پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٨٤٥)

بازدید
٣,٤٠٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Used to refer to something that is not near, or the part of something that is most distant from the centre . در منتها الیه، دور، بافاصله نسبتا زیاد.

پیشنهاد
٠

It simply means you must consider the current situation. آدم باید شرایط حاضر را در نظر بگیرد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A city block is a block of houses, in a built up area. Usually, it is delimited by roads, pathways, or by geographical features, such as a railway li ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی اصالت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در اثر تصادف یا ضربه روحی: مات و مبهوت, متحیر, یکه خورده، عصبی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Make a quick, nervous movement as an instinctive reaction to fear, pain, or surprise. از ترس، درد یا تعجب لرزیدن/به رعشه افتادن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To be the type of thing that someone is interested in or good at. اهل چیزی بودن، به چیزی علاقه داشتن، در کاری خبره بودن, توی خط چیزی بودن. مثال: Ac ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

This type of eye does not have much of or any crease. چشم های بدون چین و چروک داشتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you rap out an order or a question, you say it quickly and sharply. تندتند دستور دادن یا سوال پرسیدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Formalwear consisting of full evening dress for men. لباس رسمی متشکل از لباس شب کامل برای مردان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

With the exclusion of; excluding; save; but. به جز، به غیر، به استثنای، الا، مگر، اما.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A lounge lizard is a man who frequents social establishments with the intention of seducing a woman with his flattery and deceptive charm. مرد عیاش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کارکشته ها، مجرب ها، آزموده ها.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مال دزد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دست به دامن شدن، دخیل بستن، کسی را واسطه کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معاف از رزم، کسی که در دعوا یا جنگ اهل کتک کاری یا زدوخورد نباشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

A person whose job is to look after theatrical costumes and help actors to dress. جامه دار یا مسئول لباس تئاتر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( of a task or circumstance ) imposed on oneself, not by an external force. به رای خود، به اجتهاد خود، به انتخاب خود، خودکرده. مثال: He went into s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To stay and sleep in an outside area for one or more days and nights, usually in a tent. اردو زدن، اتراق کردن، پاتوق کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

To talk angrily or seriously to someone in order to criticize their behaviour. خطاب و عتاب کردن، با عصبانیت و لحنی جدی سرزنش کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

A department or division of a police force that enforces laws against prostitution, drug abuse, illegal gambling, etc. The vice squad is the section ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you stand your ground or hold your ground, you continue to support a particular argument or to have a particular opinion when other people are opp ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی مقدمه، عجولانه، یک دفعه، یکهویی، جلدی، غافلگیرانه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Used when someone will have to do something in the future. کاری یا تصمیمی که حتما باید در آینده انجام شود. مثال: Tomorrow, I'm going to have to wat ...

پیشنهاد
٠

Elaborate clothing or material is made with a lot of detailed artistic designs. لباس یا پوشاک آیینی، لباس تشریفات، لباس پرزرق و برق، لباس مراسم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

civilian clothes, as opposed to uniform. لباس شخصی به معنای نقطه مقابل یونیفورم و لباس رسمی و اداری، لباس معمولی. a civilian, as distinct from a me ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

of, noting, or engaged in the checking of hats, coats, umbrellas, etc. , into temporary safekeeping. a hatcheck girl. جامه دار، متصدی لباس، تحویلدار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اتاق اختصاصی باشگاه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پرتوی ماه، مهشید، ماهتاب.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

a. : filled with or expressing great joy or excitement. high spirits. سرحال، با انگیزه، هیجان زده، پرشور. b. : intoxicated by or as if by a drug or ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محتوم، خلل ناپذیر، برگشت ناپذیر، چشم ناپوشیدنی، غیرقابل اغماض.

پیشنهاد
٠

To cause or force ( someone or something ) to experience ( something harmful, unpleasant, etc. ) کسی/چیزی را وادار به انجام یا تجربه کاری/چیزی ناخوش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

To suggest that you are not giving the whole explanation or answer, and that there are other points that you could add to it. وقتی همین جوری خوش ندا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گازش را گرفتن، با ماشین به سرعت دور شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( of a drug ) have a calming or sedative effect on. آرام بخش تزریق کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A person who manages or superintends an organization or activity. مافوق.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Firm, dependable محکم و قابل اعتماد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آئودی ( به آلمانی: Audi ) شرکت خودروسازی آلمانی و از تولیدکنندگان مشهور خودروهای لوکس است، که دفتر مرکزی آن در شهر اینگولشتات، ایالت بایرن قرار دارد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The bottom of the sea or a lake or river. بستر رودخانه یا دریاچه. Fix firmly; embed. محکم نشاندن، محکم کردن، مستحکم کردن. Have sex with. سکس داش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر دم، دم به دم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

درشت گویی، کلفت بار کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حرف شنوی، سربه راهی، پندپذیری، نصیحت پذیری، پندنیوشی، تبعیت،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To tell someone what to do in an annoying way. مثل برده زرخرید رفتار کردن با کسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

An official formal occasion with traditional ceremonies connected to it, at which important members of the government, royal family, etc. are present ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Indifference is the trait of lacking interest or enthusiasm in things. بی اعتنایی، بی تفاوتی، به توجهی، بی خیالی، بی علاقه گی، بی اشتیاقی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باغ: باصفا، خرم، سرسبز، بانشاط، خرم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Main building ( plural main buildings ) The most important building of a group of buildings ( e. g. in a school/university ) . دانشگاه: ساختمان مرکز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To tell someone about some information, often because you believe they do not know it or have forgotten it. گوشزد کردن، متذکر شدن، تلنگر زدن به حافظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سرپا کردن دوباره