پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٩١٢)

بازدید
٣,٧٣٧
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مخنث، مردی که در جماع ناتوان باشد و حالات زنانه داشته باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به میل خود و از پیش خود و بدون دستور کار کردن، سرخود، خودمختار، مستقل، افسارگسسته، مستبد، خودرای، مهمل، خودکامه.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

If something is wreathed in smoke or mist, it is surrounded by it. در احاطه دود یا غبار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اجبار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A facility for taking and processing pictures. عکاسخانه، عکاسی ( محل ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Swell the ranks/numbers of something ( =increase the number of people in a particular situation ) . شکل گرفتن صفوف، افزایش تعداد نفرات حاضر در جای خ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تقلید ماهرانه، شبیه سازی دقیق، بازآفرینی بی عیب و نقص.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سکویی چوبی در خیابان که هر کسی می توانست بر آن بایستد و نطقی فی البداهه و عمدتاً در موضوع سیاست ایراد کند. سرچشمه این اصطلاح از روزهایی است که سخنران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Include or absorb ( something ) in something else. استحاله شدن، جزیی از یک چیز دیگر شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

If you tell someone to get the hell out of a place, you are telling them angrily or emphatically to leave that place immediately. [informal, rude, em ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

رودست زدن، جلو افتادن، قال گذاشتن، رکب زدن، روی دست کسی بلند شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نعش کش پلیس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A police van ( also known as a paddy wagon, meat wagon, divisional van, patrol van, patrol wagon, police wagon, Black Mariah/Maria, police carrier, o ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

In crime laboratories, scientists analyze evidence collected from ​crime scenes, suspects and victims. They may analyze anything from DNA or fingerpr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

It is used to describe a fortunate event that happens unexpectedly or by chance. از بخت بلند، از خوش اقبالی. مثال: "I got offered a job in a dream ...

پیشنهاد
٠

Especially British English the part of a road, area of land etc that is furthest from where you are. راه به بیراهه بردن، راه به ترکستان بردن، از مسی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جدا افتادن از چیزی، فاصله گرفتن از چیزی. Sometimes politicians seem to be divorced from reality. گاهی سیاستمداران از واقعیت فاصله می گیرند. Far to ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

A. To legally dissolve one's marriage with . To end marriage with ( one's spouse ) by divorce. طلاق گرفتن از، فسخ قانونی ازدواج، پایان دادن به زندگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( کودک ) بدجنس، موذی، شیطان صفت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The part of a newspaper that has financial information. صفحات اقتصادی روزنامه ها

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Pleasantly entertaining or diverting. خالی از لطف نیست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

A little bit of sugar : You use little to indicate that there is only a very small amount of something. You can use `so', `too', and `very' in front ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دل و دماغ نداشتن، بی حوصله بودن، خسته شدن از.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

فکری شدن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

It just means that there is no rushing or changing it. It will require as much time as it requires and no less. هیچ عجله ای در کار نیست، تا هر وقت ل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

در استرالیا نام خلاصه شده نوعی پرنده است موسوم به laughing jackass یا Laughing kookaburra که در زبان فارسی به کوکابورای خندان ترجمه شده است؛ گونه ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بزرگ، درخور، برازنده، سزاوار، نظرگیر، دیدنی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هوله/دستمال آشپزخانه ( در ضمن چیزی به نام کهنه ظرفشویی نداریم. هیچ شباهتی هم به اسکاچ ندارد. اسکاچ به انگلیسی می شود: scrub sponge ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Feel a strong desire for or to do something. ویر گرفتن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آبخوری دولچه ( واژه قدیمی ) . البته در برخی مناطق به ویژه روستاها هنوز این کلمه زنده است. در لغت نامه دهخدا آمده: دولچه . [ چ َ/ چ ِ ] ( اِ مصغر ) د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Used in polite requests. بی زحمت، لطف می کنی، اگر زحمتی نیست ( در جمله خواهشی ) . Follow me, if you please, and I'll show you to the garden. بی زح ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

دست و پنجه نرم کردن به معنای زورآزمایی و قدرت خود را محک زدن است و معادل انگلیسی آن معمولا bout است. اما struggling افزون بر معناهایی که دوستان پیشنه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

محل شرمگاه، محل عورت.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

We use this expression when we want to show sympathy or concern for someone that we care about. یادش بخیر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رفتن جمعی به سفر یا گردش به طور دانگی که هر یک سهم هزینه خودش را بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی. گلگشت. گشت و گذار. گشت گروهی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Political activity is activity directed toward the success or failure of a political party, candidate for partisan political office, or partisan poli ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سر به هوایی، بی خیالی، بی اعتنایی، سبکسری.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

این کلمه در بین انگلیسی ها بسیار رایج است اما آمریکایی ها به جای آن از roommate استفاده می کنند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Not long ago, or at a time that started not long ago. هنوز چیزی نگذشته، تا همین چندی قبل.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

این کلمه وجه شرطی هم دارد ودر این صورت در جملات با زمان گذشته کامل به معنای اگر و چنانچه است و در ابتدای جمله می آید. مثال: Had I known you were wai ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Unofficial channelsThere exists an unofficial mode of communication as well. The employees communicate outside work environment on topics not related ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The S - Bahn is a hybrid urban - suburban rail system serving a metropolitan region predominantly in German - speaking countries. قطار شهری هیبریدی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

A closet to hold mops and brooms, extra shoes, rolls of gift wrap, grocery sacks, and tools. قفسه یا کمد محل نگهداری جارو، خاک انداز، کفش های اضافی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

In a way that involves thoughts, feelings, and ideas being expressed, questions being asked and answered, or news and information being exchanged. ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کت و شلوار رسمی/اداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کتک زدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

The state of being dark; lack of light; the absolute or comparative absence of light . نسبتا تاریک، کم نور، فاقد روشنایی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

در متون ادبی: خلوت انس، تماشاگه راز.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه دخلی به تو داره؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وقاحت کردن