پیشنهاد‌های جلیل جعفری (١,٧٥٩)

بازدید
٢,٣١٢
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ریخت و پاش، به هم ریختگی، آشفتگی، خرابکاری.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

If you describe someone as remote, you mean that they behave as if they do not want to be friendly or closely involved with other people. آدم دیرآشن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( usually plural ) an area where many people have died ( usually by massacre or genocide during war or violent civil disturbance ) . قتلگاه، محل کشت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Restore equality in a situation. برقراری/اجرای عدالت

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

An ability to understand or know something without needing to think about it or use reason to discover it, or a feeling that shows this ability. نوع ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Similar to, or resembling, a toad. وزغی، شبیه به وزغ.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you say that someone's mind is diseased, you are emphasizing that you think it is not normal or balanced. ذهن بیمار، ذهن نامتعادل، بیماری ذهنی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مخلفات سفره یا میز غذا مانند ماست و نوشابه و سیب زمینی و سالاد و سبزی خوردن و نان و سوپ و آش و آب و دوغ و الی ماشاالله!

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

Used to express one's defiance. کُری خوانی، رجزخوانی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آدم منطقی

پیشنهاد
٠

Is an expression denoting an irrelevance or non sequitur in the current discussion. A common form, what does that have to do with the price of tea in ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Unable to be affected by. پوست کلفت، بی عار. کلمه ای برگرفته از اواسط قرن هفدم میلادی با ریشه لاتین impervius .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

اختلال مشاعر

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Even though one does not want to. به رغم میل باطنی، با اکراه، با بی میلی، به ناچار، دست خود آدم نبودن، بدون اینکه خود آدم بخواهد. مثال: Despite mys ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

قلمرو، تیول.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To act in a strong, determined way to defeat someone or something, often in a game or competition. با قدرت و مصمم و به قصد شکست دادن کسی/چیزی در باز ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Used to say that something happened right after something else. جونم برات بگه، بعدش، دیگه برات بگم، خلاصه. مثال: I slipped, and the next thing I kn ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرزور، بر و بازودار.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمینگیر

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیوانه خانه ( دیوونه خونه ) : بیمارستان روان پزشکی، تیمارستان یا آسایشگاه روانی نوعی بیمارستان است که از آن برای بستری افراد مبتلا به بیماری روانی اس ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

از دل کسی درآوردن، حال کسی را عوض کردن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

If you say that you would not do something for the world, you are emphasizing that you definitely would not do it. تصمیم قطعی برای عدم انجام کاری. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

Used to express mild disappointment, gentle entreaty, or real or mock sympathy or sentiment. ندایی برای ابراز ناامیدی نصف و نیمه، التماس نیم بند، یا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نفوذی، مخبر.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

A friend you have had for a long time. لنگه، همتا، صمیمی، رفیق جینگ.

پیشنهاد
٠

To know something completely. با چیز/جایی مثل کف دست آشنا بودن. مثال: I know this town like the back of my hand. ترجمه پیشنهادی: من این شهر را مثل ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A wary and astute person. فرد محتاط و زیرک، آب زیرکاه ( در انگلیسی بریتانیایی ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مترادف است با poker face به معنای: چهره بی حالت و عاری از هر گونه حس و حال.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد

ناخواسته، ناخوانده. به این مثال توجه کنید: Sheltering under Howie’s umbrella, the rain fenced Esther around with tears for unnecessary, ubiquitous d ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Feeling extremely nervous and worried because you believe that other people do not like you or are trying to harm you. عصبی و نگران شدن از این بابت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

Such a long time ago, so many years ago. مدت ها قبل، خیلی سال پیش.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همین طور با دقت به اطراف نگاه کن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چپ افتادن، ناسازگاری کردن، بد شدن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نیمچه، بگیر و نگیر.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

Sudden commotion, excitement, or confusion; nervous hurry. ولوله، جنب و جوش، هیاهو، آشفتگی، هیجان، سردرگمی ناگهانی، عجله .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

روزنامه چی ها /رسانه ای ها

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Using a telephone to talk to someone. تلفنی صحبت کردن، تلفن کردن، زنگ زدن.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If you get a glimpse of someone or something, you see them very briefly and not very well. تصویری مبهم از کسی یا چیزی

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Stalking is unwanted and/or repeated surveillance or contact by an individual or group toward another person. [1] Stalking behaviors are interrelated ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To achieve something no other person or thing has achieved. رکورد زدن، به بالاترین حد یک چیزی رسیدن، سرآمد همگان شدن در زمینه ای، سر به آسمان زدن.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

A boy who has grown up on a farm. type of: boy, male child. a youthful male person. پسر مزرعه ( پسری که در مزرعه بار آمده است ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وسیله کردن، دستمایه قرار دادن.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جرثومه فساد

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهود ( این واژه برای تحقیر به کار می رود ) .

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد

کله خر، کله خراب، بی کله.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بندر داخلی یا بندر درون سرزمینی: به بندری گفته می شود که در آبراهه های داخلی مانند رودخانه، دریاچه یا کانال آبی قرار گرفته است که ممکن است به دریاها ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In the place where someone lives. محله، کوی، برزن. مثال: Down our way people don't take much interest in politics. ترجمه پیشنهادی: اهالی محله ما ع ...

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مخنث، مردی که در جماع ناتوان باشد و حالات زنانه داشته باشد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به میل خود و از پیش خود و بدون دستور کار کردن، سرخود، خودمختار، مستقل، افسارگسسته، مستبد، خودرای، مهمل، خودکامه.

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
٠

If something is wreathed in smoke or mist, it is surrounded by it. در احاطه دود یا غبار.