پیشنهادهای جلیل جعفری (١,٥٤١)
It's not used to mean because of how it was, this is how it is now. Instead, it's an elided form of a simple statement: as ( it was ) then, so ( it i ...
ای وای من!، ای داد و بیداد!، عجب!
گیر آوردن کسی، کسی را پیدا کردن.
تا، آنچنان، به قدری، به همین دلیل/علت، به منظور، برای اینکه. ( در مکالمه ممکن است به دلیل شباهت تلفظ با sow به معنی افشاندن/بذرافشانی اشتباه گرفته ...
ترس آور، دهشتناک.
خود را به جای فرد مرده یا مفقود جا زدن
برای روز مبادا، شاید روزی، یک روزی، یک وقتی، خدا را چه دیدی.
اعیانی، با افاده، با لذت.
گیرم دل به شک تو بگو بخواهی نخواهی
( Ask me ) anything at all!: ( Ask me ) whatever you like! idiom. ( He doesn't like ) anything at all!: ( He likes ) absolutely nothing! هر چه که باش ...
داد و هوار
همچنان حضور داشتن همچنان سر کار بودن همچنان به انجام وظیفه مشغول بودن
ارایه توضیح
احیای مصنوعی ( مجموعه کارهایی از کمک های اولیه برای نجات جان یک فرد ) تنفس مصنوعی تنفس دهان به دهان
بدون اشکال، بدون عیب و ایراد، بی کم و کاست.
دفتر ثبت وقایع روزانه
چشم یاری حافظ: ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
سند مکتوب، گزارش، شرح ماوقع.
نشان مخصوص نیروهای انتظامی
دست خودتو می بوسه.
حالی کردن
Someone or something that makes people join together to support a person, cause, etc. or that rouses people to action ایضا: عامل تحریک مردم
ردپا، رد و نشان.
فریبکاری و حقه بازی با مردم.
مارموز، موزمار.
اداره، محل کار.
ولگردی، علافی، هرزه گردی .
بگذریم، به هر حال.
باری، القصه، خلاصه.
بزرگی از نظر اندازه، رتبه و مقدار.
حفظ جایگاه، حفظ کرامت.
سئوال های زیرکانه
به صراحت، رک و راست.
غیر از آن، الا.
در میان گذاشتن، رو کردن، اذعان کردن.
اندیشناک، اندیشمندانه ( اشتباه نکنید. اندیشمند به معنای دانشمند نیست بلکه به معنی فرد نگران و فکری است ) .
یک آن، لمحه ای. 1_ در جملات منفی به معنی اصلا و ابدا و محال است. مانند: I don't for a moment think there'll be a divorce ترجمه پیشنهادی: محال است ف ...
از مترادف های این کلمه pleasurable diversion است که معنی تحت اللفظی آن می شود: انحراف لذت بخش. یعنی کسی که از سرخوشی ( به علت استعمال دودکی یا مصرف آ ...
خانه خراب کن، تاثیرگذار ( مثل چشمک، لبخند، قمیش یا حالتی از دلبر که دل را هُری بریزد ) .
لبخند پت و پهن یا به پهنای صورت، نیشی تا بناگوش.
حتی یک درصد احتمال، فرض محال، اتفاقی هم که شده.
صحبت دوستانه غیررسمی
آدم بی مصرف، آدم بی خاصیت. این کلمه بار منفی دارد و اصطلاحا dirty word است و در مکالمات روزمره باید بااحتیاط مورد استفاده قرار گیرد.
قهوه مصنوعی: نوعی قهوه جایگزین که اغلب از هسته خرما یا دانه بلوط و مانند این ها تهیه می شود.
مامور قانون
صفت: به سیم آخر زد.
زد و خورد.
به هیچ گرفتن، به تخم گرفتن.
در ابتدای جمله و با حرف اول بزرگ: همان وقت، بی درنگ.
Someone or something has arrived here late as usual فلانی بالاخره آمد/رسید و طبق معمول دیر آمد/رسید.