omnipresent

/ˌɑːmnəˈprezənt//ˌɒmnɪˈpreznt/

معنی: حاضر در همه جا
معانی دیگر: حاضر در همه جا در آن واحد، حاضر مطلق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: omnipresence (n.)
• : تعریف: existing in all places at any given time.

- an omnipresent god
[ترجمه گوگل] یک خدای همه جا حاضر
[ترجمه ترگمان] یک خدای omnipresent
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. The sound of sirens was an omnipresent background noise in New York.
[ترجمه گوگل]صدای آژیرها صدای پس زمینه همه جا در نیویورک بود
[ترجمه ترگمان]صدای آژیر آژیر صدا در گوشه و کنار نیویورک طنین می افکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. These days the media are omnipresent.
[ترجمه گوگل]این روزها رسانه ها در همه جا حضور دارند
[ترجمه ترگمان]این روزها رسانه ها حاضر هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Police were virtually omnipresent on the city streets.
[ترجمه گوگل]پلیس عملاً در خیابان های شهر همه جا حضور داشت
[ترجمه ترگمان]پلیس عملا در همه جا در خیابان های شهر حاضر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I hoped that would help me through the omnipresent feeling that wherever I am, I should really be somewhere else.
[ترجمه گوگل]امیدوارم این به من کمک کند تا از این احساس همه جانبه عبور کنم که هر کجا هستم، واقعاً باید جای دیگری باشم
[ترجمه ترگمان]امیدوار بودم که از همه omnipresent که در همه جا هستم کمک کند، من واقعا باید جای دیگری باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The omnipresent mountain cliffs gave way suddenly, and I could see a dry valley widen diagonally to the road and sand.
[ترجمه گوگل]صخره های کوهی که همه جا حاضر بودند ناگهان جای خود را دادند و من می توانستم دره ای خشک را ببینم که به صورت مورب به جاده و شن و ماسه گسترده شده است
[ترجمه ترگمان]صخره های omnipresent از همه جا کنده می شدند و من می توانستم یک دره خشک را ببینم که عرض جاده و شن را وسعت می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Special attention was given to the omnipresent Aaron Spelling.
[ترجمه گوگل]توجه ویژه به هارون املای همه جا حاضر شد
[ترجمه ترگمان]توجه ویژه ای به املا حاضر در همه جا داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. On the third morning, she slipped in the omnipresent mud and sprained an ankle.
[ترجمه گوگل]صبح سوم، او در گل و لای همه جا سر خورد و مچ پایش پیچ خورد
[ترجمه ترگمان]صبح روز سوم، در گل omnipresent و پیچ قوزک پای پیچ خورده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. They are onerous and omnipresent, useless and demeaning.
[ترجمه گوگل]آنها طاقت فرسا و همه جا حاضر، بی فایده و تحقیرکننده هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها بسیار سنگین و در همه جا، بی مصرف و تحقیرآمیز هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. But it was the omnipresent manufacturer's logo woven into increasingly complex designs that really offended the fashion police.
[ترجمه گوگل]اما این لوگوی سازنده همه جا بود که در طرح های پیچیده تر بافته شده بود که واقعا پلیس مد را آزار می داد
[ترجمه ترگمان]اما این لوگوی موجود در همه جا بود که به طرح های پیچیده پیچیده ای تبدیل شده بود که واقعا پلیس مد را رنجاند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Being pictured as super-humans, they could not be omnipresent or omniscient.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که آنها به عنوان ابرانسان تصویر می شوند، نمی توانند همه جا حاضر یا دانای کل باشند
[ترجمه ترگمان]به عنوان انسان برتر در نظر گرفته می شوند، نمی توانند همه جا حاضر و دانای کل باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The omnipresent cul-de-sac, for example, lowered speeds but not enough for child safety, especially on the long straight legs.
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، راه حل همه جا حاضر، سرعت را کاهش می دهد اما برای ایمنی کودک کافی نیست، به خصوص در پاهای صاف بلند
[ترجمه ترگمان]برای مثال بن بست حاضر در همه جا کاهش می یابد، اما به اندازه کافی برای ایمنی کودکان کافی نیست، به خصوص در پاهای دراز و دراز
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Persistent, pervasive, and omnipresent, romance novels are everywhere.
[ترجمه گوگل]رمان های عاشقانه پایدار، فراگیر و همه جا حاضر هستند
[ترجمه ترگمان]رمان های عشقی، پایدار، فراگیر و حاضر در همه جا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The obsessive thoughts became so omnipresent that her memory was affected.
[ترجمه گوگل]افکار وسواسی آنقدر در همه جا حضور داشتند که حافظه او تحت تأثیر قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]افکار وسواسی او چنان در همه جا حاضر شد که حافظه اش تحت تاثیر قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I tell you: Holy Spirit is omnipresent, but not in the words.
[ترجمه گوگل]من به شما می گویم: روح القدس در همه جا حاضر است، اما نه در کلمات
[ترجمه ترگمان]به تو می گویم: روح مقدس همه جا حاضر است، اما نه در کلمات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

حاضر در همه جا (صفت)
omnipresent

انگلیسی به انگلیسی

• present everywhere at all times
something that is omnipresent is present everywhere or affects everyone at the same time; a formal word.

پیشنهاد کاربران

نامیرا
بی مرز
همه زمانی
ویسپِباش.
فراگیر، شایع

بپرس