پیشنهادهای علی اکبر منصوری گندمانی (١,٣٠٦)
درست به هدف زدن، بطور کامل به هدف خود رسیدن. مترادف hit the nail on the head و همچنین hit the mark
تغییر موضع، پروسه یا دوره زمانبر ( برای تکمیل چیزی ) ، دوره یا زمان رفت و برگشت یک وسیله نقلیه مثل هواپیما، کشتی وغیره
تمرین اولیه ای که در آن بازیگران نقشهای خودشان را از روی متن نمایشنامه میخوانند!
شکست، سقوط، ناکامی، فروافتادن
بی کیفیت، نصفه نیمه، چیزی که شکل یک چیزی باشد ولی در واقع خود آن چیز نباشد یا فقط اسما به اسم آن شناخته میشود. مثلا a celebrity of sorts یعنی یک سل ...
شیطون بلا، سر زنده، با نشاط، پر جنب و جوش!
غیررسمی ) حل کردن یک مساله، کنار آمدن با چیزی، خاتمه دادن غائله چیزی، کنار آمدن با موضوعی ( بصورت موفقیت آمیز ) ، برطرف کردن ترس یا نگرانی در مورد یک ...
1 - به داستان یا غائله چیزی خاتمه دادن! 2 - برطرف کردن نگرانی یا ترس در مورد یک موضوعی I thought we'd laid this issue to rest ages ago من فکر میک ...
1 - به غائله چیزی خاتمه دادن! I tried to put this issue to rest من سعی کردم به غائله این مساله خاتمه بدم. 2 - در مورد چیزی رفع نگرانی یا ترس کردن، ...
گم شدن، محو شدن
عجیب، حیرت آور، شگفت انگیز، amazing
اصطلاح عامیانه غیر رسمی آمریکا ) مخ کسی را خوردن، سر کسی را بردن ( با حرف زدن زیاد و معمولا با صدای بلند ) . اصطلاح انگلیسی همین مورد Talk One's head ...
اصطلاح عامیانه غیر رسمی ) سر کسی را بردن، مخ کسی را خوردن ( با حرف زدن زیاد و معمولا با صدای بلند ) She talked my head off او از بس حرف زد مخمو خو ...
مخمو خوردی! سرمو بردی از بس حرف زدی!
بهم ریخته، آشفته، داغون شده
هم بعنوان نام هم بعنوان نام خانوادگی بیشتر برای جنس مذکر و گاهی هم برای جنس مونث . ریشه انگلیسی و ایرلندی و در جاهای مختلف جهان معناهای متفاوتی دارد. ...
کامل پر کردن، ( فرقش با fill اینست که مثلا وقتی میگویید لیوان مرا پر کن اگر منظور شما اینست که لیوانتان کامل و لبالب پر بشود میگویید fill up my glass ...
پر کردن کلی یک سند یا یک فرم، ( فرقش با fill in اینست که fill in یعنی پر کردن یک یا چند جای خالی از یک فرم هست نه تمام فرم. مثلا در یک فرم جای خالی ن ...
مربی زندگی
پس گرفته شدن، بازگردانیدن
دفتر اشیا گمشده، محلی که برای نگهداری اشیا گمشده است تا دوباره به صاحبان شان برگردانده شود
تأسف به حال خود ( بخاطر بدشانسی های زندگی )
کسی را آویزان نگهداشتن، کسی را پادرهوا نگه داشتن،
کسی را بلاتکلیف گذاشتن، کسی را پادرهوا نگه داشتن، کسی را منتظر ( جواب ) گذاشتن
اصطلاح ) Keep/Have one's feet on the ground داشتن یک نگرش معقول و واقع بینانه به زندگی، اهل عمل و ثابت قدم در زندگی بودن، واقع گرا بودن، یک شخص اهل ...
جنب و جوش، شور و شوق ، سر وصدا های شهری، شلوغ پلوغی!
1 - کسی را عاشق کردن، مخ کسی را زدن، اثر گذاشتن روی احساسات کسی، طوری که سریع عاشق شما شود مثال، He was hoping to sweep her off her feet, but she jus ...
نرخ شکنی
نرخ شکنی، مترادف undercutting
نرخ شکنی
اصطلاح عامیانه آمریکا ) تو همون نگاه اول عاشقت شدم. ( با اولین کلامت من رو گرفتار خودت کردی ) To have someone at 'hello
یک اصطلاح معتبر در ایالات متحده ) به معنی توجه کسی را جلب کردن در اولین نگاه یا با اولین کلام ، خودمونی تو نگاه اول عاشق کسی شدن. You had me at hello ...
1 - بهم ریختن مکانی یا جایی برای پیدا کردن چیزی! ( مترادف turn something inside out ) مثال: I turned the room upside down but, I couldn't find the ...
1 - چیزی را پشت و رو کردن ( طوری که قسمت داخلی آن نمایان و قسمت خارجی آن پنهان شود ) 2 - زیر و رو کردن، بدنبال چیزی گشتن ( مثلا وقتی داریم دنبال جو ...
پزشکی ) افتادگی پا را footdrop یا foot drop میگویند
وضعیت یا پوزیشنی که یک فرد هنگام دراز کشیدن روی تخت یا سطح صاف بخود میگیرد.
کنار گذاشته شدن از پرواز، ( وقتی یک شرکت هواپیمایی بیش از ظرفیت هواپیما، بلیط فروشی کند از مسافران درخواست می کند که هر کدام مایل باشند از لیست پرواز ...
لیست یکسری تجارب و دستاوردهایی که یک فرد امیدوار است در طول زندگی اش داشته باشد یا آنها را بدست بیاورد.
کارمند تحویلدار بانک، کسیکه بطور مستقیم با ارباب رجوع سر وکار دارد و امور بانکی از قبیل پرداخت چک، حواله و. . . را انجام میدهد.
شخصی که یکی از مدیران ارشد یک موسسه مالی است و مسوول رسیدگی به عملیات روزانه، برنامه ریزی های طولانی مدت و تطابق آنها با قانون جهت برآورده کردن نیازه ...
Plant pathology or Phytopathology
بصورت سریع و خشن عبور کردن از چیزی
رفتار یا خلق و خو خود را اصلاح کردن یا عوض کردن! Amend your ways رفتارت رو عوض کن!
گویه، سوال ( در یک پرسشنامه آمار )
عادت کردن به
شکست خوردن ، نابود شدن ، به فنا رفتن، خراب شدن ( در مورد ماشین آلات و. . . )
به معنای تلافی کردن هم می باشد
پر کردن زمان یا مکان ) مثال برای هردو: These files take up a lot of disk space این فایلها یک فضای بسیار زیادی از دیسک را اشغال می کنند. I’ll try n ...
Past participle از عبارت فعل have get to know ( آشنا شدن ) آشنا شده اید، آشنا شده باشید
به چیزی واقع بینانه نگاه کردن