پیشنهادهای علی اکبر منصوری گندمانی (١,٣٠٦)
با یک دید واقع بینانه به قضایا نگاه کردن، با دیدی بازتر ( بدون غرض، بیطرفانه ) به قضایا نگاه کردن.
حاضر جواب
دموده شدن، رو به زوال رفتن، از مد افتادن
فرصت از دست دادن
مسافت نزدیک، فاصله کم، فاصله نزدیک به چیزی ( منظور شاید حداکثر فاصله ای باشد که یک نفر میتواند سنگی را با دست پرتاب کند ولی مفهوم آن اشاره به یک فاصل ...
باعث ناراحتی یا آزرده خاطر شدن ( کسی ) I didn't mean to cause offence to you منظورم این نبود که شما را برنجانم.
باعث آزرده خاطر شدن، باعث رنجش خاطر شدن
ناراحت کردن یا رنجاندن ( کسی )
رنجیده شدن، ناراحت شدن از ( کسی یا چیزی )
نام یک مدرسه ای برای یادگیری جادوگری ( در سریال هری پاتر )
اعتقادتان ( باورتان ، ایمانتان ) را از دست ندهید!
آدم خوش قلب و مورد اعتماد، انسان خوب
طلسم شده، مسحور شده، افسون شده
صفت ) متعهد
قوانین نانوشته مربوط به نحوه پوشش افراد ( در یک مکان خاص )
عرف پوشش ، منظور اینکه افراد در یک مکان خاص چه نوع پوششی داشته باشند مثلا در یک رستوران ، اداره و. . .
( پزشکی ) شوک: به مسدود شدن راه هوایی به هر علت بطوریکه شخص قادر به تنفس نباشد - احساس خفگی کردن ، شوکه شدن ، تکان خوردن - عامیانه ) از شدت هیجان و ...
صفت ) شوکه، عصبانی
صفت ) احساساتی، شخصی که مغلوب احساسات شده - این کلمه قرض گرفته شده از Yiddish ( عبری ) می باشد و ریشه آن بر میگردد به کلمه farklemt که در زبان عبری ب ...
دستخوش احساسات شدن! بغض گرفتن!مثال I choked up when I heard about the disaster بغضم گرفت وقتی که درمورد بحران شنیدم
اگر من بتوانم با افتخار در موردخودم صحبت کنم، اگر تعریف از خود نباشد، اگر حمل بر خودستایی نباشد.
به جلو انداختن زمان یا تاریخ یک رویداد ( مثل جلسه، وقت ملاقات و. . . ) - تغییر دادن زمان با جلو بردن عقربه های ساعت درست عکس put back یعنی عقب بردن ع ...
ارائه دادن یا پیشنهاد کردن ( یک برنامه ، ایده و. . . )
برگ دادن، رشد کردن If a tree puts forth leaves, it begins to grow
برگ دادن، رشد کردن
تکان دادن، بهم زدن
گندمان، شهری در استان چهارمحال و بختیاری، در هشتاد کیلومتری شهرکرد و از توابع شهرستان بروجن به فاصله هجده کیلومتری از بروجن. در زمانهای قدیم گندمان ی ...
بسیار مشتاق بودن ( برای انجام کاری یا چیزی )
بسیار مشتاق بودن به انجام کاری ( بخصوص چیزی که معمولا انجام نمی دهید ) People were falling over themselves to help her مردم خیلی مشتاق بودند که به او ...
برخوردکردن پا ( بصورت اتفاقی ) به چیزی و سقوط کردن، مثال ) She fell over the dog and broke her front teeth او اشتباها در اثر برخورد پایش به یک سگ، نق ...
سرازیر شدن ( در مورد آبشار ) - لبریز شدن ( مایعات ) - سقوط چیزی بر روی زمین یا کنار خودش ( مثلا ، کیک را اگر خیلی بلند درست کنند ممکن است که فرو بریز ...
در یک جنون آنی
بغض گلو ( از شدت غم ) مثال ، I had a lump in my throat as I watched my brother get on the plane من درست لحظه تماشای سوار شدن برادرم به هواپیما، یک بغ ...
یک بغض در گلو گیر کرده، بغض داشتن ( از شدت ناراحتی )
به شیوه ویلیام وردزورث ( شاعر معروف انگلیسی )
یک نگرش یا رویکرد واقع بینانه داشتن ( نسبت به چیزی ) مثال She had a down to earth approach to life او یک نگرش واقع بینانه ای به زندگی داشت ( منظور ای ...
گرایش واقع بینانه
یک مورداز چمدان یا بار و بنه مسافر. ( در فرودگاه ها منظور از این عبارت مواردی هستند که بعنوان بار مسافر اجازه ورود به کابین هواپیما را ندارند و به قس ...
اسم ) : بار، چمدان، توشه
یک مورد شخصی ( در فرودگاه ها، منظور از این عبارت مواردی مثل کیف دستی، لپ تاپ، کوله پشتی کوچک و. . . که میتوانید همراه خودتان اگر مایل بودید و اجازه د ...
حالت رسمی تر از ( Have a seat )
بفرمائید بنشینید ( این عبارت نسبت به Take a seat دوستانه تر و محترمانه تر است )
1 - با میل خود از کاری عقب نشستن ( صرف نظر کردن ) ، اداره امور را به دیگری دادن ( برای فهم بهتر یک اتومبیل را در نظر بگیرید وقتی با اراده خودتان در ص ...
دسته چک
دفترچه بانکی
متصدی ( کارمند ) مسوول باز کردن حساب در بانک
با من بیا ( پیش بیا، بیا جلو )
مسخره کننده، کسی که به شکل طعنه آمیز، دیگران را مسخره می کند - شکاک، بدبین، منفی باف - کسی که اهمیتی به دیگران نمی دهد و فقط به منافع خود اهمیت میدهد ...
تحقیرآمیز ، ریشخند کننده، استهزا کننده
بصورت دکلمه خواندن، دکلمه کردن