پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٧٥٩)

بازدید
٢,٣١٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Capable of being obtained. synonyms: getable, obtainable, procurable available. obtainable or accessible and ready for use or service. به دست آمدنی. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Not restrained or limited in the exercise of power : ruling by absolute authority. an arbitrary government. b. : marked by or resulting from the unre ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Deflate someone's exaggerated sense of self - worth or importance. ابهت کسی/چیزی را شکستن اعتبار یا ارزش کسی/چیزی را زیر سئوال بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از بی پناهی ، از درماندگی، از بیچارگی، از استیصال.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To collect all one's powers in preparation for action. خود را آرام کردن بر خود مسلط شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با صدای بلند جواب دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشکلی پیش آمده؟ طوری شده؟ اتفاقی افتاده؟ چی شده؟ چه خبره؟ مشکل چیه؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Whenever someone asks you for something, be willing to give it. But be sure you get something in return. بده بستان، معامله، گاوبندی، زدوبند، لابی کر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با روی متبسم، با روی گشاده، با شادی، با شور و شوق.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

موی دماغ، مزاحمت، مداخله.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تاراندن، رم دادن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

You can use it when you want to express that you had a feeling something was true before you got confirmation. این نظر منه، این حدس منه، این فرض منه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

رفع مزاحمت کردن، رد کردن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

همان وقت، بی درنگ، در ضمن، پشت بند، توامان، در عین حال، در همان حال.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب دیده شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشغله، کار، ماموریت، گرفتاری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوش خلقی، نرم خویی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Softness of action or effect. نرم خویی، ملایمت، ملاطفت، مهربانی، رافت، خوش خلقی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یک وری بر لبه میز یا هر چیز دیگری نشستن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وجه المصالح

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نظرگیر، دیدنی، میخکوب کننده، تماشایی، چشم نواز، جاذب.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Elastic; rebounds readily. “clean bouncy hair” synonyms: live, lively, resilient, springy elastic. capable of resuming original shape after stretchin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

توی چشم، متورم، هویدا، فاش.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To look very good . To look as attractive and pleasant as possible. جذاب و خوشایند شدن، به خود رسیدن، ترگل و ورگل شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ناشی، دست و پا چلفتی، نابلد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To get information about something because you want to know more about it, or to learn a fact or piece of information for the first time: رد کسی را گ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

They have long been considered as symbols of purity, prosperity and good health but were also once thought to bring happiness and good luck to those ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رستگاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

To earn a lot of money in a short time and with little effort. نابرده رنج گنج بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you can't beat something, it's the best and you aren't going to find anything better. حرف نداره، رودست نداره، تهشه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Alternative spelling of "zackly" or "Exactly". به طور دقیق، به درستی، به صراحت، رک و راست، راست و حسینی، خدا وکیلی،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بارها، به دفعات، به کرات، پیاپی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

In a lowly manner. عامی، امی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A girl or woman who walks about a dining room or nightclub selling cigarettes. دختر سیگارچی/سیگارفروش دوره گرد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

In the early days of telephony, companies used manual telephone switchboards, and switchboard operators connected calls by inserting a pair of phone ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

قلمدان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لبه یقه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

The sum of the past achievements or performance of a person, organization, or thing. سوابق، کارگزینی،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جاپرونده ای کشودار، کشوهای بایگانی، کشوی پرونده ها، پرونده دان.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

با لحنی دوستانه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوعی رانندگی با موتور کراس که در آن موتورسوار پاهای خود را بالای فرمان می آورد یا در دو طرف باز می کند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you say that someone looks every inch a certain type of person, you are emphasizing that they look exactly like that kind of person. سایه به سایه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Without the surrounding words or circumstances and so not fully understandable. مبهم، گنگ، ناشناخته.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you say that you will do anything within reason, you mean that you will do anything that is fair or reasonable and not too extreme. به قاعده، به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A break from one's employment or school. مرخصی گرفتن از کار اجازه گرفتن از مدرسه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

You can use it to describe a situation in which a favorable outcome depends solely on chance. بگیر نگیر داره تا چه پیش آید

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

After the usual or proper time, or after delay: to arrive late. until after the usual time or hour; until an advanced hour, especially of the night: ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جام شراب

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If you say it is about time that something was done, you are saying in an emphatic way that it should happen or be done now, and really should have h ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

موضع گیری/جبهه گیری مناسب