پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٤٠٩)

بازدید
٣,٢٧٢
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

چقدر هر یک از ما میخواهیم به دیگری هم زور بگوییم دری زبان میگوید سورانی نوشته نشود سو رانی میگوید کرمانجی هم سورانی بنویسد برادرمان دارد به پارسی دری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

فراشا = فراخه=گراخه لغتیست در هراس و هراسه فراشیدن = فراخیدن= گراخیدن = خرازیدن = هراسیدن مو بر بدن برخاستن است. ( فرهنگ جهانگیری ) . فراشا. . . پیش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

من = اندیشه سرش سبز باد و تنش ارجمند منش برگذشته ز چرخ بلند فردوسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خن خنده این عجبتر که می نداند او شعر از شعر و خشم را از خن. رودکی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

همه کسانی که گفتند سنات و سناتور و سن اری است چرت میگویند سن برای نوزاد هم به کار میرود و سناتور انست که در سنا باشد و سنا بچم پیر است - سن عربی به چ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

رنج = کوشش برنجید پس هر کسی نان خویش بورزید و بشناخت سامان خویش بپوییم و رنجیم و گنج آگنیم بدل بر همی آرزو بشکنیم - رنج = رنگ بپوییم تا آب و رنجش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

این هومن خوب براتون اسان کرد خلیج از خل و ایج است و خلبان از خلیدن - بدبختی به اینست که چهارده تا هم انگشت زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

گست گویه دگر زشت است گ =ج=ز ست =شت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بی = بیک برابر با اما و ولی - بیک میخواهد تا پاک کند شمارا ترجمه بلعمی از تفسیر طبری فاکثرهم الناس لایشکرون و بی گویشترین مردمان شکر نمیگذارند - ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

برادر آذرآپادگانی ایا نمیدانی شر و شریدن و آبشار یکیست و هیچ گاه ش و یا شی نمیشود و ایا نمیدانی نام کهن شیز گنجک و گزن و جزنگ و جزن و گندزک بودو شیز ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢١

دوستانی که درباره گفت گفتند نخست انکه ت در همه گویه های گفت و گوت و وت و وخت واخت و نمونه های دگر شناسه است و از ریشه واژه نیست بهتر است وازگان را با ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گویا دوستمان اهنگ سروده های پارسی را نمیشناسد که پرسید خوالیگر را چگونه میخوانند گمانم در پارسی هیچگاه آ از پس خو نمیاید - و این خو یک واژ بود و اکنو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

تِنگیدن و تَنگیدن هردو هم رقص و خیز است و هم تَنگ و هر دو را تنج نیز توان گفت و هر دو را هم به کسر و هم به فتح توان گفت - نیک او را فسانه واری شو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

همچنان کوشان خود زبان نوشته دارند و زبانشان ایرانی است و بسیار به پارسی نزدیک است و خود را در کتیبه ها اریا خوانده اند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کوشن یک واژه پارسی است و در پهلوی نیز امده و در سروده ای به پهلوی آذری آمده همان های و همان هی و همان هوی همان کوشن همان دشت و همان کوی اژ واجم اوی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نشست از بر گاه جادو پرست و نه چادر پرست - وزان جادوان کاندر ایوان بدند همه نامور نره دیوان بدند سرانشان به گرز گران کرد پست نشست از برگاه جادوپرست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

خیون و خیونان زرد پوست نیستند خیونان ایرانی هستند خیونان همان کوشانیان و هفتالیان ایرانی هستند - هندی ها انان را هونا مینامند - گرچه چینیان نیز بر ای ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

رضا جان بز و گوسفند حیون میگوییم که از حیوون و حیوان عربی است - این هیون پارسی است -

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پوشه = پوشن جامه سرش تنگ بگرفت و یک پوشه چاک بداد و نبود آگه از شرم و باک فردوسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوشه = پوشن = جامه سرش تنگ بگرفت و یک پوشه چاک بداد و نبود آگه از شرم و باک فردوسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

غرض منظور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ساوالان نیست ان سواران است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رامند گویه دیگری در راوند است و ان رها وند است که به تازی انرا مضاعف گویند -

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پارسی ان رهاوند میشوند در النقض امده که نام راوند رهاوند بود و ان به پارسی مضاعف است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشتخته به گرامافون میگویند در جنوب ایران و در کشورهای کویت و بحرین و قطر و امارات نیز رواج دارد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

هاز و هازیدن گویه دیگر ساز و سازیدن است در پارسی بسیار دو گویه از یک وازه را هم قافیه کرده اند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ان نهاز است و نه بهاز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسب سر گله را نهاز گویند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهر = شه را = شه را = شهر برابر است به انچه به تازی انرا مُلک و مملکت خوانند و شه و شهرو شهرستان = مَلک و ملک و مملکت است به تازی - و گویه دیگر ش به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خهر گویه دیگر شهر است و هنوز در خراسان و سیستان شهر را خهر گویند گویه های شهر چند است شهر و شار و خهر و خار و هار و شهر = شه ر= ملک و مملکت است به تا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

همه نمونه هایی که برای چهره اورده هیچ کدام معنی چهره ندارند و صورت به معنی چهره یک وازه تازه کاربرد است و در زبان فارسی هیچ گاه به معنی روی و چهره نب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رهاوند در تاریخ قم یا کتاب النقض امده که نام راوند رهاوند به معنی مضاعف بوده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستانی که عادت کردند چرت و پرت بگویند اخر ببنند دعوا کی وارد زبان فارسی شده ؟ پس ببرندش به زرتشتی دعوا ربطی به دیو ندارد - برادر دعوا همش صد سال نیس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

برادر سپنتا مهر چه ژاژها که خاییده ای - که گفته است که گند از جند عربی گرفته شده؟ و که گفته که گند برابر با خایه همانست گند لشکر است ؟ و کدام نادان م ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اسپ را به پارسی نوند وباره وگله ان فسیله وماده ان مادیانه وجفت جویش را گشن وبچه انرا کره و شیرخوارش و شیرده اش را ستاغ وآمخته انرا پدرام وپرجوش آنرا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

باره اخشیج توسن است باره اسب رام و پدرام و ارام است و نه اسپ توسن -

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستی گه گفته بود پای افزارست پای در این سروده فردوسی پاییدن و ماندگاری است ( ( اگر بارهٔ آهنینی به پای سپهرت بساید نمانی به جای ) ) اگر به پایدا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

باره راه اورد است چیزی بردنی به از نیکوسخن چیزی نیابی که زی دانا بری بر رسم باره. ناصرخسرو.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

باره هر ستور که بار کشد و مرد برد چه اسب باشد و چه اشتر و چه خر و چه استر بارگی و باره گویند - و بار از بردن است و سوار در نهادش اسببار و اسبار است و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

باره هر ستور که بار کشد و مرد برد چه اسب باشد و چه اشتر و چه خر و چه استر بارگی و باره گویند - و بار از بردن است و سوار در نهادش اسببار و اسبار است و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بارگی هر ستور که بار کشد و مرد برد چه اسب باشد و چه اشتر و چه خر و چه استر بارگی و باره گویند - و بار از بردن است و سوار در نهادش اسببار و اسبار است ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پهره گویه دیگر این واژه هاست پهله فهله فهرج پهرگ پرهه پلهه پلخه پلخ بلخ پرسه پرثه و پارسه پارس و پهلو و پرثو است این همه واژه ها گویه همند همچنین نام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

این هیره نیست هیزه است . هیزه چند چیز است یکی هیزه پس گردن است مشتی سیاه هیزه آمدندشهر گرفتد برو هیزه سیاهت پس نیاد و ریه ، شش قفا ، هیزه و وجه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کامنت پیشین اشتباه شد نشرش ندهید کامنت سپسین درست ان مینویسم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

هیز و هیزه برابر با دول آبکشی است و دول و هیز را به پشت و مردزیرخواب گویند و همچنین به پس گردن نیز هیز و هیزه میگویند ریه ، شش قفا ، هیزه و وجه ، ر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شگفتا دهخدا میگوید معنی بیت معلوم نیست نکند سرخپوستی است از این روشنتر - برابرهای فارسی و عربی اندامهای تن را میگوید شش ریه است هیره ، قفا و روی و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقتی از اوقات با جمعی آزادگان در بلاد آذربایگان می گشتیم حمیدی بلخی مقامات سده شش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چگونه توتیا عربی شده دوده هاست و روند بر اینست که در بابل و سورستان و خاک تازیان روت و وات و توته و تیته را رود و باد و دوده و دیده میگفتند براستی که ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رم پارسی قبیله است پنج رم فارس رمیجان و رم جیلویه و رم دیوان و رم کاریان و رم بارزنگ بود در چاپ پاره ای کتابها انرا زم نوشته اند که بی گمان درست نیست ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خه خوب و خوش است این واژه واژه ای سره است و همین وازه خوب کنونی از ان امده ان را پیشاپیش بسیاری نامها و وازگان پارسی می بینیم باید دانست که گاهی به ه ...