تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به حضور پذیرفتن ملاقات کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

You little rascal! If you don't come at once, Papa will be cross! بچه شیطون! اگه همین الان نیای، بابا از دستت دلخور می شه / بابا باهات قهر می کنه!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[امتحان می کنیم] یا می گیره یا نمی گیره!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مردن، کشته شدن If someone's snooping, he's had his chips. اگه کسی در حال جاسوسی باشه، دخلش اومده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مغز آدم سوت می کشد!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

Breakdown Gang تعمیرکار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Launching bay محوّطه پرتاب فضایی که برای پرتاب موشک ماهواره بر در نظر گرفته می شود

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

در زبان عامیانه، به معنای سنده یا فضله است: Horse Apple: عنِ اسب

پیشنهاد
٢

[اصطلاح عامیانۀ بریتیش] ترجمۀ تحت اللفظی: انگار صد پوند گم کرده ای و ده پنی پیدا کرده ای! ترجمۀ اصطلاحی: انگار بدجوری ضرر کرده ای! انگار کشتیهات غرق ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

to dress like a dog's dinner لباس خیلی رسمی و نامناسب برای جایی پوشیدن ( مانند پوشیدن لباس شب برای شرکت در کلاس ) مثال: You've dressed like a dog's ...

پیشنهاد
١

از تو یه گِلِگی دارم. . .

پیشنهاد
٣

[ضرب المثل] معادل: روزیِ ما افتاده دست قوزی! چاره ای نیست؛ به هر سازشان باید رقصید!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با دقت زیاد، به صورت کاملاً تحلیلی، به گونه ای موشکافانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

to give somebody soft soap مجیزِ کسی را گفتن، هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

پیشنهاد
٣

[کنایه از اینکه هنوز باید منتظر چیزهایی ماند] معادل: شب آبستن است تا چه زاید سحر!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

[اصطلاح] خوب که دیدمت. چه خوب شد که دیدمتون. اتفاقاً می خواستم ببینمتون.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خونِ دل مثال: thirteen weeks of blood toil and sweat سیزده هفته، عرق ریختن و خون دل خوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

He got a point. پُر بیراه هم نمی گفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Have it on me! غذا یا نوشیدنی، مهمون من!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

. If I ever see you again, it will be too soon [اصطلاح] دیگر مایل نیستم شما را ببینم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Feeble Excuses بهانه های واهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To do with oneself کاری انجام دادن ( مخصوصاً در اوقات فراغت ) مثال: Tell us what you did with yourself, John. بهمون بگو تو چیکارا کردی، جان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خالی کردن سطل زباله I creamed out your bin. سطل آشغالیتون رو خالی کردم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

ساختاری که به دنبال خشم و عصبانیت بر زبان آورده می شود: حالا که اینجور شد. . . من هم [به تلافی این رفتار] چنین و چنین می کنم. مثال: I have a good ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

I'll sort him out. حسابش رو می رسم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اردک بمبئی ( نوعی ماهی ) یا بومبیل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پاپَدُم نوعی نان لواش هندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

آها؛ همینو بگو!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

مثال: Mr. Brown may put up with your stupid remarks, but I assure you will find me a different kettle of fish. آقای براون شاید با اظهارات احمقانۀ شم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

He would be along later. دیرتر خواهد رسید.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

موقعیت فرضی: بچه ای بغل شماست و یکی از شما می پرسد: What is that baby doing in your arms? ( اون بچه بغلت چیکار می کنه؟ ) و شما پاسخ می دهید: I'll ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[تعبیری برای نوزادان] طفلکی، طفل معصوم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

[خطاب به زنی که احتمال می رود باردار باشد] Expecting? توراهی داری؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

[خطاب معلم به شاگردان کلاس] Places please! لطفاً سر جاهاتون بشینید!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

Tickle his tummy, he likes it. شکمش رو غلغلک بده، خوشش میاد. [در مورد کودک!]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

As for you, words failed. در مورد شما، حرف زدن بی فایده بوده. / به هیچ تذکری پایبند نبودید. / هر چی تذکر دادیم، باد هوا بوده.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

I appreciate your calling, but it's just that I would recover much quicker if I were left alone. ممنونم که بهم سر زدید؛ اما موضوع اینه که اگه تنها ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

it's fouled. [مثلاً بعد از خوردن یک داروی بدمزه] زهر ماره! / مزۀ زهرمار می ده!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روشی برای حل مسئله که یا به طور کلی شکست می خورد یا کاملاً موفقیت آمیز خواهد بود. مثال: Having a baby can be kill or cure for a troubled marriage. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

[معادل تقریبی] بکش تا زنده بمانی! [مترادف تقریبی] Live and let die!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یکی بخر، یک مجانی ببر! [یک شیوۀ هوشمندانۀ فروش برای قالب کردن اجناس بنجل به مشتریان]

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

They are having a hard time deciding. آنها برای تصمیم گرفتن، با مشکلاتی رو به رو هستند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

[اصطلاح بریتانیایی] شکل این حرفا نیستی!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

[اسلنگ بریتانیایی] آب خنک خوردن ( گذراندن دوران محکومیت در زندان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مجوّز ویژه [انگلیسی بریتانیایی] مجوّزی برای ازدواج بدون رعایت تشریفات معمول

پیشنهاد
١

[ضرب المثل] احتیاط شرط عقل است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وقتی که گوینده می خواهد خودش را به عنوان یک نمونه ی جالب و کم سابقه معرفی کند. �مثلاً خودِ من. . . �

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دوستِ یک پسر یا مرد، که جنسیتش مذکر باشد. معادل �دوست پسر� مناسب نیست؛ شاید تعبیر �دوست همجنس� به عنوان کوتاهترین و دقیقترین معادل، مناسب باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

I wasn't planning on doing that anyways. من تحت هیچ شرایطی، قصد انجام این کار را نداشتم. / در هر حال، چنین کاری نمی کردم.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

�خیلی زود� مثال: You'll get familiar with it all soon enough. خیلی زود با این [پروسه] آشنا خواهی شد.