پیشنهادهای Shirinbahari (١,٠٣٨)
سطح درک و فهم
به تدریج
مجادله. بحث برانگیز
تناقض. برگشت. ابهام.
چسبیدن و محکم گرفتن. در رابطه ماندن. با هم در تماس ماندن. تلاش برای نگه داشتن چیزی He clung on to power for another ten years.
متقاعد کردن تدریجی We do our best to cajole rich countries into helping.
درک. آگاهی. تشکر It helps children to develop an appreciation of poetry and literature.
به نزد کسی رفتن
کم حرف The reticent girl
گروه ازدحام A throng of newsmen
کم حرف His laconic speech
تمرین سخت و نا خوشایند کردن The soldiers were put through eight weeks of basic training.
گیج کننده. مهم تر و بزرگتر از هر چیزی
شگفت زده. گیج شده. هیجان زده.
وقت گذرانی بیهوده. پیاده روی و گردش Don't dwadle We're late already
a dapper little man in a grey suit مرد خوش تیپ و خوش لباس
دورگه
شجاع. قهرمانانه
تغییر غیر منتظره و مبهم. دمدمی مزاج. شرایط متغییر
به یادماندنی A catchy song
پشت وپیش کردن لباس. وارونه پارچه
چی گیر من میاد؟
سه وعده غذا و جایی برای خواب
مسخره ست. شوخی می کنی
a dinky little bag جذاب. زیبا و کوچک
زیبا و ظریف و کوچک a dainty gold chain
متقاعد کردن. تحت تاثیر قرار دادن کسی Unable to sway the others
گمشو
گستاخ. جسور An insolent boy
اغراق کردن. بزرگش کردن. تملق کسی برای به دست آوردن چیزی
شانسی نداشتن. فرصتی نداستن Don’t let a chance like that slip through your fingers!
راز کسی را فاش کردن He let it slip that they were planning to get married.
چاپلوسی I refused to fawn over her or flatter her.
مطیع. فرمانبردار. بدون شکایت کاری را انجام دادن
مردم. عامه
آدم خوش گذران که از خوردن و نوشیدن لذت می برد.
بدلیجات. بیهوده. بی مصرف. بی معنی
آدم تنبلی که هیچ دستاوردی ندارد.
مختصر و پر معنا
مبهم. غیر واضح
علت ضعیف و لاغر شدن
دلیل مشکلی که منجر به شرایط بسیار سخت می شود.
روش مودبانه ی نه گفتن. حالا هر چی. دروغ می گی. ساکت تنهام بذار
اهانت و بی احترامی. دست انداختن. قانون شکنی The union had openly flouted the law.
The thief snatched her purse and ran. به زور گرفتن, دزدیدن
قانع گری که بقیه را به سمت مصیبت می برد. DNC officials labeled Trump a “Pied Piper candidate”
کول کردن. برپشت یا شانه کسی سوار شدن He piggybacked his wounded friend.
باهوش. زیرک The student is so perspicacious about this problem.
خودسر. لجباز. مشکل حل نشدنی the seemingly intractable problem of human greed
مغرور She raised her hand in an imperious gesture.