پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٢٨٠)

بازدید
١,٧٩١
تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر ورجا ارج و ارز یا برز بود انرا ارجمند و ارزمند و برزمند میگفتند بیگمان ورجا چیز دگر است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رس که در سروده های زیر است خواجه یکی غلامک رس دارد کز ناگوارد خانه چو تس دارد منجیک رادمردان همه با درگهش آموخته اند چون بز رس که بیاموزد با سبز گی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

قوچ جنگی و صخره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

دهخدا پیوسته نخست واژه ها را عربی میبیند و واژه عربی را ترجمه میکند و اگر واژه به هیچ روی به عربی نمینمود انگاه ان واژه پارسی را به عربی ترجمه میکند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

رودبار هر زمین و روستا و شهرستان که کنار رود باشد انرا رودبار میگویند ز برای نمونه دشت میان رودان رودبار است دشتهای دو سوی امو دریا و گلزریون رودبارس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

هیز خیز نیز گویند دول بود و انکه هیز چشم است در گارنامه اردشیر بابکان امده است که شاپور به اسواران گفت که هیزگ به چاه افگنید و آب آهنجید . . و ستور ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به گمانم غن در این سروده همان سنگ روغن گیری باشد و خواستش از پیچش سنگ روغنگیران است و نه دستابرنجن بر سر هر رگ تافته گیسویی پیچیده بر دستش بکردار غن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بوعلی سینا و بیرونی هر دو در نوشته های پارسیشان نهادن را برابر فرض نهاده اند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

فور بور باشد دید خود را سبز و سرخ و فور و زرد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

چشم را در پارسی دری چشم و چم گویند و چم را در سورانی چاو گویند در هرات و مرو و بسیار جای خراسان و پهله ای ( فیلی ) و بلوچان چم گویند و چشم را دیده ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیگمان انچه دندان جانوران درنده است یشک است و نه نشک و نباید این بدخوانی را در فرهنگنامه نوشت و گر باید یاد کرد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بجز عمود گران نیست روز و شب خورشش شگفت نیست ازو گر شکمش کاواک است. لبیبی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

آرش محمدی خود باغ ترکی از باز است چرا که در پنج شهر پهله ( ری اسفهان ماه همدان ماه دینور آذربایجان ) ز را ج میگفتندچون رازی راجی تازیک تاجیک باز باج ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بند = فن باشد بشمشیر و گرز و کمان و کمند نمودند هر گونه بسیار بند اسدی پیل زوری که چون کند کستی بند او پیل را دهد سستی مسعودسعد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از زبان هیتی گرفته شده Hittite 𒄑𒆳𒋫𒀀𒀠 ( kurtal - , kartal -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

سودا از واژه سود و زیان است در ایران شوربختانه انرا به گمان عربی بودن به گونه عربی میگویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فسیله اسپان همی تا به کابل بیامد زرنگ فسیله همی تاخت از رنگ رنگ فردوسی زمین از تک و پوی گام زرنگ چو ماهی فروشد به کام نهنگ اسدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پارسی ان نیرنگ است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خام ویژه و سره است که به عربی ان را خالص و بی غش گویند یکی جام پر نقره خام کرد - زر خام و سیم خام زر پاک و بی الایش گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

پارسی ان گشاد نامه است امیر به خط خویش گشادنامه نبشت بر این جمله : بسم اﷲ الرحمن الرحیم ، محمودبن سبکتگین را فرمان چنان است این خیلتاش را که به هر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

خاور هیچ پیوندی با خور ندارد خاور از واژه اور و ایوار است آور - ایوار - اویر - اوار - بچم غرب مغرب غریب غربت است خ گفتن ا نزد فرارودیان ( در سغد و خو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

شگفتا از استاد کزازی با اینکه درباره واژه خاور خود گفته اند که خاور به جای فروشد خورشید گویند و انان که جز این پنداشته اند گمراهند باز درباره باختر خ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

شگفتا که دهخدا نوشته فردوسی مشرق ایران را خاور گفته و از همه سروده هایی که نمونه اورده خاور جای فروشد خورشید است نه جای برامدنش بنگریم نخستین نمونه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

زین سلاح هرگونه که باشد چه شمشیر و چه نیزه و چه خنجر و زین است را چون اسب کاربرد جنگی داشت زین نامیدند و طهمورث زیناوند طهمورث مسلح است و زن و جن ریش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چخیدن در روستاهای شیراز گریختن و خیز و برتنگیدن و برجهیدن و پایکوبی و رقص و اگر با ج و غین گویند تنها گریختن باشد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در لری نیز خازه گویند و غزسه به غزیدن یا خزیدن گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

اب منی را به پارسی اب خازه و شوس و شوسر گویند و خازه خمیر و خمیره و سرشت است و ندانم ان راچون سفت است خازه گفتند یا چون خمیره مردمان است لعل کرده ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پارسی خمیر خازه و سریش است و خمیر شدن را خازیدن گویند و خمیر کردن را خازاندن و سرشتن گویند گل پرویز را نیز چون با اب بسرشند خازه گویند سرشتم سرشتی سر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سریش همان سرشم و سرشته= خمیر است و سریش را چون سریشنی است سریش و سرشم گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

پارسی خمیر خازه و سریش است و خمیر شدن را خازیدن گویند و خمیر کردن را خازاندن و سرشتن گویند سرشتم سرشتی سرشت و اینده را گوییی سرشم سرشی سَرَشَد اگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

آذر خراد همان آذر فَرَّنَه بغ است که جای فرَّنَه ، اذرخَرَّنَه وآذر خراد و آذرخرّین و آذر خرَّداد و آذر خرداد نیز توان گفت توان گفت که پو واپسین بچم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در این سروده نیوشه از شنیدن نیست از نوش است - و در این سروده یا نیوشه از نوش و یا به نوشه است مرا امروز توبه سود دارد چنان چون دردمندان را نیوشه م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شاید استکاک و استحکاک را میگفتید برای فرخسته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

غولین همان است که زمان ما به ان غوری گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در پارس انشان ( از بهبهان تا کرمان ) به چوب خشک سرشاخه های نازک چیله و چنگ و چیله گویند و به شاخ سالگشته و نرگ و کنده است هیمه و یا خیزم گویند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

روا - رونده - روان -

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پابندان گرو است و پایندان هم پایند و هم پایمرد و هم میانجگر است سخندان شیراز گوید گرو بستان نه پایندان و سوگند که پایندان نباشد همچو پابند سعدی مگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا چه اندازه بیراهه رویی دارد پابند - گرو - گروگری - گرفتار - پاینده پیمان - وابسته پابسته سخنور شیراز گوید گرو بستان نه پایندان و سوگند که پایند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

سبلان و ارسباران هردو واژی از سواران است سواران را سوَران و سبلان گقته اند و درست ان اینست که سوار که امروزه میگوییم دگرگونه شده و نام پیشینش همان اس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

علی باقری هیچ کس نمیگوید هین شما و هین دارا نیست - خان هم از سان گرفته نشده خان از شان گرفته شده و شان شاه است و هم اکنون در هورامان و میان لکها شان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

روز پارسی اینگونه است. شبگیر اندکی پیش از سپیده یا خود سپیده است سپیده ( سپیده دروغین و پسین ) بامداد - افتاب زرد ( افتاب پهن ) گرمگاه چاشت پیشین ( ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دهخدا گفته به دربایست شعر تهَم گفته اند درست نیست این را میتوان هم تهم گفت و هم تهَم و هم تخم - ایا در تهمتن نمیبینیم - ان را تَخم نیز توان گفت رستخم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

در فارس فند هم ترفند است و هم مانند - گویند فند مار و اژدها چون مار و آزدهاست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشیار که پیشاب است از پیشار و پیشیار که پیشکار است خود پیداست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

سخنوری باستانی ست در لغت فرس اسدی از او سروده آمده ز همه خوبان سوی تو بدان یازم که همه خوبی سوی تو شده یازان تا ز هوای توام به بند و به ناله عشق تو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

بزرگواری که فرمودند واژه "پهلوی" یعنی "پارتی"، آن صورت تحول یافته "پرثو" . . . "ث" به "هـ" تبدیل شده واین کلمه "پرهو" می شود - شما و همه استادان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

بایدش سرکوفتن مانند سیر شیخ آگه نیست از نرخ پیاز کوبمش گرز گزارنده به سر دیو را اگه کنم نرخ پیاز از نرخ پیاز آگاه کردن سزای بدکاران را دادن است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

موره همان که انرا مور نیز گویند نویه نوفه مویه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نزد مردم استان فارس به ان شکفت و اشگفت میگویند شکفت و اشکفت که غار عربیست گور از غار و این چیزها نیست گور از گود است در پهلوی د - ل - بهم میگردند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

دهخدا انچنان به واژگان عربی و مغولی سرگرم بوده که دگر به پارسی نمیرسیده - دان =دانش نوروزنامه گوید شها بجشن فروردین بماه فروردین آزادی گزین بر دان ...