پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٤٠٩)

بازدید
٣,٢٦٦
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

آزاده میازار چو آزردی بیوژن ( ب اوژن - بکش ) اوژن =افکن - کشتن - جنگ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

میختم میختی میخت میزم میزی میزد هر کجا در دل زمین موشی است سرنگون سار بر فلک میزد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نشک انار نیست انان ناژ /ناز را نار خوانده اند گمان کرده اند انار است هر درخت بی بر را نشک گویند و درختی که بر دهد باغی است و باغ/ باو/باگ بر و ثمر است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

نمیدانم این بدرستی یشک است یا نشک - شاید نشک باشد که به دندان نیش و منقار گویند منقار عربی است پارسی ان نشک یا چنگ است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رس بچم گلوبند نیست گویا نخستین بار اوبهی واژه گلوبنده /بنده گلو را درباره رس دیده و انرا درنیافته گمان کرده گلوبنده ماده گلوبند است - رس/ لس/ لوس مرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شوربختانه دهخدا که باید درست باشد نیست راغ به دامنه کوه که برتر از هامون است گفته میشود صحرا یعنی بیابان بی اب و علف راغ دامنه کوه سرسبز را گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

خلنگ در استان فارس به مرغ و خروس جوان گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نامهای پارسی گردکان، گردو، جوز، گوز، گوج ، گویز، آقوز، قز، ووز، چارمغز، بیشتر این نامها در همه جا ونزد همه ایرانیان چه کرد و چه گیلک چه تبری چه گرگان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تنی چند از آب دریا بجست رسیدند نزدیکی آبخوست. عنصری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تنی چند از آب دریا بجَست رسیدند نزدیکی آبخوست. عنصری.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کشه و کشگ خط است هر خطی و همچنین کشه دربر کشیدن نیز است - در زرین دشت دارابگرد به رودخانه کشه گویند و در یزد دامن است و کشیدگی کوه و سربالایی گردنه ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در کردی نماز را نویژ یا نوَژ گویند این نوژ چون پوز است - اگر چچند چیز کوچک را بدانیم پارسی دری و کردی یکی هستند و - م بهم جای هم مینشینند بیشینه ز را ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیخسته همان پَی خسته است خسته زخمی نیست کوفته است و کوفته و پایمان را در سغدی خوسته و خسته میگفتند کوفته و کوبیده و کوییده که ریشه ان کو است از خو خو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

میرا = انکه میمیرد و میراست میرا گویشی دگر از مهرا و میثرا بچم خور و مهر و هور و خورشید است و این همه پارسی است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

باید هشداریم که ان گروه که شاهنامه و نوشته های تاریخی و ادبی پیش و پس از ساسانی انان را ترک خوانده اند ایرانی هستند و چاچ و اسپیجاپ و فرغانه انگونه ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

واژه انقلاب پارسی نیست و در عربی نیز معنای دگری دارد. و در تاریخ ادبیات فارسی هم پیوسته معنای بدی میداده - پارسی این واژه شورش است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاری بچم سال گذشته و گذشته هاست بیخ ان بچم کهن بوده و پار و پری و پیر نیز از همان است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

چشمان تیه کالی خونم بخورد سالیست خوشبخت آنکه دلدار با یار تیه کالیست کاری که میتوانی با یار آشنا کن یک مشت خاک راهش بردار توتیا کن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تو سرو جویباری تو لاله بهاری تو یار غمگساری تو حور دلربایی. فرخی. به گیتی مرا خود همین است و بس چه انده گسار و چه فریادرس. فردوسی. اگر رای میداری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

ژیان بچم خشمگین نیست شگفتا که گویا غرم ژیان و گوزن ژیان را ندیده اند بدان ایزدی فر و جاه کیان ز نخجیر گور و گوزن ژیان که با آهوئی گفت غُرم ژیان که ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

مرحوم عبدالحی حبیبی نویسنده و پژوهشگر خوبی بود افسوس که ایشان در پایان زندگی گوهر بار خویش دست به جعل نوشته ای زد که مدعی شد ان را در پیشاور از یکی ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

رزان=باغستان . ابن اسفندیار در تاریخ تبرستان گوید بوقت انکه شهر امل مینهادند مردی صاحب عیال بود یک گری زمین داشت که رزان او بود در پهلوی پهله ( تاتی ...

پیشنهاد
١

شوربختانه هرچه سخنور پیش از زمان صفوی به پشتون میبندند دروغ است و نخستین سخنور پشتون خوشخال خان ختک است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

دوستمان وخشور و گنجور و دستور و شرور و بخور و همه چیز به هم پیوست برادر وخشور و گنجور پارسی را چه پیوند با شرور عربی - ور در نامهای پارسی مانند گنج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-٢٣

قلیچ = قلیج = گریج و گریگ است و گرا در پهلوی و پارسی دری برنده است و گریک نیز بچم برنده است و بی گمان شمشیر ر برنده است - این ریشه پهلوی انست انانی ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شکردن و شکر و جانشکر و دل شکر نه به چم شکار که به چم برش و بریدن است و راست این واژه شگر است - شگر نیز چون شمار بی ش ریشه ان بدست میاید چون شمار که م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

باز - پیمانه اندازه گیری برای درازا و چیزهای روان است انرا در پارسی هخامنشی بازیش میگفتند بچاه سیصدباز اندرم من از غم او عطای میر رسن ساختم ز سیصد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

دهخدا میگوید در هندی شیره هرچیز را گویند گویا نمیدانسته در پارسی نیز ، رس و ریس شیره هر چیز باشد -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سَرین= بالش - سرینم خشت و بالینم زمین است و سَرین= سردین خنک - و در پارسی د - ی جای هم نشینند چون شهریارشهردار ماده مایه پاد پای آذرآپادگان آذربایجان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تنها - بی همتا - جدا با من محبت تو چو جان از عدم رسید نتوان ز دست دامن او را یکان گذاشت ورا نگویم از ارکان دولتست یکی که اوبجاه ز ارکان دولتست یکان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

سرد به ترکی قش میشود و در قشقلاق نیز انرا میبینیم و سرد و سردین و سرین پارسی است سردین خنک - و در پارسی د - ی جای هم نشینند چون شهریارشهردار ماده مای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

جوذر همان گیاه جودر است و نه جو ذره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اینچنین واژه ای درپارسی نداریم و ان تَحَجُّم عربی است و از سروده خاقانی نیز پیداست که همین واژه عربی است نه کرکس فرخج و نه زاغ تحجم است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

قپیز و قپان ( گپیز و گپان ) با هم در پیوند است و از ریشه ایرانی کپ kap به چم دربرداشتن است . گپیز یا کفیز ، کویز، کویژ ، قفیز ، گپیچ ، کپیث ( پیمانه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جدا از پهلوی یوتاک =یو تاک - یو=یگ=یک و تاک هم تک است یو از پارسی باستان همان یک است که اکنون در پشتو و پهلوی آذربایجان=تاتی ) گفته میشود و گمان نکن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرّقان بیگمان با دو رای درست است و همانگونه که در تاریخ بخارا آمده بچم فرخندگان ( مبارک عربی ) است و جز این که گفته در بسیار جاهای دگر نیز خرقان باشد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نام این آهنگ شیواتیر است که نام ارش کمانگیر است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

هروی در ابنیه ارد که بزبان بهری خراسانیان کَوَندَه گویند - در کاشمر و سبزوار و بردسکن کوند و در نهبندان ترّک و در طبس تژگ گویند در شیراز انرا کرکو ی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

غرن =گریان دو دستم به سستی چو پوده پیاز دو پایم معطل ، دو دیده غرن. بوالعباس الأرخسی پاره ای روستاهای شیراز گریید را غربیدن میگویند به خروش اندرش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

کویژ نیز امده در ام الکتاب اسماعیلی امده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چفت و چفته خمیده و کج همیشه تا چو زنخدان و زلف دوست بود ز روی گردی گوی و ز چفتگی چوگان هزار مهر مه و مهرگان و جشن وبهار به خرمی بگذار و تو جاودانه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چو شمشیر تو رنگرز من ندیدم که ریگ سیه را کند بهرمانی منوچهری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

گرمان همان کرمان و کرمانج است بر فرخی و بر بهی، گردد ترا شاهنشهی این بنده را گرمان دهی، وان بنده را گرمانیه منوچهری دامغانی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بخار به پارسی چندین نام دارد - وشم - نژم - مُژ - دم این بخار است و میغ و آمیغ را هم برای ابر و هم برای مه میگویند و مه را مه ومیغ و آمیغ و دمه و دمان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

روشن و روشت = روش روشن زمانه بران سان بود که فرمان دادار کیهان بود فردوسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

این واژه را فردوسی نیز به گونه گش اورده وبه گمانم واژه گس که امروزه میگوییم برای گس سفید و گس سرخ و گس زرد و گس سیاه نیز بکار آید کسی را که اندیشه ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گو اینکه شخ دیسه دگر سخ ( سخت ) باشد ت در واژه سخت نیز مانند ت در راست و خواست که در پهلوی راس و خواه است از ریشه واژه نیست و هر انچه در باره شخ امده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

دبیره و کشه /کشک پارسی انست و دبیره نبشتن را و کشه کشیدن را ست ودوگواه راستگوی و پذیرای سخن داردیکی بیرونی خوارزمی و دگر سگالنده جنگان دلیران بلوچ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گسل بگسل - گسل گسلان چون خور خوران - وان دیگر گسلان انست که گویی پیوند گسست از من و رفتش گسلان چون اب که میرود ز سرچشمه روان گسلم گسلی گسلد گسلیم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

گویند زمین بر سر شاخ گاویست و ان گاو را پای بر پشت ماهی است و پشت ان ماهی پایان جهان است فردوسی نیز انرا بارها بکار برده بچینی نشان داد شاهی کراست ز ...