پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٦٢٩)

بازدید
١,٥٦٩
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Sure as hell ( adverb as in absolutely ) Strongest matches. actually categorically definitely doubtless exactly positively precisely really surely tr ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رخوت ذهنی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Soiled goods means a used, dirty product, something which is not in new condition any more. It can be dirty or broken or damaged in some way. جنس در ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A French Letter is a condom. In French, the equivalent term is a Capote Anglaise. کوچه بازاری ( طنز ) : شَق عایِق= شقایق.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Stylish and sophisticated. حرف نداره، با کلاسه، گران، درخور، مناسب، شایسته، سزاوار، باب روز، روزآمد، به روز. مثال: The hotel is classy but relaxed. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

The words “we're off” Indicate that your travel has started. People usually say these words when they're actually leaving meaning “we have begun”. و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

It means it's a great day for them or it's a beautiful day outside. روز مَلَسیه، روز بیرون رفتنه، روز گردشه، روز محشریه.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you want someone to drop the subject, drop it, or let it drop, you want them to stop talking about something, often because you are annoyed that t ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Angrily protest as loudly as possible. با صدای بلند و با عصبانیت اعتراض خود را اعلام کردن، خود را از عصبانیت جر دادن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A scenographer, also known as a stage designer, designs, plans, and organizes the background and necessary props for the settings in the play's scrip ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A wealthy man living in his country home or estate. ملاک، زمیندار، فئودال.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Make less strong or intense; soften. کسی را نرم کردن، باد کسی را خواباندن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سربرگ

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوش برورو، خوش آب و رنگ، توی دل برو.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Slang in British English: Around thirty years of age. در زبان کوچه و بازار انگلیسی بریتانیایی: فردی که در آستانه سی سالگی است.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you say that someone or something is in fine fettle, you mean that they are in very good health or condition. اصطلاح غیررسمی: سردماغ، سرزنده، سرح ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Many of our hotels have connecting doors meaning that there is a door linking the two rooms from inside. Extra charges may apply for connecting rooms ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Rather than being mounted inside a frame with a hinged opening, sliding shutters open and close along a discreet track to the top and bottom. در یا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Definitions of nearly. adverb. ( of actions or states ) slightly short of or not quite accomplished; all but. “he nearly fainted” synonyms: about, al ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

: Of, relating to, or being a time before a revolution پیشاانقلاب، پیش از انقلاب، مربوط به پیش از انقلاب.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A cause of obsessive fear, anxiety, or irritation. دغدغه، دلمشغولی، فکر و ذکر، هم و غم، دلهره، دلواپسی، عفریت.

پیشنهاد
٠

تیپ دهه نود میلادی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To be available at a low price. usually used in negative statements. دم دستی و ارزان بودن ( این اصطلاح بار منفی دارد ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Under someone's control or influence. در مشت کسی بودن، زیر بلیت کسی درآوردن. مثال: His pockets were weighed down with them. کلی آدم توی مشتش داشت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A telephone switchboard was a device used to connect circuits of telephones to establish telephone calls between users or other switchboards, through ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

to have a lot or more than enough of something bad. به قدر کافی بد آوردن/مصیبت کشیدن/باختن/زخم خوردن و امثال اینها. مثال: She's had her fair share ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Milia are white, raised, hard bumps that look like grains of sand trapped under the skin. خال گوشتی مترادف است با: raised skin

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Milia are white, raised, hard bumps that look like grains of sand trapped under the skin. خال گوشتی مترادف است با: raised flesh

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریشه واژه: Middle English ( in the sense ‘sodomy’ ) : via Old French from late Latin Sodomita, from Greek Sodomitēs ‘inhabitant of Sodom’.

پیشنهاد
٠

شهر: هرت/بی در و پیکر/ بی صاحب/ هر کی به هر کی/خرتوخر/هشت الهفت/ و. . . .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توحش، شرارت.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با خونسردی، شُخمی طور.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کز کرده

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قرار عاشقانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باریکه راه/پیاده راه کنار رودخانه

پیشنهاد
٠

It is used to refer to a shift that takes place in the late evening, or a job that requires a person to work in the late evening. شب کاری، شیفت شب.

پیشنهاد
٠

to be the type of thing that someone is interested in or good at Acting's. علاقه خاصی به چیزی/کسی/ عملی داشتن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To a very satisfactory degree. بسیار رضایتمندانه، آنطور که باید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دمغ و پکر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اخلاق سگی/ گُه مرغی/ مگسی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

More commonly known as sit - down service, this type of service requires a waiter to take care of everything from taking orders to serving food and p ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Facetious ( of a man ) harassed by women. بی ناموس، مزاحم ناموس. Tormented or worried, as if by a witch. جنی، جن زده، طلسم شده.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زبان کوچه: دوزاری، پشیز، پول سیاه.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حالت دستوری/خواهشی: خودت رو خالی کن، بریز بیرون، هر چه می خواهد دل تنگت بگو.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مقابل دیدگان، روبرو، پیش چشم، در نزدیکی، چند قدم جلوتر.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

می شود گفت، می توان گفت، کم مانده است، کم مانده بود، بفهمی نفهمی، ای همچین.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یواشکی جیم شدن، دزدکی به چاک زدن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In a careful and unhurried way. از سر احتیاط، محض احتیاط، با خونسردی. Consciously and intentionally; on purpose. خودخواسته، به خواست خود، دلبخواه، ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you say that someone has not got a hope in hell of doing something, you are emphasizing that they will not be able to do it. در عین ناامیدی، مایو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To highlight, or to make more noticeable or prominent. accentuate. انگشت نما کردن، برجسته کردن، در انظار انداختن، نظرگیر کردن.