mainland

/ˈmeɪnˌlænd//ˈmeɪnlænd/

معنی: بر، خشکی، قطعه، قاره، قطعه اصلی
معانی دیگر: سرزمین اصلی (در برابر جزیره ها یا شبه جزیره های اطراف آن)، زمین لاد، جزیره ی هونشو (honshu) که بزرگترین جزیره ی آبخست گروه ژاپن است

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the principal land mass of a country, continent, or region, as distinguished from adjacent islands or peninsulas.

جمله های نمونه

1. The island is joined to the mainland by a bridge.
[ترجمه گوگل]این جزیره توسط یک پل به سرزمین اصلی متصل می شود
[ترجمه ترگمان]این جزیره توسط یک پل به سرزمین اصلی پیوسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The bridge links the island with the mainland.
[ترجمه گوگل]این پل جزیره را به سرزمین اصلی متصل می کند
[ترجمه ترگمان]پل جزیره را با سرزمین اصلی مرتبط می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In autumn 1944 the allies invaded the Italian mainland at Anzio and Salerno.
[ترجمه گوگل]در پاییز 1944 متفقین به سرزمین اصلی ایتالیا در آنزیو و سالرنو حمله کردند
[ترجمه ترگمان]در پاییز ۱۹۴۴ متفقین به سرزمین اصلی ایتالیا در Anzio و Salerno حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Ferry services operate between the islands and the mainland.
[ترجمه گوگل]خدمات کشتی بین جزایر و سرزمین اصلی انجام می شود
[ترجمه ترگمان]خدمات فری بین جزایر و سرزمین اصلی عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The offshore government claims jurisdiction over the mainland.
[ترجمه گوگل]دولت فراساحلی مدعی صلاحیت قضایی بر سرزمین اصلی است
[ترجمه ترگمان]دولت ساحلی ادعا می کند که صلاحیت قانونی بر سر سرزمین اصلی را دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The gunboat opened fire on the mainland.
[ترجمه Amin Haddad] قایق جنگنده شروع به شلیک به سرزمین اصلی کرد.
|
[ترجمه گوگل]قایق توپدار در سرزمین اصلی آتش گشود
[ترجمه ترگمان]The در سرزمین اصلی شروع به تیراندازی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Sugar is imported in bulk from the mainland.
[ترجمه گوگل]شکر به صورت عمده از سرزمین اصلی وارد می شود
[ترجمه ترگمان]قند در بخش عمده از سرزمین اصلی وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The car ferries from the mainland are often fully booked by February.
[ترجمه گوگل]کشتی‌های خودرویی از سرزمین اصلی اغلب تا فوریه به طور کامل رزرو می‌شوند
[ترجمه ترگمان]کشتی های باری که از سرزمین اصلی عبور می کنند اغلب به طور کامل توسط فوریه رزرو می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Hong Kong's prosperity relies heavily on mainland.
[ترجمه گوگل]رونق هنگ کنگ به شدت به سرزمین اصلی وابسته است
[ترجمه ترگمان]رونق هنگ کنگ به شدت وابسته به سرزمین اصلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The island is joined to the mainland by a road bridge.
[ترجمه گوگل]این جزیره توسط یک پل جاده ای به سرزمین اصلی متصل می شود
[ترجمه ترگمان]این جزیره توسط یک پل جاده به سرزمین اصلی پیوسته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They have relatives on the mainland.
[ترجمه گوگل]آنها در سرزمین اصلی اقوام دارند
[ترجمه ترگمان]آن ها خویشاوندانی در سرزمین اصلی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The island is connected to the mainland by a causeway.
[ترجمه گوگل]این جزیره توسط یک راهرو به سرزمین اصلی متصل می شود
[ترجمه ترگمان]جزیره با یک سنگ فرش به سرزمین اصلی متصل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Similar trends are observable in mainland Europe.
[ترجمه گوگل]روندهای مشابهی در سرزمین اصلی اروپا قابل مشاهده است
[ترجمه ترگمان]گرایش ها مشابهی در سرزمین اصلی اروپا قابل مشاهده هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The island is joined to the mainland by a causeway.
[ترجمه گوگل]این جزیره توسط یک گذرگاه به سرزمین اصلی متصل می شود
[ترجمه ترگمان]جزیره با یک سنگ فرش به سرزمین اصلی می پیوندد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Ischia was now connected to the mainland water supply.
[ترجمه گوگل]ایسکیا اکنون به منبع آب اصلی متصل شده بود
[ترجمه ترگمان]Ischia در حال حاضر به منبع آب اصلی متصل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بر (اسم)
land, mainland, bosom

خشکی (اسم)
land, severity, aridity, drought, dryness, mainland, stinginess, drouth

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

قاره (اسم)
mainland, continent

قطعه اصلی (اسم)
mainland

تخصصی

[عمران و معماری] زمینلاد

انگلیسی به انگلیسی

• main land mass of a continent or country (not including adjacent islands or peninsulas)
pertaining to main land mass of a continent or country (not including adjacent islands or peninsulas)
the mainland is the main part of a country, in contrast to the islands around it.

پیشنهاد کاربران

خشکی ،
The main part af land between islands

• ♠
Mainland islands
خشکی ( اصطلاح دریایی )
سرزمین اصلی
سرزمین
مراکز

بپرس