arresting

/əˈrestɪŋ//əˈrestɪŋ/

معنی: جالب، توقیف کننده
معانی دیگر: چشمگیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: arrestingly (adv.)
(1) تعریف: capable of attracting and holding attention.
متضاد: inconspicuous
مشابه: magnetic

- She has an arresting way of speaking.
[ترجمه گوگل] او روشی جذاب برای صحبت کردن دارد
[ترجمه ترگمان] طرز حرف زدن داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: responsible for an arrest.

- The arresting officer testified.
[ترجمه گوگل] افسر دستگیر کننده شهادت داد
[ترجمه ترگمان] افسر دستگیر شده شهادت داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. sherry's arresting beauty
زیبایی خیره کننده ی شری

2. the police withheld from arresting them
پلیس از بازداشت کردن آنها خودداری کرد.

3. Advertising may be described as the science of arresting human in-telligence long enough to get money from it.
[ترجمه گوگل]تبلیغات ممکن است به عنوان علم دستگیری هوش انسانی به اندازه کافی برای کسب درآمد از آن توصیف شود
[ترجمه ترگمان]تبلیغات را می توان به عنوان علم دستگیری انسان به اندازه کافی برای بدست آوردن پول از آن توصیف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The mountains are the most arresting feature of the glen.
[ترجمه گوگل]کوه ها جذاب ترین ویژگی گلن هستند
[ترجمه ترگمان]کوه ها the ویژگی دره هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The police blundered badly by arresting the wrong man.
[ترجمه گوگل]پلیس با دستگیری مرد اشتباهی اشتباه کرد
[ترجمه ترگمان]پلیس با دستگیر کردن مرد اشتباه دچار اشتباه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She broke away from the arresting officer.
[ترجمه گوگل]او از افسر دستگیر کننده جدا شد
[ترجمه ترگمان] اون از افسر دستگیرش جدا شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The police are arresting the small-timers when they should be going for the ringleaders.
[ترجمه گوگل]پلیس در حال دستگیری خرده‌تایمرها در زمانی است که باید به دنبال سرکرده‌ها بروند
[ترجمه ترگمان]پلیس این تایمر کوچک را زمانی دستگیر می کند که آن ها باید به سمت رهبران این گروه در حرکت باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There's no point in arresting the small fry.
[ترجمه گوگل]دستگیری بچه ماهی ها فایده ای ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ فایده ای نداره که اون کباب کوچولو رو دستگیر کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The constable had reasonable grounds for arresting her.
[ترجمه گوگل]پاسبان دلایل منطقی برای دستگیری او داشت
[ترجمه ترگمان]پاسبان دلایل منطقی برای بازداشت او داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. After arresting the launch we took off six illegal immigrants and proceeded to Ramsgate together with Spring Flight.
[ترجمه گوگل]پس از دستگیری پرتاب، 6 مهاجر غیرقانونی را پیاده کردیم و همراه با اسپرینگ فلایت به سمت Ramsgate حرکت کردیم
[ترجمه ترگمان]بعد از دستگیری، ۶ مهاجر غیر قانونی را دستگیر کردیم و به Ramsgate با پرواز بهاره رفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The police do not use force when arresting people unless it's absolutely necessary.
[ترجمه گوگل]پلیس هنگام دستگیری افراد از زور استفاده نمی کند مگر اینکه کاملاً ضروری باشد
[ترجمه ترگمان]پلیس در هنگام دستگیری افراد از زور استفاده نمی کند مگر اینکه واقعا لازم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The strange but arresting creatures become instant celebrities.
[ترجمه گوگل]موجودات عجیب و غریب اما دستگیر کننده بلافاصله تبدیل به افراد مشهور می شوند
[ترجمه ترگمان]موجودات عجیب اما دستگیری در یک زمان مشهور می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Perhaps the most arresting part of Get Happy is the section on Garland's late youth and early adulthood.
[ترجمه گوگل]شاید جذاب ترین بخش Get Happy، بخش مربوط به اواخر جوانی و اوایل بزرگسالی گارلند باشد
[ترجمه ترگمان]شاید مهم ترین بخش کسب شادی بخشی از دوران جوانی گارلند و اوایل بزرگسالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They responded by arresting politicians under wartime emergency rules.
[ترجمه گوگل]آنها با دستگیری سیاستمداران تحت قوانین اضطراری زمان جنگ پاسخ دادند
[ترجمه ترگمان]آن ها با دستگیری سیاستمداران تحت قوانین اضطراری زمان جنگ واکنش نشان دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. But the most arresting feature is the amazing spire of Meall Mheadhonach at the other end of the ridge.
[ترجمه گوگل]اما جذاب ترین ویژگی مناره شگفت انگیز Meall Mheadhonach در انتهای دیگر خط الراس است
[ترجمه ترگمان]اما جالب ترین قسمت، مناره شگفت انگیز of Mheadhonach در انتهای دیگر پشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جالب (صفت)
spicy, absorbing, attractive, yummy, marvelous, memorable, arresting, well-off

توقیف کننده (صفت)
arresting

انگلیسی به انگلیسی

• thrilling, exciting; absorbing, interesting, striking
imprisonment, detainment

پیشنهاد کاربران

نظرگیر، دیدنی، میخکوب کننده، تماشایی، چشم نواز، جاذب.
very attractive in a way that attracts a lot of attention
صفت/ بسیار جذاب به گونه ای که توجه بسیاری را به خود جلب می کند
an arresting - looking woman
The house has an arresting view of the river.
Synonyms;
sensational
stunning
منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/arresting?q=arresting
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : arrest
✅️ اسم ( noun ) : arrest
✅️ صفت ( adjective ) : arresting
✅️ قید ( adverb ) : _
دستگیری
جلب توجه کننده
یعنی جالب ، متوقف کننده
For example 👇
The museum was very arresting for me
موزه برای من خیلی جالب بود
لایک فراموش نشه❤
خیره کننده
حقوق جلب _ توقیف

بپرس