unwise

/əˈnwaɪz//ʌnˈwaɪz/

معنی: نادان، جاهل، غیر عاقلانه
معانی دیگر: نابخردانه، احمقانه، ابلهانه، نامعقول

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: unwisely (adv.)
• : تعریف: having or showing a lack of wisdom or good sense; foolish.
متضاد: politic, prudent, wise
مشابه: foolish, imprudent, irrational, mad, naive, stupid

- an unwise choice
[ترجمه گوگل] یک انتخاب نابخردانه
[ترجمه ترگمان] یک انتخاب عاقلانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His vacation of a good position was unwise.
[ترجمه گوگل]تعطیلات او از یک موقعیت خوب غیرعاقلانه بود
[ترجمه ترگمان]مسافرت او به یک موقعیت خوب غیرعاقلانه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. It was unwise of you to agree to that.
[ترجمه گوگل]عاقلانه نبود که با آن موافقت کردید
[ترجمه ترگمان]این کار عاقلانه ای نبود که تو با آن موافقت کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It would be unwise to expect too much.
[ترجمه گوگل]انتظار بیش از حد عاقلانه نخواهد بود
[ترجمه ترگمان]این کار عاقلانه ای نیست که توقع زیادی داشته باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Intuition told her it was unwise to argue.
[ترجمه گوگل]شهود به او گفت که بحث کردن عاقلانه نیست
[ترجمه ترگمان]شهود به او گفت که بحث کردن عاقلانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is unwise of them to advertise their willingness to make concessions at the negotiations.
[ترجمه گوگل]عاقلانه نیست که آنها تمایل خود را برای دادن امتیاز در مذاکرات اعلام کنند
[ترجمه ترگمان]برای آن ها عاقلانه نیست که تمایل خود را برای سازش دادن به مذاکرات تبلیغ کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company had overreached itself and made unwise investments.
[ترجمه گوگل]این شرکت به خود غلبه کرده بود و سرمایه گذاری های نابخردانه ای انجام داده بود
[ترجمه ترگمان]شرکت خود را از پا درآورده بود و سرمایه گذاری های غیرعاقلانه ای را انجام داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. When planning your investments, it's unwise to put all your eggs in one basket.
[ترجمه گوگل]هنگام برنامه ریزی برای سرمایه گذاری، عاقلانه نیست که همه تخم مرغ های خود را در یک سبد قرار دهید
[ترجمه ترگمان]وقتی سرمایه گذاری های خود را برنامه ریزی می کنید، گذاشتن تمام eggs در یک سبد عاقلانه نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is unwise to be hasty in generalization.
[ترجمه گوگل]عجول بودن در تعمیم عاقلانه نیست
[ترجمه ترگمان]تعمیم عجولانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was unwise to reject his offer.
[ترجمه گوگل]رد پیشنهاد او عاقلانه نبود
[ترجمه ترگمان]رد پیشنهاد او عاقلانه نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It would be unwise to buy the house before having it appraised.
[ترجمه گوگل]خرید خانه قبل از ارزیابی آن عاقلانه نیست
[ترجمه ترگمان]این کار عاقلانه است که خانه را قبل از اینکه آن ها را ارزیابی کنند، بخرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It's unwise to try to be your own lawyer.
[ترجمه گوگل]عاقلانه نیست که سعی کنید وکیل خود باشید
[ترجمه ترگمان]عاقلانه نیست که سعی کنی وکیل خودت باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He had been unwise and it preyed on his conscience.
[ترجمه گوگل]او عاقل نبوده بود و وجدان او را طعمه می کرد
[ترجمه ترگمان]کار عاقلانه ای نکرده بود و وجدانش ناراحت شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. His unwise remark was frequently thrown back at him by his colleagues.
[ترجمه گوگل]اظهارات نابخردانه او اغلب توسط همکارانش به او رد می شد
[ترجمه ترگمان]این حرف احمقانه او اغلب با همکارانش بر او چیره می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It would be unwise to change tack now.
[ترجمه گوگل]عاقلانه نیست که اکنون روش را تغییر دهیم
[ترجمه ترگمان]حالا تغییر رویه کار عاقلانه ای نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I dissent altogether from such an unwise idea.
[ترجمه گوگل]من به کلی با چنین ایده نابخردانه ای مخالفم
[ترجمه ترگمان]جدا از این فکر احمقانه مخالفم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نادان (صفت)
silly, inept, simple, unlettered, apish, ignorant, foolish, unwise, asinine, thickheaded, witless, untaught, self-blinded

جاهل (صفت)
foolish, unwise, uninformed, unknowable, unknowing

غیر عاقلانه (صفت)
unreasonable, unwise, injudicious, ill-advised

انگلیسی به انگلیسی

• not intelligent, not clever
something that is unwise is foolish.

پیشنهاد کاربران

( of a person or action ) not wise or sensible; foolish.
بی عقلی، بی خردی، خامی، حماقت، خریت.
نارس

بپرس