پیشنهادهای عَجَمَندِه (٣,٧٣٦)
چِماندن.
پنیکیدن/پنیکاندن. دستپاچهیدن/دستپاچهاندن.
پژوژیدن.
چوشیدن. چوشیدن. [ دَ ] ( مص ) مکیدن. ( جهانگیری ) ( برهان ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام ) . مکیدن و امتصاص نمودن. ( ناظم ...
تَجرُبِهیدن/تجربستن.
خَبکالیدَن.
فَرانامیدن. فراارجیدن. فرادانستن. بُرزانامیدن. برزاارجیدن.
لایکیدن
ارجاییدن. اشارهیدن. اوناییدن.
فُچفُچیدَن.
اِحاطِهیدن. پیرامونیدن.
دَرنظریدَن.
شارژیدن. ( شارژ شدن یا شارژ کردن ) م. ث این گوشی های اَپِل بدجور دیر می شارژند.
لَگیدن.
خیزیدن
قَدردانیدن.
اِتِهامیدَن.
آتَک پَنیک.
بینامانی، میانمانی
ویدیدَن.
قولیدن به کسی. عَهدیدن به کسی. پیمانیدن با کسی. وَعدِهیدن به کسی.
اَزدَریدَن.
آفرودیدَن = ماشین سواری کردن در کوه و صحرا
دُشنَماییدن.
خَطَریدن. ریسکیدن. ریسکاندن چیزی/کسی.
گُزارشیدن.
مَرغولیدن/مرغولاندن.
وازیدن. وازاندن چیزی/جایی.
راهنماییدن.
دریواس.
بایکُتیدَن.
بیَرزِشیدَن. we should not unjustly devaluate his work نباید کار - اَش را ناعادلانه ببیرزشیم.
فَتحیدن جایی.
گُرُسنِگیدن. گُرُسمُردن. گرسمراندن. گُرُسمَرگیدَن. گرسمرگاندن.
دیسولیدَن.
افزانماییدن افزانمایش کردن. افزانمایی کردن.
هَکیدن.
معنا/معنی ( *معانی با دستور فارسی ساخته نمی شود بلکه معنی ها/معناها ) چیم/چِم ( در زبان پهلوی ) آرِش. مینو.
پُرهرجیک. هرجمند. هرجو ( مانند ترسو ) هرجگین.
ویسپِباش.
سپاسِ فراوان از کاربر فرتاش برای پیشنهادِ بسیار درخورتان. باعث شدید تا بیشتر به واژه یِ "نمایندهیدن" بیَندیشم و بکوشم تا آک و آسیبی که می تواند داشته ...
هَماریدَن.
خودبیگانهیدن = to become alienated خودبیگانهاندن = to alienate
مراغیدن.
کَردوییدَن.
آهازیدن.
آگیشیدَن
وهیریدن.
البته وارداندن بهتر است برای import. واریدن برای enter درخور تر است.
برای اِشارِهیدَن به مفهوم گردینگی و گرد بودگی. گویال. گردال. گُوال ( از گُلو ) . گِردیس ( گرد دیس ) گویدیس. گلودیس. گلودیز گلودیزه. ( شکلِ دیگ ...