wobble

/ˈwɑːbl̩//ˈwɒbl̩/

معنی: لنگی چرخ، مردد بودن، تلو تلو خوردن، جنبیدن، وول خوردن، لنگ بودن، مثل لرزانک تکانخوردن، لق بودن
معانی دیگر: (مثلا در راه رفتن) تلوتلو خوردن، لمبر خوردن، لقاندن، لرزان کردن، تکان دادن، سست بودن، لرزان بودن، مرتعش بودن، خراشیدن، تاب داشتن، (چرخ و غیره) لنگی، تردید کردن، این دست و آن دست کردن، دودل بودن، نسان کردن، در چر  لنگ بودن، لنگی چر

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wobbles, wobbling, wobbled
(1) تعریف: to move or tip unsteadily from side to side; be out of balance.
مترادف: shimmy, sway, totter, waver
مشابه: careen, dodder, falter, quake, reel, rock, roll, seesaw, shake, stagger, teeter, topple, yaw

(2) تعریف: to tremble, quaver, or break, as the voice.
مترادف: quaver, tremble, waver
مشابه: quiver, vibrate

(3) تعریف: to be uncertain or changeable, as in mind; vacillate.
مترادف: shilly-shally, vacillate
مشابه: equivocate, falter, fluctuate, hesitate
اسم ( noun )
مشتقات: wobbler (n.)
• : تعریف: an unsteady movement or sound.
مترادف: falter, shake, tremor, unsteadiness, waver
مشابه: quaver, stagger, sway, teeter, toddle, totter, tremble

جمله های نمونه

1. don't wobble the table; i am trying to write
میز را تکان نده ; دارم سعی می کنم چیز بنویسم.

2. the chair's legs wobble
پایه های صندلی لق هستند.

3. Little Perry thrust his feet into the oversized shoes and wobbled over to the table.
[ترجمه گوگل]پری کوچولو پاهایش را در کفش های بزرگ فرو کرد و به سمت میز تکان خورد
[ترجمه ترگمان]پری کوچولو پاهایش را در کفش های بزرگ فرو کرد و روی میز افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A baby wobbles when it begins to walk alone.
[ترجمه گوگل]وقتی کودک به تنهایی شروع به راه رفتن می کند، تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]کودکی که به تنهایی شروع به راه رفتن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Lacking experience on the high wire, the clown wobbled along until he reached the safety of the platform.
[ترجمه گوگل]دلقک به دلیل نداشتن تجربه روی سیم بلند، تا زمانی که به ایمنی سکو رسید، تکان خورد
[ترجمه ترگمان]بدون هیچ تجربه ای روی سیم بلند، دلقک به راه افتاد تا به انتهای سکو رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The President appeared to wobble over sending the troops in.
[ترجمه Edris nozari] رئیس جمهور به نظر میرسید مردد بود برای فرستادن نیروها به داخل
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که رئیس جمهور برای اعزام نیروها به داخل تکان می خورد
[ترجمه ترگمان]رئیس جمهور به نظر رسید که از فرستادن نیروهای نظامی به داخل خودداری کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The government can't afford to wobble on this issue.
[ترجمه گوگل]دولت نمی تواند روی این موضوع تکان بخورد
[ترجمه ترگمان]دولت توان پرداخت این مساله را ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Don't wobble the table, please, Dan.
[ترجمه گوگل]میز رو تکون نده لطفا دن
[ترجمه ترگمان] \"میز رو تکون نده\" دن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Don't wobble the table-I'm trying to write.
[ترجمه فاطمه عبدی] میزو تکون نده. دارم مینویسم.
|
[ترجمه گوگل]میز را تکان ندهید - سعی می کنم بنویسم
[ترجمه ترگمان]روی میز نگذار - سعی می کنم بنویسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I gave the poles a slight wobble and whole tent collapsed.
[ترجمه گوگل]من به میله ها کمی تکان دادم و کل چادر فرو ریخت
[ترجمه ترگمان]یک تکان مختصر تکان دادم و کل چادر فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Hammers defence started to wobble and the Manor began to bubble with excitement.
[ترجمه گوگل]دفاع چکش شروع به لرزیدن کرد و مانور از هیجان شروع به حباب زدن کرد
[ترجمه ترگمان]دفاع ضربتی شروع به تلو تلو خوردن کرد و مانور با هیجان شروع به حبابی شدن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Occasionally, the figure subjects wobble on the edge of sentimentality.
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، سوژه‌های شخصیتی در لبه احساسات می‌چرخند
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات، این رقم در لبه ابراز احساسات تکان می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Once the colossus begins to wobble, the henchmen start to look for their own way out.
[ترجمه گوگل]هنگامی که غول بزرگ شروع به تکان خوردن می کند، سرسپردگان شروع به جستجوی راه خروج خود می کنند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که این مجسمه عظیم به حرکت درآمد، افراد henchmen شروع به جستجوی راه خود کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They either wobble around on their bikes or screech to a sudden halt.
[ترجمه گوگل]آن‌ها یا روی دوچرخه‌هایشان می‌چرخند یا جیغ می‌کشند تا ناگهان متوقف شود
[ترجمه ترگمان]آن ها یا روی bikes حرکت می کردند و یا به سرعت متوقف می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The whole washing machine began to wobble.
[ترجمه گوگل]کل ماشین لباسشویی شروع به لرزیدن کرد
[ترجمه ترگمان]ماشین لباس شویی شروع به تکان خوردن کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She turns and begins to wobble back up the aisle.
[ترجمه گوگل]او برمی گردد و شروع به تکان خوردن از راهرو می کند
[ترجمه ترگمان]او برمی گردد و شروع به تکان خوردن در راهرو می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The handlebars developed a wobble.
[ترجمه گوگل]دسته‌ها تکان می‌خورند
[ترجمه ترگمان]فرمان تکان خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

لنگی چرخ (اسم)
wobble

مردد بودن (فعل)
be uncertain, be unsure, hesitate, linger, oscillate, vacillate, wobble

تلو تلو خوردن (فعل)
swing, reel, oscillate, vacillate, stagger, dodder, stumble, wobble, lurch, totter, teeter

جنبیدن (فعل)
move, wiggle, vacillate, wag, vibrate, wobble

وول خوردن (فعل)
wiggle, wobble

لنگ بودن (فعل)
wobble

مثل لرزانک تکان خوردن (فعل)
wobble

لق بودن (فعل)
wobble

تخصصی

[ریاضیات] لرزش، حرکت لرزشی

انگلیسی به انگلیسی

• tottering or swaying motion; shaking, quaking, quivering; wavering, hesitation
move from side to side; sway; tremble, vibrate; be indecisive
if someone or something wobbles, it makes small movements from side to side, because it is loose or unsteady.

پیشنهاد کاربران

پیچ خوردن
wobble 2 ( v ) =to go in a particular direction while moving from side to side in an unsteady way, e. g. He wobbled off on his bike.
wobble
wobble 1 ( v, n ) ( wɑbl ) =to move from side to side in an unsteady way; to make sth do this, e. g. Don't wobble the table, I'm trying to write. wobbly 1 ( adj ) ( wɑbli ) e. g. a wobbly tooth.
wobble
تلو تلو خوردن
1 -
to be uncertain what to do or to change repeatedly between two opinions
عدم اطمینان از اینکه چه کاری باید انجام داد یا پیوسته تغییر عقیده دادن
The government can't afford to wobble on this issue.
...
[مشاهده متن کامل]

2 -
UK informal
a feeling of not being certain about something
انگلیسی بریتانیایی، غیر رسمی
احساس عدم اطمینان در مورد چیزی
She's having a bit of a wobble about the move to New York.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/wobble
مشتاقم بدونم چرا نظرات آقا یا خانم عجمنده همچنان ثبت میشه. بنظر ایشون از یک ایران دیگری اومدن
تاب خوردن
مراغیدن.
در ژنتیک مولکولی کدون ها و آنتی کدون ها میتوانند wobble یا انعطاف پذیر باشند
wobble hypothesis فرضیه انعطاف پذیری
تِلوُییدَن.
تلولوییدَن.
I felt the handle wobble when I picked it up
متوجه شدم دستگیره تو دستم وول/تاب میخوره ( لقی داره ) وقتی گرفتمش دستم
متزلزل
لرزیدن صدا ( ناشی از ترس یا تردید یا پرهیز از گریه )
مردد بودن
The president appeared to wobble over sending the troops in.
Yesterday the president showed the first signs of wobbling over the issue.
لقی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس