داشتن به آن "آوری" می گفتند! ( اوستایی:وِروئیستَن - پهلوی ...
ریشه ی واژه ی آره، آری>>> آوری است! در زمان باستان: چیزی رو که به وَشنادی ( فراوانی ) باور داشتن به آن "آوری" می گفتند! ( اوستایی:وِروئیستَن - پهلوی ...
ریشه ی واژه ی آره، آری>>> آوری است! در زمان باستان: چیزی رو که به وَشنادی ( فراوانی ) باور داشتن به آن "آوری" می گفتند! ( اوستایی:وِروئیستَن - پهلوی ...
هَموَشت: در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : ham - vart هم: پیشوند وَشت: وَرت - وردیدن، دگرگون، تغییر، دگرش، وَردِش! - چگونگی، حالت ...
در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : هَموَشت ham - vart هم: پیشوند وَشت: وَرت - وردیدن، دگرگون، تغییر، دگرش، وَردِش! - چگونگی، حالت ...
"خانقاه" در آیین مانی ( مانوی ) به آن: "مانِستان" می گویند! آیین ها، نماد ها و نوزودهای ( تشرف های ) صوفیه و درویش مسلکی ( تَصَوّف ) ؛ بسیار همسان ...
در آیین مانی ( مانوی ) به آن: "مانِستان" می گویند! آیین ها، نماد ها و نوزودهای ( تشرف های ) صوفیه و درویش مسلکی ( تَصَوّف ) ؛ بسیار همسان ( شبیه ) ...
"دیگر" در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَباریگ ( abārīg ) در نوشته های چیده ( چکیده ) اندرز پوریوت کیشان ( پوریوتکیشان ) ، اندرز 5 ...
در فارسی میانه پهلوی ساسانی ( پارسیگ، پارسیک ) : اَباریگ ( abārīg ) در نوشته های چیده ( چکیده ) اندرز پوریوت کیشان ( پوریوتکیشان ) ، اندرز 50: 50 - ...
کَرشِفت، کَرشیپتَر - واژه اوستایی ( kăršiptar ) نام پرنده ای اساطیری - گونه ای از شاهین ( عُقاب ) که دارای بال های سیاه و چَنگال های تیز و نیرومند ...
کَرشِفت، کَرشیپتَر - واژه اوستایی ( kăršiptar ) نام پرنده ای اساطیری - گونه ای از شاهین ( عُقاب ) که دارای بال های سیاه و چَنگال های تیز و نیرومند ...
نورَهان، نوراهان - نام دخترانه - واژه فارسی چیزی نویی که کسی با خود از راهی ( سفری ) می آورد و به دیگران می بخشد یا نوداد ( خبر ) خوشی که کسی با خود ...
نام پسرانه - واژه پهلوی ( فارسی میانه ساسانی ) ناژ: نوژ، ناز، نوج، نوز - ناژویان: نام رده ای از چیدمان درختان که در دسته مخروطیان قرار دارند و به ...
نوژَن - نام پسرانه - واژه پهلوی ( فارسی میانه ساسانی ) نوژ: ناژ، ناز، نوج، نوز - ناژویان: نام رده ای از چیدمان درختان که در دسته مخروطیان قرار دار ...
نام دخترانه - واژه پهلوی ( پارسی میانه ساسانی ) نوژ: ناژ، ناز، نوج، نوز - ناژویان: نام رده ای از چیدمان درختان که در دسته مخروطیان قرار دارند و به ...
ناژین، نام دخترانه - واژه پهلوی و اوستایی از این واژه دو گونه میشه برداشت کرد: 1. از واژه نوژ ، پسوند نسبت و وابستگی "ین": نوژ: ناژ، ناز، نوج، نو ...
نام دخترانه - واژه پهلوی ( پارسی میانه ساسانی ) نوژ: ناژ، ناز، نوج، نوز - از مصدر نوژیدن: رود و رودخانه ی خُروشانی که با صدای مهیب و غُرّش همراه ا ...
اوفِی: در لهجه آبادانی همون واژه اوف، که به معنی حسرت است ولی در اینجا غبطه خوب خوردن است ( اووووف! ) این واژه رو بچه جنوبیا خونگرم به ویژه آبادانی ...
لیم لیمی: در لهجه اصفهانی - این واژه رو اصفهونیا و شیرازیا واسه کسی بکار می برَند که خیلی آروم و خونسرد کارش رو بسیار زیرکانه و رِندانه انجام میده! ...
آسِنا، آسینا، آثرین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمستار ( علی ...
آسِنا، آثرین، آترین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمستار ( علی ...
آسِنا - آسینا، آثرین، آترین - واژه اوستایی ( ăsna ) نام دخترانه در سنگ نوشته نقش رستم ( طاق بُستان ) DNa: نام آسینا و گئومات به چشم می خورد که هَمس ...
آرسامَس - آرسام، آرشام، آرسامَن، آرساماس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این ن ...
آرسامَن - آرسام، آرشام، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این ن ...
آرسام، آرشام، آرسامَن، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست سات ...
آرسام، آرسامَن، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست س ...
آرشام، آرسامَن، آرساماس، آرسامَس - نام پسرانه واژه اوستایی: اَرِش مَسَه برپایه نگرش تاریخ نگار یونانی ( فلاویوس آریانوس یا آریان ) : این نام درست س ...
کابوک ( čābuk ) - واژه اوستایی کاب: شایسته، سزاوار، درخور اوک: پسوند نسبت و وابستگی اوستایی معنی: مناسب، برازنده، درخور، شایسته، پسندیده - پاک ...